پاورقی-قسمتسوم از فصلچهارم
مالک واحد
اگر کشتی شما در معرض تهدید توفان قرار داشته باشد و برای شما این سوال مطرح باشد که آیا باید کشتی را به لنگرگاه من بکوبید و از این طریق آن را از توفان حفظ کنید یا خیر، قواعد متفاوتی اعمال میشوند که همین نتیجه را حاصل میکنند. در اینگونه موارد دادگاه خواهد گفت ازآنجاکه دارایی شما در معرض خطر بوده است، شما حق دارید که با تصرف دارایی من آن را حفظ کنید. در حقوق، به این قاعده دکترین ضرورت میگویند. اما اگر در نتیجه این کار لنگرگاه من آسیب ببیند چه؟ این همان اتفاقی است که در پرونده وینسنت علیه لیک اِری استیمشیپ رخ داد. در این پرونده دادگاه رای داد که اگرچه شکی در این نیست که مالک کشتی حق داشته است که در هنگام خطر جدی از لنگرگاه استفاده کند، موظف است که خسارت وارده به لنگرگاه را بپردازد.
نتیجه این رأی این است که شما بهعنوان مالک کشتی مکلف میشوید بهگونهای رفتار کنید که گویی هم مالک کشتی هستید و هم مالک لنگرگاه. در این مورد، مثل موردی که گاوی به بز شما حمله کرده است، شما یک مقایسه سریع انجام میدهید. اگر ارزش لنگرگاه بیشتر باشد (که البته این در صورتی است که کشتی فرسوده باشد) آنگاه میگذارید کشتی غرق شود نه اینکه لنگرگاه از بین برود. در اینجا قواعد حقوقی باعث میشوند که شما هزینههای این تصمیمات را درونی کنید. یعنی طوری رفتار کنید که گویی تمامی این هزینهها باید توسط شما پرداخت شوند. قاعده حقوقی چگونه این کار را انجام میدهد؟ با مقرر داشتن اینکه شما میتوانید لنگرگاه را قرض بگیرید؛ اما اگر صدمهای به آن وارد شود جبران آن بر عهده خودتان است.
این مثل مسوولیت مطلق است؛ چراکه قطع نظر از اینکه تصمیم شما برای استفاده از لنگرگاه چقدر معقول بوده است، شما را ملزم میکند که هزینه آن را بپردازید. وقتی که شما بز خود را نجات میدادید، مسوولیت شما مطلق نبود، بلکه بستگی به این داشت که آیا منجر به کم شدن اتلاف منابع میشود یا خیر (به جای کم شدن اتلاف منابع میتوان گفت حداکثر کردن منافع که بیان دیگری از همین مفهوم است). این نوع مسوولیت را مسوولیت مبتنی بر تقصیر مینامند. شما در رابطه با هر کدام از این دو قاعده میتوانید موضوع را مثل یک مالک واحد تحلیل کنید. تفاوتی که در اینجا وجود دارد به این برمیگردد که اگر شما تصمیم درست را بگیرید ملزم به پرداخت خسارت هستید یا خیر. در مثال مربوط به حیوانات، پاسخ منفی است، شاید به این دلیل که درست نیست وقتی شما برای دفاع از حیوان متعلق به دیگری که بدون داشتن حق قانونی وارد زمین شما شده است اقدام کرده و تصمیم صحیحی اتخاذ کردهاید، ملزم به پرداخت خسارت شوید.
حالا بیایید فرض کنیم که یک کشتی در موقعیت مشابهی گیر کرده و دچار توفان شده است؛ اما این بار نزدیک هیچ لنگرگاهی نیست. کشتی در دریاست و کمکم دارد غرق میشود و وزن باری که در کشتی قرار دارد، آن را به زیر آب خواهدبرد. در اینجا طبیعیترین فکری که به ذهن میرسد این است که قسمتی از بار کشتی را به دریا بیندازیم. اما کدامیک را؟ احتمالا بار کشتی مالکان مختلفی دارد و هرکدام از آنها ترجیح میدهند که کالای دیگران به دریا پرتاب شود نه کالای آنها. اگر شما هنگامی که به ساحل میرسید بگویید که یک پیانو و چند صندوقچه جواهرات را به دریا انداختهاید درحالیکه یک فیل متعلق به سیرک هم جزو بار کشتی بوده و آن را حفظ کردهاید، احتمالا مالکان پیانو و صندوقچههای جواهرات از این تصمیم شما بسیار عصبانی خواهند شد.
