اصفهان و پدیده مهاجران خارجی
برای نمونه همین شهر خودمان، اصفهان را ببینید، کم مهاجر ندارد، ایرانیانی که چندین سده قبل به دلایل مختلف در اصفهان ساکن شدند و چه هم پیوند هایی مانند هموطنهای ارمنی که هسته اولیهشان با کوچ اجباری در دوره صفویه شکل گرفت و بعدها به دلیل پایتخت بودن این شهر، رونق هم گرفت.
از دیگر سو اصفهان میزبان گروهی از شیعیان عراقی هم هست، چه آنان که ریشه ایرانی داشتند و در دهه 50 خورشیدی و حکومت حسن البکر از عراق رانده شدند و چه کسانی که در طول جنگ تحمیلی از عراق به ایران مهاجرت کردند، در همین حال مهاجران افغانستانی بسیاری هم در اصفهان حضور دارند که بخشی از آنها مربوط به اولین موج مهاجرت از افغانستان در پی حمله شوروی سابق به این کشور هستند و حالا نسل دوم و سومشان در این شهر زندگی میکنند و البته موجهای بعدی که جدیدترینشان را پس از سقوط دولت قانونی افغانستان توسط طالبان در حدود سه سال پیش شکل گرفت و حالا تبدیل به یکی از نگرانیهای مسوولان مربوطه شدهاند. به این مهمانان البته میتوان گروه کوچکی از مردمان سوری را هم اضافه کرد که بیشترشان بعد از سالهای 2011 وارد اصفهان شدند، پس میبینید که شهر اصفهان و بالاتر از آن کشور ایران، در دوره معاصر با مهاجر غیر ایرانی بیگانه نیست هرچند برخی هستند که با تقلید از دست راستیهای برخی کشورها، سعی در دامن زدن به بیگانه هراسی دارند.
دوغ و دوشاب
مهاجر ستیزی البته پدیده عجیب و جدیدی نیست، در همه جای دنیا در زمانهای بحران، گروههای جمعیتی جابجا میشوند، گاهی در جامعه میزبان حل میشوند و زمانی هم بر آنها مسلط میآیند، بهعبارتدیگر یا قالب میگیرند یا غالب میشوند، اما در دوره مدرن این جابجاییها بهجز مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی که با حمایت خارجی و به نیت تجاوز و نه فرار از موقعیتی نامناسب صورت گرفته، تاکنون موردی وجود ندارد که مهاجران در پی فتح سرزمین یا غلبه کلی بر جامعه میزبان بوده باشند چون با شکلگیری دولت- کشورهای مدرن در واحدهای جغرافیایی، مهاجران معمولا پس از آرامش و مساعد شدن شرایط به کشورشان بازمیگردند یا در قالب شهروندان جامعه میزبان، به شکل موزاییکهای اجتماعی پیوندهای مستحکمی با میزبانان خود برقرار میکنند تا جایی که مثلا در انگلستان یا ایالاتمتحده، مهاجران باریشههایی چون هندی، چینی یا کوبایی، بخشی از جامعه محسوب میشوند. آنچه امروز البته بانام موج مهاجرت در کشورهای غربی دستاویز مبارزات سیاسی و نزاعهای درونی آنها شده با آنچه در کشور ما میگذرد، تفاوتهای بنیادین دارد، در کشورهای غربی معمولا مهاجران از کشورهای خاورمیانه و آفریقا واردشدهاند، در بسیاری از این جوامع تفاوتهای عمیقی مابین جامعه میزبان و مهاجران تازه از راه رسیده وجود دارد، دقت کنید مهاجرانی که در دو یا یک دهه پیش واردشدهاند، یا نخواستهاند یا اجازه پیدا نکردهاند بافرهنگ میزبان ارتباط موثری پیدا کنند، از سویی بهواسطه قوانین مهاجرتی، معمولا کمکهزینه زندگی میگیرند و از خدمات معمول آن جوامع بهطور نسبی بهرهمند هستند، پس زمانی که اولین شوکهای اقتصادی یا اجتماعی به زندگی شهروندان غیرمهاجر وارد میشود، اولین متهم مهاجرانی میشوند که هنوز شهروند محسوب نمیشوند، مستمری میگیرند یا هنوز با بهطور کامل بافرهنگ میزبان انس نگرفتهاند، پس تبدیل به زمینبازی راستگرایان میشوند؛ اما در کشور ما قضیه فرق میکند و مقایسه این دو همان قیاس دوغ و دوشاب است.
