مالک واحد
یکی از مشکلات فرمول هند این است که قضات و هیاتهای منصفه هیچگاه اعداد و ارقام لازم برای اینگونه محاسبههای دقیق را در اختیار ندارند. بنابراین یکی از صاحبنظران پیشنهاد داده است که از هیاتهای منصفه نخواهیم که در پروندههای حوادث، این سوال را مطرح کنند که آیا خوانده در این پرونده مثل یک شخص معقول رفتار کرده است یا خیر (این سوالی است که در حال حاضر در این نوع پروندهها پرسیده میشود) و این سوال هم مطرح نشود که آیا خوانده فرمول هند را نقض کرده است یا خیر، بلکه در عوض این سوال را بپرسیم که «اگر شخص معقول که باورهای متعارفی در زمینه ایمنی و احتیاط دارد و منافع دیگران را به اندازه منافع خودش لحاظ کرده و مدنظر قرار میدهد، در این موقعیت قرار میگرفت، اقدامات احتیاطی مورد بحث را انجام میداد یا خیر؟» میبینید که این یعنی همان پرسیدن اینکه یک مالک واحد در این قضیه چکار میکرد و به نوعی بیان دیگری از همان فرمول هند است. شخصی که مالک تمام منافع درگیر در قضیه باشد - کسی که هم هزینه تمام اقدامات احتیاطی را درک میکند و هم هزینه تمام حوادث را - در هنگام تصمیمگیری درخصوص اینکه چکار کند، هزینهها را متعادل و متوازن خواهد کرد. این همان چیزی است که ما میخواهیم افراد همیشه انجام دهند، خواه هزینه حوادث دامنگیر آنها شود، خواه دامنگیر دیگران.
این روش تحلیل به یکی از ایراداتی که معمولا به فرمول هند گرفته میشود، پاسخ میگوید. ایراد مزبور این است که نمیتوان با خیال آسوده هزینههای اقدامات احتیاطی را با رنج و عذابی که انسانها متحمل میشوند، مقایسه کرد. ایجاد توازن میان این دو ممکن است ساده نباشد؛ اما افراد همواره چنین میکنند. افراد هنگام تصمیمگیری درباره اینکه چقدر با دقت رانندگی کنند، چه مقدار پول صرف ایمنی، اتومبیل و خانههای خود کنند و نظایر این، چنین مقایسههایی را در زندگی خودشان انجام میدهند.کاری که باید کرد این است که آنها را قانع کرد که همین کار را با همین دقت درباره تصمیماتی که دیگران را در معرض ریسک قرار میدهد، انجام دهند. آزمایشهای فکری مرتبط با مالک واحد موجب ارتباط بین قاعده طلایی اخلاق [آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسند.م] از یکسو و محاسبات اقتصادی درباره توازن هزینهها و منافع از سوی دیگر میشود. علاوه بر این، اینگونه تحلیلها نشاندهنده این نکته است که حقوق بر ایجاد توازن بین منافع تاکید دارد نه اینکه صرفا مسائل را بهطور مطلق مدنظر قرار دهد. گروه اندکی از مردم در زندگی شخصی خود مطلقگرا هستند. مردم عموما به دنبال این هستند که بین ایمنی و ملاحظات اقتصادی تعادلی برقرار کنند. حقوق هم به دنبال چیزی بیش از این نیست. فقط اصرار دارد که این تعادل منحصر به منافع خود شخص نباشد و منافع دیگران را نیز در نظر گیرد. دادگاهها در پروندههای مربوط به تقصیر به طرفین حکم نمیکنند که آنگونه که ما گفتیم رفتار کنند، اما با این حال وقتی که دادگاهها و هیاتهای منصفه بر اساس عقل سلیم و فهم مشترک حکم صادر میکنند، همین کار را انجام میدهند (در این رابطه بحث از کارآیی که در فصل ۲ از آن بحث شد را به خاطر آورید).
