پرونده امروز
آلودگی هوا

در این میان، سادهسازی مساله وسوسهبرانگیز است: «خودروهای سواری مقصرند». جملهای که هم برای افکار عمومی قابل فهم است و هم برای سیاستگذاران کمهزینه. اما دادهها تصویر پیچیدهتری ارائه میدهند. منابع متحرک، از خودروهای سواری گرفته تا موتورسیکلتهای فرسوده و ناوگان سنگین دیزلی، ستون فقرات آلودگی تهراناند، اما سهم هر کدام، کیفیت سوخت مصرفی، شرایط ترافیکی و حتی شکل شهر، تعیینکننده شدت فاجعه است. تمرکز صرف بر یک عامل، اگرچه بخشی از واقعیت را در بر میگیرد، اما کل حقیقت را پنهان میکند؛ و همین پنهانسازی است که سیاستها را به بیراهه میبرد.
آلودگی هوا فقط ریهها را هدف نمیگیرد؛ اقتصاد را هم خفه میکند. هر میکروگرم افزایش ذرات معلق، بخشی از بهرهوری نیروی کار را میبلعد، هزینههای درمانی را بالا میبرد و مرگهای زودرس را به آمارهای سالانه اضافه میکند. در چنین شرایطی، انتخاب «متهم اشتباه» فقط یک خطای فنی نیست؛ اتلاف منابع عمومی و تعمیق بحران توسعه است. وقتی میلیاردها تومان صرف سیاستهایی میشود که مساله را از ریشه نمیزنند، نتیجه چیزی جز بازتولید همان هوای خاکستری نیست. تهران شهری است که برای حرکت با خودرو طراحی شده، نه برای زندگی بدون آن. تمرکز خدمات، گسترش بزرگراهها، ضعف حملونقل عمومی، جذابیت استفاده از خودروی شخصی و فقدان زیرساختهای حملونقل پاک، همه تقاضای سفر را بالا بردهاند.
در چنین ساختاری، حتی خودروی «کممصرف» هم آلاینده میشود، چون در ترافیک میایستد، سوخت بیکیفیت میسوزاند و موتورِ فرسودهتر از آن است که روی کاغذ نوشته شده. بحران آلودگی، بیش از آنکه مساله تکنولوژی باشد، مساله الگوی توسعه و مدیریت تقاضاست. از اینجا به بعد، بحث صرفا فنی نیست. مساله به برنامهریزی و مدیریت شهری و حتی رفتار شهروندان گره میخورد. تجربههای جهانی نشان دادهاند که مقررات سختگیرانه بدون پذیرش اجتماعی، یا فناوری پیشرفته بدون تغییر رفتار، دوام نمیآورند. اینجاست که مفاهیمی مانند برنامهریزی مشارکتی، وکالتی و ابزارهایی چون کوچینگ شهری معنا پیدا میکنند؛ نه بهعنوان شعار، بلکه بهعنوان پل میان سیاست، جامعه و اجرا. آلودگی هوای تهران محصول یک عامل واحد نیست و راهحل آن هم تکبعدی نخواهد بود. نوسازی ناوگان، ارتقای کیفیت سوخت، مهار خودروهای فرسوده، مدیریت سفر، اصلاح الگوی توسعه شهری و توانمندسازی شهروندان باید همزمان دیده شوند. تا زمانی که بحران را سادهسازی کنیم، راهحلها هم ساده و ناکارآمد باقی میمانند؛ و شهر، هر پاییز، دوباره زیر همان آسمان خاکستری خم خواهد شد.