کمیت علم اقتصاد بدون اقتصادسنجی خواهد لنگید
هنر اعتراف کشیدن از دادهها
در واقع باید بیان کرد که بخش مهمی از دعوای مکاتب فکری مختلف در علم اقتصاد بر سر روش کشف و فهم روابط علّی است. مسالهای که در نگاه اول ساده بهنظر میرسد؛ اما در عمل کاری بس دشوار و حساس است. جریان اصلی علم اقتصاد برای کشف روابط علت و معلولی از ابزارهایی که علم آمار به جهان علم عرضه کرده است، بهره میبرد. به بیان دقیقتر، روششناسی جریان اصلی علم اقتصاد همان چیزی است که با نام اقتصادسنجی (Econometrics) شناخته میشود.
پیرو این روش، اقتصاددانان برای کشف روابط علّی با دادهها و روشهای آماری تحلیل دادهها سروکار دارند. در واقع، این درست همانجایی است که باعث میشود تا مسیر علم اقتصاد قدری از مسیر سایر علوم اجتماعی و انسانی جدا شود. اقتصاددانان جریان اصلی با این کار به دنبال آن هستند که ادعاهای خود را مبتنی بر شواهد واقعا موجود قرار دهند. به بیان دیگر، اقتصاددانان جریان اصلی با پیگیری این هدف به دنبال آن هستند که راه ایدوئولوژی را بر این علم سد کنند و استوار بر سر میراث دوره روشنگری بایستند. میراثی که در تلاش بود تا پدیدهها را به کمک خود پدیدهها فهم کند.
اقتصادسنجی بهعنوان روش جریان اصلی علم اقتصاد در کنار مدافعان بسیارش، مخالفان سرسختی نیز دارد. برخی از مخالفان سرسخت اقتصادسنجی، کسانی هستند که باور دارند که علم اقتصاد بهعنوان زیرشاخهای از علوم انسانی باید روش خاص خود را داشته باشد. به زعم آنان، برای فهم رفتار اقتصادی انسان و فهم مساله علیت باید به منطق و استنتاجهای منطقی رجوع کرد. لکن، مشکل سنجیکاران به مخالفان اقتصادسنجی محدود نمیشود. شاید بتوان به جرات ادعا کرد که مشکل بزرگ آنان نه مخالفان، بلکه موافقان آنهاست. کسانی که بر استفاده از دادهها اصرار میورزند؛ اما کار با دادهها را به درستی یاد نگرفتهاند و در نتیجه، این نابلدها گاه نتایج و پیشبینیهای سطحی را انجام میدهند که نهتنها موجبات گمراهی دیگران میشوند، بلکه به اعتبار این روش نیز خدشه وارد میکنند.
برای شرح بهتر آنچه در بند قبل رفت، بیایید به ذکر یک مثال بپردازیم. اواخر دهه80 شمسی بود که دولت وقت طرح هدفمندی یارانهها را آغاز کرد. پیرو این طرح بنا بود که به هر ایرانی مبلغی معادل 455000ریال پرداخت شود. یک روش پرداخت نقدی، غیر مشروط و فراگیر که نگرانیهای زیادی را برانگیخت. برخی از کسانی نگران این طرح بودند، با ماهیت مساله مشکلی نداشتند. آنها پیرو ادبیات علم اقتصاد نگران آن بودند که این روش پرداخت نقدی غیرمشروط و فراگیر به جای تحقق هدف سیاستگذار، به تحقق اهداف دیگری متنهی شود. بهعنوان مثال، بسیاری از آنان معتقد بودند که پرداخت نقدی غیرمشروط برای هر ایرانی به میزان 455000ریال میتواند موجب افزایش درآمد غیرکاری افراد شود و در نتیجه، عرضه نیروی کار دستکم از سوی بخش قابل توجهی از جمعیت نیروی کار کاهش یابد. این ادعا با توجه به قدرت خرید 455000ریال در اواخر دهه هشتاد شمسی ادعای منطقی به نظر میرسید.