البته یکسری قواعد حقوقی دیگر نیز وجود دارند که نمونههای روشنتری از تلاش برای واداشتن افراد به اقدام کردن مثل مالک واحد تمامی چیزهای متاثر از تصمیماتشان هستند. بهعنوان مثال فرض کنید گاو همسایه وارد زمین شما شده و با شاخهایش به بز شما حملهور میشود. گاو همسایه بزرگ و نیرومند است و برای شما روشن است که یا باید به گاو شلیک کنید و جان بز را نجات دهید یا اینکه کاری نکنید و اجازه دهید بز تلف شود. شما تصمیم میگیرید که به گاو شلیک کنید. آیا شما باید خسارت گاو را به همسایه بپردازید؟ شاید. جواب بستگی به این دارد که ارزش گاو چقدر بوده و ارزش بز چقدر بوده. همسایه خواهد گفت که شما مرتکب اتلاف شدهاید. دعوای اتلاف وقتی مطرح میشود که مال شخصی توسط شخص دیگری دزدیده شده یا از بین رفته است (در این پرونده شما گاو آن شخص را کشته و با تبدیل کردن آن به گاو مرده آن را تلف کردهاید). شما در مقام دفاع خواهید گفت که درست است که ظاهرا گاو را تلف کردهاید؛ اما این کار را به این خاطر انجام دادهاید که حق خود را برای دفاع از مال خویش اعمال کردهاید. اما در اکثر نظامهای حقوقی هیات منصفه به بررسی ارزش نسبی این دو دارایی خواهد پرداخت. اگر گاو بهطور جدی گرانتر از بز باشد، شما باید قیمت گاو را به همسایه بپردازید.
اگر قیمت بز بیشتر از گاو باشد لازم نیست که شما چیزی به همسایه بپردازید. میبینید که چگونه این مساله منتهی به تحلیل مالک واحد میشود؛ اثر این نحو استدلال این است که موضوع را از منظری ملاحظه کنید که گویی شما مالک هر دو حیوان هستید، هم مالک بز و هم مالک گاو. در این صورت ناچار هستید که انتخاب کنید کدامیک زنده بماند، چون این فقط شما هستید که تصمیم میگیرید. علیالقاعده شما تصمیم میگیرید حیوانی زنده بماند که ارزش بیشتری دارد؛ چرا که تلف شدن هر کدام از ۲ حیوان به ضرر شماست. حقوق تلاش میکند در مواردی که هر دو حیوان متعلق به شما نیستند نیز تصمیمی توسط شما گرفته شود که اگر هر دو حیوان متعلق به شما بودند همان تصمیم گرفته میشد. اگر ارزش بز بیشتر باشد، شما میتوانید به گاو شلیک کنید و مسوولیتی هم نخواهید داشت. اگر ارزش گاو بیشتر باشد، شما نباید به آن شلیک کنید، بلکه باید اجازه دهید که گاو بز را تلف کند و آنگاه همسایه شما مکلف خواهد بود که به جای آن یک بز مثل آن به شما بدهد. خلاصه آنکه اگر شما حیوانی را بکشید که ارزش بیشتری دارد، حقوق شما را تنبیه میکند. شما با از بین بردن چیزی که ارزشمندتر است برای نگه داشتن چیزی که ارزش کمتری دارد، مرتکب اتلاف شدهاید و لذا طوری رفتار نکردهاید که مالک واحد هر دو حیوان رفتار میکرد. بار دیگر به این پرسش برگشتیم که چگونه باید تصمیم بگیریم که کدام حیوان ارزش بیشتری دارد. در یکی از فصلهای بعدی باز هم به این مساله بازخواهیم گشت. اگر کشتی شما در معرض تهدید توفان قرار داشته باشد و برای شما این سوال مطرح باشد که آیا باید کشتی را به لنگرگاه من بکوبید و از این طریق آن را از توفان حفظ کنید یا خیر، قواعد متفاوتی اعمال میشوند که همین نتیجه را حاصل میکنند. در اینگونه موارد دادگاه خواهد گفت ازآنجاکه دارایی شما در معرض خطر بوده است، شما حق دارید که با تصرف دارایی من آن را حفظ کنید.
در حقوق، به این قاعده «دکترین ضرورت» میگویند. اما اگر در نتیجه این کار لنگرگاه من آسیب ببیند چه؟ این همان اتفاقی است که در پرونده وینسنت علیه لیک اِری استیمشیپ رخ داد. در این پرونده دادگاه رای داد که اگرچه شکی در این نیست که مالک کشتی حق داشته است که در هنگام خطر جدی از لنگرگاه استفاده کند، اما موظف است که خسارت وارده به لنگرگاه را بپردازد. نتیجه این رای این است که شما بهعنوان مالک کشتی مکلف میشوید بهگونهای رفتار کنید که گویی هم مالک کشتی هستید و هم مالک لنگرگاه. در این مورد، مثل موردی که گاوی به بز شما حمله کرده است، شما یک مقایسه سریع انجام میدهید. اگر ارزش لنگرگاه بیشتر باشد (که البته این در صورتی است که کشتی فرسوده باشد) آنگاه میگذارید کشتی غرق شود نه اینکه لنگرگاه از بین برود. در اینجا قواعد حقوقی باعث میشوند که شما هزینههای این تصمیمات را درونی کنید. یعنی طوری رفتار کنید که گویی تمام این هزینهها باید توسط شما پرداخت شوند.