مهدی محمدی copy

شهرداران به‌جز اینکه مسوول نظافت، آراستگی، نظم بخشیدن به امور روزمره شهروندان هستند،می‌توانند کلیددار دروازه ورود یک شهر به جهنمی از آهن، فولاد و آسفالت باشند یا با شکل گرفتن ساحت مدیریت واحد شهری، راهبری تصمیم‌ساز درگذر هر شهر به مسیر بهشتی زمینی باشند.

حالا اگرچه بهشت زمینی استعاره‌ای خیال‌آمیز به نظر می‌رسد اما قطعا جهنم‌های زمینی در تاریخ باوجود سیستم‌های ناکارآمد شهری، مدیریت‌های سنتی و تاریخ گذشته، گریزان بودن از گفتمان توسعه پایدار و اداره آمرانه شهر، به وجود آمده‌اند و  حیاتی مملو از رنج بیشتر برای شهروندانشان رقم‌زده‌اند.

مثلا در همین شهر خودمان، اصفهان، بنا بود شهر زندگی باشد، زندگان شهر زندگانی کنند و باشندگان امیدشان فردایی بهتر از دیروز، اما در عمل مدیریت شهری در غیاب راهبرد شهری، به‌مانند گلادیاتوری کاغذی، دن کیشوت وار بر آسیاب‌های بادی می‌تازد، تنها تعریف اش از توسعه گشودن خیابان‌های جدید یا دغدغه افزودن یک طبقه بر میانگین طبقات مجاز سازندگان ساختمان است، فکر می‌کند رویداد یعنی الصاق صدها برنوشته روی در و دیوار شهر یا گفتاردرمانی‌های بی‌حاصل که مخاطب را میان تناقض واقعیت‌ها و گفته‌های واعظ شهر زندگی سرگردان می‌کند.

چرا جای دور برویم، قدما نوشته‌اند وقتی تنها خط قطار در ایران از ری به تهران احداث شد و نماش را گذاشتند ماشین‌دودی، ظریفی نوشت: حالا  هرکسی با خر و استر به‌زحمت بتواند از هر نقطه ایران تا شهر ری برساند،مژده بدهید که قطاری برای رفتن به تهران یا همان دارالاماره خواهد یافت! نمونه کار ما هم در قرن بیست و یکم، زمانی که شهردار یک عدد پریز برای ماشین‌های برقی را فتح الفتوح مدیریت شهری در مسیر توسعه پایدار و حفاظت از محیط‌زیست و .... این‌ها می‌داند، یعنی شما می‌توانید ماشین برقی یا هیبریدی‌تان که حتما چندمیلیاردی هم پولش را داده‌اید، به یک وسیله‌ای تا پای پریز برسانید، آنگاه از مواهب فناوری بهره‌مند شوید و بروید

تا شارژ بعدی!

ممکن است بگویید این تازه قدم اول است و در آینده با توسعه درون‌زای فناوری و بهره‌گیری از نخبگان، کارشناسان  و تکمیل پروسه توسعه پایدار شهری، به‌جای پمپ‌بنزین، تعداد پرشماری پریز برق قطع نشو و متصل به منابع پایدار و تجدید پذیر انرژی پاک خواهیم داشت، در گفتار این نظر شما محترم است، اما در عمل جای خالی نظم دینامیک مدیریتی و فقدان برنامه‌های عملیاتی برای رسیدن به وضعیت آرمانی در کنار همه تجربه‌های پیشین، خلاف نظرتان را ثابت می‌کند.

به‌عبارت‌دیگر امروز اصفهان از شلختگی مدیریتی رنج می‌برد، اینجا شاهد انواع زیرساخت‌های نیمه‌تمام، برنامه‌های عمل نا شده، طرح‌های خاک خورده  در بایگانی‌ها هستیم، حداقل در 4 دوره پیشین مدیریت عالی استان، برخی تصمیم‌سازان ارشد، از محورهای توسعه اصفهان مبتنی بر گردشگری و صنایع هایتک نام‌برده‌اند، آن‌ها در کنار مدیران شهری، خود را مخالف شهر فروشی معرفی کردند، آرزوهایشان برای بازگشت اصفهان به دوره رونق و شکوه را در قالب شبه برنامه‌ها بیان و برایش کلیدواژه‌های بسیار ساختند، لشکریان خلاق گو و جمعیت‌های شهر زندگی خواه به راه  انداختند، اما نه بنا بر آمار که تنها با گشت‌وگذار در اصفهان، می‌توان دریافت، فاصله نظر تا عمل بسیار است.

بیایید کمی روشن‌تر صحبت کنیم، همین پریز برق را در نظر بگیرید، هنوز هیچ هدف‌گذاری مشخص و عملی برای پارادایم شیفت منابع تامین انرژی در این شهر و استان وجود ندارد، هیچ‌کس اعلام نکرده مثلا تا فلان سال باید چه مقدار و درصد از حمل‌ونقل شهری عمومی باشد و منبع انرژی آن از کجا تامین شود، جایگاه برنامه‌ها و آرزو نامه‌ها مشخص نشده و  کسی نمی‌داند با چه میزان و روشی می‌تواند سرمایه‌گذاری هوشمندانه‌ای برای آینده در این حوزه داشته باشد.

فی‌الواقع شلختگی مدیریتی معنایی جز این ندارد که فردا نامشخص و احتمالا بدتر از امروز به نظر برسد، کسی در این میان نمی‌پرسد، آخرین فرصت برای تکمیل خط دو و سه متروی اصفهان، قطار سریع‌السیر به تهران، تکمیل محور شرق، افتتاح سالن اجلاس سران، اتصال فرودگاه به قطب های اقتصادی شهر و مانند آن، کی هست، چه روزی بالاخره می‌توان برای چند نفس پاکیزه، سرمان را  از پنجره بیرون کنیم و...

به دلیل همین نگاه روزمره، ناپایدار و گاه محافظه‌کار شهری که از تعیین ضرب‌الاجل برای خودش طفره می‌رود، می‌توان ادعا کرد، اصفهان از شلختگی مدیریتی رنج می‌برد، این شهر بدون در پیش گرفتن مسیری مشخص با هدف‌گذاری‌های ملموس و ایستادن پای وعده‌های مدیران و تصمیم‌سازان، نخواهد توانست شهری برای زندگی را برای شهروندانش محقق کند و به‌جای تبدیل‌شدن به بهشتی زمینی، هرروز نزدیک به جهنمی شلخته و مملو از ناکامی‌های شهری که می‌توانست توسعه‌یافته و در معنای واقعی جهان شهر باشد، نزدیک خواهد شد.