چند سال بعد، به کمک آمارهای موجود که در جدول مشاهده میکنید، برخی با ارجاع به دادهها بیان داشتند که نرخ مشارکت اقتصادی از سال۱۳۸۹ به بعد، یعنی سال اجرای طرح هدفمندی یارانهها، کاهش یافته است. در نتیجه، این افراد بیان داشتند که فرض منطقی مطرحشده خود را در دادهها نیز نشان داده و طرح هدفمندی یارانهها با پرداخت نقدی و غیرمشروط خود موجبات کاهش سطح نرخ مشارکت اقتصادی شده است. اما واقعیت ماجرا از این قرار است که مساله به این سادگی نیست. اگر ما روند نرخ مشارکت اقتصادی را از سالهای پیش از سال۱۳۸۹ نیز مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم که کاهش نرخ مشارکت اقتصادی چندین سال پیش از سال۱۳۸۹ رخ داده است. در نتیجه، شاید علت کاهش نرخ مشارکت اقتصادی چیز دیگری باشد.
دکتر غلامرضا کشاورزحداد از اقتصاددانان برجسته کشور و از استادان دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف در مقالهای با عنوان «اثر پرداخت غیرمشروط یارانههای نقدی بر تخصیص زمان خانوارها: ارزیابی اثر یک سیاست اجراشده» به بررسی همین مساله میپردازد. دکتر کشاورز با انتشار این مقاله در فصلنامه «پژوهشها و سیاستهای اقتصادی» در سال۱۳۹۶ درست به بررسی این فرضیه میپردازد که آیا طرح هدفمندی یارانهها با پرداختهای غیرمشروط خود موجبات کاهش عرضه نیروی کار در سالهای بعد از خود را فراهم کرده است یا خیر؟ نتیجه این پژوهش بسیار چشمنواز است. همانگونه دکتر کشاورز در آخر مقاله خود بیان میکنند «پرداخت یارانهها اثر ملموسی نه در مناطق شهری و نه در مناطق روستایی بر رفتار مردم نداشته و بهدلیل تنگناهای مالی مردم این مناطق یارانه دریافتی را صرف امور ضروری زندگی خود کردهاند. به عبارت دیگر، افزایش درآمد غیرکاری سبب افزایش تقاضا برای فراغت نشده است.»
حال مساله چیست؟ مساله در آنجاست که واقعیت بسیار پیچیدهتر از آن است که استدلالهای تکخطی منطقی بتواند آن را توضیح دهد. در هر لحظه از زمان، تمام عوامل با همدیگر در حال اثرگذاری هستند و در نتیجه، استدلالهای تکخطی منطقی تنها گوشه کوچکی از واقعیت را بتوانند پوشش دهند. درست همانطور که در مثال مذکور مشاهده کردیم، پیچیدگی واقعیت موجب شده است تا ما نتیجه متفاوتی نسبت به فرض منطقی خود در عمل مشاهده کنیم. در نتیجه، برای کشف حقیقت ما باید به دل پدیدهها وارد شویم و دادهها دستکم تاکنون تنها راه ممکنی است که ما را به دل پدیدهها با تمام پیچیدگیهایش میبرد. مضاف بر این، کار با دادهها به آن سادگی نیست که با کنار هم قرار دادن چند متغیر بتوان نتیجهگیریهای علّی صورت داد.
بهعنوان مثال در همین مقاله، دکتر کشاورز برای برآورد اثر علّی طرح هدفمندی یارانهها روی میزان عرضه نیروی کار از روش تفاضل در تفاضل بهره برده بود. زیرا ما برای کشف روابط علّی از درون دادهها تنها نمیتوانیم به مشاهدات بسنده کنیم. علیت زمانی میتواند کشف شود که در کنار مشاهدات، بتوانیم غیرمشاهدات را نیز تقریب زنیم. علیت در واقع تفاوت واقعیت با پادواقعیت یا همان Counterfactual است. برآورد پادواقعیت چیزی است که تنها به کمک روشهای آماری و اقتصادسنجی ممکن است. درست به همین سبب است که کار با داده امری ساده نیست و نیازمند فراگیری و تسلط بر تخصصی به نام اقتصادسنجی است.
اقتصادسنجی همانگونه که اقتصاددانان جریان اصلی بیان میکنند؛ علیالحساب بهترین روش برای برآورد روابط علّی است. لکن، شبهاتی وجود دارد و آن شبهه از این قرار است که اقتصادسنجی را در حد یک کار مکانیکی تقلیل میدهد. بر خلاف این فهم سادهانگارنه، اقتصادسنجی نه یک کار مکانیکی و مجموعهای از فرمولها و کدهاست که در واقع، یک هنر است. اقتصادسنجی هنر اعتراف کشیدن از دادها است.