قسمت هشتادوهفتم / برای صدساله شدن باید نخست متولد شد
مسوولیتهای مهمی که مدیران بزرگ برعهده میگیرند
قورباغه کمی فکر کرد و گفت: «دوست دارم کمک کنم، اما تو یک عقرب هستی و ممکن است نیش بزنی، پس این کار را نمیکنم.» عقرب گفت: «من برای چه باید این کار را بکنم، درحالیکه اصلا به نفع من نیست، اگر تو در میانه راه بمیری، من نیز خواهم مرد.» پاسخ منطقی عقرب، قورباغه را متقاعد کرد، او را بر پشت خود سوار کند. در میانه مرداب، ناگهان عقرب، قورباغه را نیش زد و وقتی قورباغه با ناله از او پرسید چرا نیش زده است، گفت: «میدانم این کار به ضرر هر دوی ماست، اما من عقربم و نیش زدن طبیعت من است.»عقل سلیم و منطق حکم میکند مانند قورباغه فکر کنید. بر این اساس، وظیفه شما بهعنوان یک مدیر آن است که تغییرات ذاتی افرادتان را هدایت کنید و برای این کار، یکسری قواعد و سیاستها را برای کنترل اقدامات غیرمتعارف و غیرقانونی کارکنانتان طراحی کنید. شما برای پرکردن خلأ مهارتها و توانمندیهای آنها یکسری مهارتها و روشها را به آنها میآموزید و تمرکزتان را بر رفع اشتباهات و کمبودهای کارکنانتان قرار میدهید.
اما مدیران بزرگ به این شکل عمل نمیکنند. آنها همیشه همان چیزی را به یاد دارند که قورباغه قصه، آن را فراموش کرده بود: اینکه هر فردی (مانند عقرب) طبیعت منحصربهفردی دارد. آنها به درستی میدانند که هر فردی به شکلی خاص و متفاوت از دیگران، تشویق و تحریک میشود و اینکه هر فردی دارای طرز فکری خاص و سبک خاص برقراری ارتباط با دیگران است. با این همه، آنها نمیکوشند این تفاوتها را از بین ببرند، بلکه ترجیح میدهند روی آنها سرمایهگذاری کنند و افرادشان را به تواناییها و مهارتهای ذهنی و ارتباطی بهتری مجهز سازند. اغلب مدیران بزرگ بر این اعتقادند که افراد را نمیتوان چندان تغییر داد و لذا نباید وقت و انرژی مدیران برای تغییرکارمندان هدر برود، بلکه به جای آن بهتر است که ویژگیهای متفاوت کارکنان را با یکدیگر هماهنگ کرد و طرحی نو در انداخت.
چهار نقش بنیادین یک مدیر بزرگ
تونی اف، یک مدیر اجرایی عالیرتبه در یک شرکت بزرگ و مطرح سرگرمی است. او از یک مساله و مشکل متداول شکایت دارد: «کارکنان باهوش و مستعد خیلی زود به مناصب مدیریتی گمارده میشوند بدون اینکه به روشنی بدانند، نقشهای یک مدیر کدامند و چگونه باید این نقشها را ایفا کرد؟ اگرچه این مدیران تازهکار، قبل از شروع حرفه مدیریتیشان یکسری دورههای توسعه مدیریت و رهبری را میگذرانند اما پس از شرکت در این دورهها، با ذهنی آشفته و سردرگم خود را درگیر چالشهای روزمره مدیریتی میبینند و دقیقا نمیدانند یک مدیر خوب بودن یعنی چه؟»
تونی راست میگوید. هیچکسی نمیداند یک مدیر خوب بودن دقیقا چیست. ظاهر امر اینگونه است که امروزه نقش مدیر در چند ویژگی اصلی شامل سرعت، انعطافپذیری و شفافیت خلاصه میشود. به همین دلیل هم هست که امروزه، شرکتها تمایلی به استخدام و بهکارگیری ارتشی متشکل از مدیرانی که فقط بلدند اسناد را امضا کنند و عملکرد افراد را کنترل کنند، از خود نشان نمیدهند. تفکر سنتی حاکم بر دنیای مدیریت میگوید هر مدیری باید یک رهبر باشد؛ رهبری که فرصتها را ربوده و با استفاده از هوش و ذکاوت خود، ارادهاش را به اطرافیان میقبولاند.اما، واقعیتهای دنیای امروز چیز دیگری را نشان میدهند. خیلی از ما قبول کردهایم که شرکتها و سازمانهای امروزی به کارکنان مستقل نیاز دارند که خودشان همه کارها را مدیریت خواهند کرد و در کنار آنها یکسری رهبران تهاجمی و جاهطلب حضور دارند که آنها را بهکار بیشتر تشویق میکنند. البته این به معنای کاهش اهمیت و جایگاه مدیران نیست، بلکه از تغییر ماهیت و کارکردهای مدیران حکایت دارد.
در واقع مدیران امروزی همان نقشهایی را ایفا میکنند که رهبران کاریزماتیک و تیمهای خودکار قادر به ایفای آن نیستند و آن عبارت است از نفوذ به درون ذهن کارکنان و آزاد کردن پتانسیلها و استعدادهای نهفته آنها و تبدیلشان به عملکرد. در زمان وقوع تغییر و تحولات بزرگ است که این ایفای نقش مدیران به صورت نقش کاتالیزور و تسریعکننده تغییرات نمود پیدا میکند. در این حالت مدیران بهگونهای عمل میکنند که واکنشها بین چند عنصر به تولید محصول نهایی مطلوب منتهی میشود. منظور از عنصر در این تعریف، همان کارمندانی است که در کنار کارمندان دیگر عمل میکنند و با تحریک استعدادهای خود و دیگران، اهداف سازمان را تحقق میبخشند و نظر مثبت مشتریان را جلب میکنند. هنگامی که تمام مدیران یک شرکت این وظیفه خطیر را بهخوبی انجام دهند، شرکت با قدرت و صلابت کار میکند و به پیش میرود.
آنچه مسلم است، اینکه در دنیای پررقابت امروز، بسیاری از مدیران علاوهبر مسوولیتهای ذکر شده، وظایف و کارکردهای دیگری نیز بر عهده دارند. از آنها انتظار میرود تا به مثابه سوپراستار و رهبران کاریزماتیک و تاثیرگذار عمل کنند و نقش کاتالیزوری خود را به نحو احسن انجام دهند. مدیران باید چهار فعالیت و کارکرد اصلی را به بهترین شکل ممکن انجام دهند تا تبدیل به مدیرانی بزرگ و موفق شوند.این چهار فعالیت کلیدی عبارت است از: انتخاب افراد مناسب، تعیین انتظارات و توقعات از افراد، انگیزه دادن به افراد و توسعه و ارتقای توانمندیها و عملکرد افراد. در مجموع این چهار فعالیت جزو مهمترین مسوولیتهای یک مدیر محسوب میشوند که بدون آنها، حتی کاریزماتیکترین و باهوشترین مدیران جهان نیز نخواهند توانست به مدیرانی تمام عیار و بینقص تبدیل شوند.
ارسال نظر