سفر به همدان (قسمت نهم)
موزهگردی در هگمتانه
۳- استخوانهای انسانی به همراه اشیای دفن شده در آن که بهصورت چمباتمهای دفن شده است. قدمت آن هم به اواخر هزاره دوم پیش از میلاد میرسد. این جسد در تپههای باستانی کوریجان کشف شد. سر اسکلت به سمت غرب و پاهای او به سمت شرق (جهت طلوع و غروب خورشید) است. اشیای مکشوفه از این گور: دو ظرف سفالی بزرگ و دو ظرف سفالی کوچک که حاوی مواد غذایی بود. همچنین بقایای یک لاکپشت که احتمالا کشتهشده و به همراه جسد دفن شده هم دیده میشود. بر بالای این گور، تابوت سفالیای متعلق به دوران اشکانی هم دیده میشود.
۴- در داخل اتاقی که برخی اشیای مکشوفه باستانی وجود داشت، سومین گور همراه با برخی اشیا دیده میشود. این گور و استخوانهای آن هم در تپه باستانی گیان در ۹ کیلومتری غرب شهر نهاوند قرار دارد. یافتههای باستانشناسی نشان میدهد که این اسکلت مربوط به یک مرد قویهیکل با سن تقریبی ۳۵ تا ۴۰ سال است. در تدفین او ۱۹ قلم شیء از جمله شش ظرف سفالی منقوش و مابقی اشیای مفرغی یافت شد. قدمت این گور اواسط هزاره سوم تا اواسط هزاره دوم قبل از میلاد تخمین زده شده است.
۵- تکههای کشفشده اما سوخته تورات. این بخشی از تورات مربوط به سِفر خروج (شموت) دومین جلد از پنج جلد تورات درباره داستان خروج قوم یهود از سرزمین مصر به رهبری حضرت موسی است. این نسخه بهوسیله جوهر مشکی بر روی تکههای پوست گوسفند به خط عبری نگارش شده است.
۶- در هنگام ورود به موزه، دو اتاق در سمت راست و چپ قرار دارد. در هر دو اتاق بهعلاوه راهرو، آثار بسیاری از جمله کاسه، مفرغ، صراحی و... متعلق به دورههای مختلف تاریخی دیده میشود. حقیقتا مشاهده این آثار آنقدر لذتبخش بود که دوست داشتم ساعتها بایستم و آنها را ببینم. هم حظ معنوی میبردم و هم حظ بصری.
پسازآن به سوی موزه سنگ رفتم. در این مجموعه تعدادی از قطعهسنگهای حجاریشده دوره تاریخی و اسلامی دیده میشود. تعدادی متعلق به حکومت هخامنشی است که از بقایای کاخهای این دوره در محوطه هگمتانه به دست آمده است که شامل پایه ستون، شال ستون و قطعات خردشده دیگر است. قطعات دیگر منسوب به دوره سلوکی، اشکانی، ساسانی و دورههای اسلامی است. ازآنجاکه فرزند خردسالم به اقتضای سن و سالش اهل بازی و شیطنت بود و همواره اینطرف و آنطرف میجهید و آرام و قرار نداشت، این بود که قبل از ورود به موزه سنگ از من اجازه خواست تا نزد مادر خود بازگردد. البته میدانستم که این بهانه است. چون فاصله من و موزه با همسرم تقریبا زیاد بود، هدف فرزندم از جدایی از من دویدن در فضای آزاد و بازیهای کودکانه و پریدن از روی پلهها بود تا گشتوگذار در دل تاریخ؛ این بود که در گوشهای ایستادم و او بازیکنان اما دواندوان از پلهها میپرید تا نزد مادرش رسید. من هم پس از بازدید و گرفتن چند عکس و فیلم همراه با شور و شعف اما دلی پر از حسرت نزد خانواده بازگشتم و بهاتفاق به بازار رفتیم و اینبار بازار را از پایین «گز» کردیم. داخل کوچهها و پسکوچهها شدیم. تمام این بازار زندگی بود. بهقولمعروف، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در این بازار یافت میشد.