آنها به احتمال زیاد گمان خواهندکرد که شما با تبانی با مالک فیل، آن را نگه داشتهاید و البته حق هم دارند که چنین ظن و گمانی پیدا کنند. شاید آنها به این نتیجه برسند که بهتر است از این به بعد عوامل خود را سوار کشتی کنند تا جلوی اتخاذ چنین تصمیماتی توسط شما را بگیرند. در عین حال، تصمیم شما درباره اینکه چه چیزی را به دریا بیندازید منجر به اتلاف شده است، مگر اینکه آن فیل از جنبه خاصی استثنایی و با ارزش بوده باشد.
این وضعیت آشفته چیزی نیست که قانونگذار از آن رضایت داشته باشد. لذا از دوران باستان در حقوق دریانوردی برای اینگونه موارد دکترینی تحت عنوان میانگین کلی وضع شده است. بر اساس این قاعده اگر برای حفظ کشتی لازم باشد که بار به دریا ریخته شود، مالکان آنچه حفظ میشود (از جمله خود کشتی) موظفند برای جبران خسارت اشخاص زیاندیده مشارکت کنند. مثلا کسی که مالک یک سوم کالایی بوده که حفظ شده است (این یکسوم بر اساس ارزش کالا در نظر گرفته میشود) باید یکسوم قیمت آنچه را که برای حفظ آن به دریا انداخته شده است، بپردازد (همین قاعده در مواردی نیز جاری است که کشتی نیاز به تعمیرات دارد تا بتواند سفر خود را تکمیل کند و عملا این مورد اخیر بیشتر پیش میآید. اما برای ادامه بحث اجازه دهید از همان مثال انداختن بار کشتی به دریا استفاده کنیم). هدف از وضع این قاعده این بوده است که شما بهعنوان کاپیتان کشتی همان تصمیمی را بگیرید که اگر مالک تمامی کالاهای موجود در کشتی بودید میگرفتید.
اگر اینطور باشد، وقتی که تصمیم میگیرید چه چیزی را به دریا بیندازید، ذهنتان درگیر این نخواهد بود که چه کسی مالک کدام کالاست. تنها چیزی که ذهن شما را به خود مشغول میکند وزن و ارزش کالاهاست و شما تلاش خواهید کرد که با حداکثر کارآیی ممکن جلوی غرق شدن کشتی را بگیرید. بنابراین نتیجه، قاعده مشارکت بر اساس میانگین کلی است که برای کاپیتان فرقی نداشته باشد که چه کسی مالک چه کالایی است.
اهمیتی ندارد که کدام کالا متعلق به چه کسی است: در هر حال، هر هزینهای که وارد شود همه مسوول پرداخت آن هستند. بنابراین کاپیتان کشتی نباید نگران هیچ چیزی باشد الا اینکه کارآمدترین پاسخ را به تهدید غرق شدن کشتی پیدا کند. برخی از جزئیات قاعده میانگین کلی این برداشت را تقویت میکنند که این قاعده در پی آن است که کاپیتان کشتی مثل واحد مالک فکر کند و تصمیم بگیرد. وقتی دادگاه به بررسی این میپردازد که چه چیزهایی با انداختن کالاهای دیگر به داخل دریا حفظ شدهاند، پول نقد، جواهرات گرانبها و سایر چیزهایی را که مسافران کشتی نزد خودشان داشتهاند، حساب نمیکند. چرا؟
آیا این چیزها نیز مثل بقیه بار کشتی حفظ نشدهاند؟ بله اینها هم حفظ شدهاند. اما برای اصلاح انگیزههای کاپیتان، نیازی به در نظر گرفتن این چیزها نداریم. اصلا این مطلب به ذهن کاپیتان کشتی خطور نمیکند که گردنبند مسافری را بکشد و آن را به دریا بیندازد؛ چراکه چنین کاری کمکی به حفظ کشتی نخواهدکرد. جواهرات و وزن اندک آنها نمیتوانند تهدیدی برای امنیت کشتی محسوب شوند. همچنین برای حفظ جان مسافران از آنها چیزی طلب نمیکنند. روشن است که مسافران به کسانی که کالایشان به دریا انداختهشده و باعث نجات کشتی شده است، مدیون هستند.
اما مجددا باید خاطرنشان کنیم که هدف این قاعده این نیست که هر کس که منفعتی برده است باید بهایی را متناسب با آن بپردازد. هدف قاعده این است که به کاپیتان کمک کند در رابطه با اینکه چه چیزی را انتخاب کند و به دریا بیندازد تصمیم درستی بگیرد. برای تحقق این هدف لازم نیست که جان مسافران را نیز وارد این تحلیل کنیم؛ چرا که این احتمال به ذهن کاپیتان (چه مالک واحد باشد چه خیر) خطور نمیکند که برخی از مسافران را به دریا بیندازد تا کشتی را نجات دهد. شاید انسانیت باعث شود که چنین کاری را انجام ندهد و شاید هم فایده انداختن افراد به داخل دریا بسیار کمتر از هزینههای آن باشد. در هر حال، چنین کاری انجام نمیشود.