مهاجران؛ پدیدهای واقعی با تاثیرات عینی
برگردیم به اصفهان خودمان، گفتیم این شهر میزبان جوامع مختلفی از مهاجران است که بزرگترین آنها، جامع افغانستانیهاست، شما میتوانید روزهای جمعه در مناطق تفریحی، شمار زیادی از آنها را ببینید، در مترو، چهارباغ، کوه صفه و مانند آن اما در روزهای غیر تعطیل بهشدت از شمار آنها کاسته میشود، تنها به یک دلیل، آنها کار میکنند! در مقام قضاوت نیستم اما بهواسطه حقوق و دستمزد پایینتر، مهاجران افغانستانی بهمراتب راحتتر به کار گرفته میشوند که آنهم ناشی از تفاوت فاحش قوانین در مورد حقوقشان مقابل فردی با تابعیت ایرانی است، اما فراموش نکنید، این مهاجران برخلاف آنانی که وارد کشورهای اروپایی یا آمریکا میشوند، تفاوت چندانی با ما ندارند، فارغ از گویش، فارسی صحبت میکنند و ریشههای فرهنگی مشترکی دارند اما هنوز بهواسطه شکل طبقهبندی آنها در موزاییک جغرافیایی و اجتماعی در کنار فقدان قوانین موثر مهاجرتی، رسما بهعنوان شهروند یا حداقل صاحب برخی حقوق شناخته نمیشوند.
در همین حال نخبگان جامعه هنوز نتوانستهاند بر سر تعریفی مشخص و جامع از مهاجر به توافق برسند، برخی همچون دست راستیهای افراطی تنها بر طبل اخراج و خالص کردن میکوبند و گروهی هم نوستالژی باز هستند و مدام مهاجرت را به احساسات انسانی تقلیل میدهند. بااینحال نباید از یاد برد عوامل مهاجرت این قشر از مردمان، از بین نرفته و تشدید هم شده است، آنها جایی برای رفتن ندارند (فعلا) از سوی دیگر ماندشان هم با اماواگرهای فراوانی روبروست.
هنوز بعد از یک یا دو و حتی سه نسل زندگی کردن بخشی از جامعه میزبان نیستند، بیشترشان نیستند اما بعضا پسزده میشوند، قانون نمیتواند بگوید برای تبدیلشدن به شهروند چند سال باید انتظار بکشند، آنها مدام با خطراتی ازجمله تحریک ازجمله برخی تحرکات ضد یگانه هم مواجهاند، هرچند سطح پایینتر توقعاتشان باعث پیدا کردن شغل میشود اما عدم بهرهمندیشان از بعضی حقوق مثل بیمه تامین اجتماعی، گشودن حساب بانکی یا ... که در اختیار شهروند ایران هست، باعث میشوند آنها هم بیشتر از پیش به درون کلونیها خودشان رانده شوند.
از سوی دیگر جامعه مهاجر در اصفهان نمیتواند مانند بسیاری دیگر از کشورها در رویدادهای شهری اصفهان شرکت کند یا متناسب بافرهنگ و سبک زیست اش، رویدادهای فرهنگی زیادی برگزار کند و جامعه از تنوعی که آنها میتوانند ایجاد کند، استقبال نمیکند پس تبدیل میشوند به اهدافی آسان!
با این اوصاف ناهماهنگی آنان، علاقهشان به همنشینی و زیست کردن با شهروندان اصفهانی ناچیز است، حسب وضعیت اقتصادیشان از کالاهای یارانهای بیشتری استفاده میکنند و حملونقل عمومی، محور سفرهای درونشهریشان محسوب میشود، پس اگر بخواهیم خلاصه کنیم، پدیده مهاجرت بیشتر از اینکه نیازمند اقدامات سلبی، چکشی و فلهای باشد باید با نگاه کارشناسانه، واقعنگر و مبتنی بر بازی برد- برد برای مهاجر و بومی باشد تا علاوه بر رضایتمندی میزبان، بتواند شرایط برای حل شدن مهاجر (با حفظ ویژگیهای شخصی) در جامعه را ایجاد کند. به همین دلیل تصمیمساز میتواند در مقام انتخاب برآید، سیاستهای گذشته را ادامه دهد، ظرفیتهای جامعه مهمان و میزبان را نادیده بگیرد و بر طبل اخراج آنها بکوبد یا آنکه مسیر حضور قانونی و انسانی، مهاجر در کشور و اصفهان را فراهم کرده و از ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی آنها استفاده کند، همچنین از دمیدن بر آتش بیگانه هراسی بپرهیزد. در این صورت مهاجران میتوانند ضمن تنوع بخشیدن به ساختار جامعه، مثل اجزایی از یک سالاد به نظر برسند که هرکدام علاوه بر خواص ذاتی خود، با نوعی سُس در کنار دیگر شهروندان در خدمت شهر و استان باشند و بهجای مثلا مهاجری با فلان خاستگاه، تبدیل به شهروندی اصفهانی با تباری متفاوت گردند. فارغ از مناقشه مثال، مثل همان کارتون مهاجران، وطنشان ایران باشد و نه جایی که آز آن آمدهاند.