چنین کنند بزرگان (قسمت اول)
سبک مدیریتی خاص خود را کشف کنید
عقربی میخواست از مرداب عبور کند، اما چون عقرب بود نمیتوانست شنا کند، به همین دلیل نزد قورباغهای رفت و از او خواست، او را برپشت خود سوار کرده و به آن سوی مرداب ببرد. قورباغه کمی فکر کرد و گفت: «دوست دارم کمک کنم، اما تو یک عقرب هستی و ممکن است نیش بزنی، پس این کار را نمیکنم.» عقرب گفت: «من برای چه باید این کار را بکنم، در حالیکه اصلا به نفع من نیست، اگر تو در میانه راه بمیری، من نیز خواهم مرد.» پاسخ منطقی عقرب، قورباغه را متقاعد کرد، او را بر پشت خود سوار کند. درمیانه مرداب، ناگهان عقرب، قورباغه را نیش زد و وقتی قورباغه با ناله از او پرسید چرا نیش زده است، گفت: «میدانم این کار به ضرر هر دوی ماست، اما من عقربم و نیش زدن طبیعت من است.»
عقل سلیم و منطق حکم میکند که مانند قورباغه فکر کنید، منطقی خواهد بود که هر کس با تلاش زیاد به هر آنچه میخواهد برسد. براین اساس وظیفه شما بهعنوان یک مدیر آن است که تغییرات ذاتی افرادتان را هدایت کنید و برای این کار، یکسری قواعد و سیاستها را برای کنترل اقدامات غیرمتعارف و غیرقانونی کارکنانتان طراحی کنید. شما برای پرکردن خلأ مهارتها و توانمندیهای آنها یکسری مهارتها و روشها را به آنها میآموزید و تمرکزتان را بر رفع اشتباهات و کمبودهای کارکنانتان قرار میدهید.
اما مدیران بزرگ به این شکل عمل نمیکنند. آنها همیشه همان چیزی را به یاد دارند که قورباغه قصه ما، آن را فراموش کرده بود: اینکه هر فردی، (مانند عقرب) طبیعت منحصر به فردی دارد. آنها به درستی میدانند که هر فردی به شکلی خاص و متفاوت از دیگران، تشویق و تحریک میشود و اینکه هر فردی دارای طرز فکری خاص و سبک خاص برقراری ارتباط با دیگران است. با این همه، آنها نمیکوشند تا این تفاوتها را از بین ببرند، بلکه ترجیح میدهند روی آنها سرمایهگذاری کنند و افرادشان را به تواناییها و مهارتهای ذهنی و ارتباطی بهتری مجهز سازند. اغلب مدیران بزرگ بر این اعتقادند که افراد را نمیتوان چندان تغییر داد بنابراین نباید وقت و انرژی مدیران برای تغییرکارمندان هدر برود، بلکه به جای آن بهتر است ویژگیهای متفاوت کارکنان را با یکدیگر هماهنگ کرد و طرحی نو در انداخت. همین نگرش، منبع اصلی درایت و ذکاوت مدیران بزرگ محسوب میشود و نشان میدهد که آنها چگونه فکر و عمل میکنند. این نگرش نشان میدهد که چرا و به چه علت، آنها اقدامی برای کمک به رفع نقاط ضعف کارمندانشان نمیکنند و چرا بر شکستن و زیرپا گذاشتن «قوانین طلایی» مدیران اصرار میورزند. این مساله نشان میدهد که چرا مدیران بزرگ همه قوانین و قواعد برآمده از عقل سلیم و منطق را میشکنند.
اگر چه تربیت و پرورش «ابرمدیران» در ظاهر ایده خوب و دلپذیری برای مالکان و سهامداران شرکتها به نظر میرسد، اما این ایده معمولا در عمل با شکست مواجه میشود و به نتایج مضحکی منتهی میشود. به همین دلیل هم هست که وسواس بیش از اندازه روی عملکرد مدیران میتواند در بسیاری موارد، اثر عکس داشته و به جای بهبود شرایط موجب وخیمتر شدن آن شود. به هر مدیری باید این امکان داده شود تا سبک مدیریتی خاص خود را کشف کند و آن را به کار ببندد.
ارسال نظر