سفرنامه، تهران
گریزی بر داستان «جوانمرد قصاب»
الف) روایتی است که شاید آن را شنیده باشید؛ اینکه او در دوران امام اول شیعیان میزیست. گفتهشده کنیزکی مقداری گوشت از او خواست اما این کنیزک به هر گوشتی که جوانمرد میداد راضی نمیشد تا اینکه در نهایت با پاسخ منفی وی مواجه شد. علی(ع) از آن مکان میگذشت و از جوانمرد قصاب خواست تا گوشت موردنیاز کنیزک را بدهد که باز با امتناع او مواجه شد. اندکی بعد، شخصی به جوانمرد تاخت که چرا به وساطت علی بن ابیطالب پاسخ منفی دادی؟ پس از اطلاع او از این ماجرا و اینکه آن فرد امام اول شیعیان بود، وی دو چشم و به روایتی یک دست خود را قطع کرد و با حالتی توبهوار نزد علی (ع) رفت که با دعای حضرت، جوانمرد شفا یافت. در برخی منابع نام او «ابوالعباس قصاب آملی» ذکرشده است. برخی مورخان از جمله حمدالله مستوفی به وجود این بقعه اشاره کردهاند و برخی دیگر به وجود همین نام در سرخس اشاره کردهاند. بر روی تابلویی که در معرفی وی نوشتهشده به نزهةالقلوبِ مستوفی اشارهشده که نشان از قدمت تاریخی این بنا دارد.
ب) روایت دوم روایتی است که تاریخ جوانمرد مذکور را به دوران فتحعلی شاه قاجار میرساند. این روایت را نگهبان این بقعه نیز تایید میکند. آقا رضا، نگهبان این بنا، میگوید وی یکی از خیرین دوران فتحعلی شاه قاجار بود که تمام این منطقه که اکنون جوانمرد نام دارد از موقوفات و املاک اوست. وی میافزاید که سنگقبر او دزدیدهشده و سنگ فعلی جدید است. بقعه او اکنون داخل محفظه شیشهای قرار دارد. این بقعه اکنون مورد احترام مردم این منطقه است و به دلیل قرار گرفتن بقعه در وسط شهر، تقریبا تمام مردم این مکان را میشناسند و بهراحتی راه را نشان میدهند. این مکان محل مراجعه و احترام مردم است. روی سنگقبر او این دو بیت نوشتهشده است:
***
جوانمرد قصاب آن شیر مرد
کمربسته شیر یزدان بود
مزارش که باشد بهشت برین
زیارتگه اهل ایمان بود
***
اما آقای رضای مذکور بیکار ننشسته و اطراف این بقعه را درختکاری کرده است: درختان هلو، انجیر و انار و... در فیلمی که گرفتهام، خود ایشان توضیحات کوتاهی ارائه میدهد. مکانی هم برای پرندگان تعبیه کرده و آب و دانهای برایشان میریزد.