دوقطبی عمیق
دوقطبی عمیق
تقبیح پولدارها و سرمایهدارها با دستگیری رانتخواران و اختلاس گران شدت گرفته، حالا هر که از عرق جبین هم به نوایی رسیده باشد، مورد نفرت قرار میگیرد. گروه زیادی از مردم زندگی در زیرخط فقر و شاخص فلاکت را تجربه میکنند و به همین دلیل معتقدند در چنین فضایی نمیتوان وارد فضای پرزرقوبرق شد و در فضای مجازی با عکسهای رنگین، چرخید مگر آنکه رانت یقهسفیدها و پول بادآورده، پشتوانهات باشد. طبقه متوسط روزبهروز تحلیل میرود، عده بیشتر و بیشتری به دره فقر سقوط میکنند و عده کمتری میتوانند بهواسطه نان بازو از پلههای نردبان طبقاتی بالا بروند.
تحلیل پیامدهای دوقطبی شدن جامعه و تشدید نابرابریهای اقتصادی تنها به حوزه سیاست و اقتصاد محدود نمیشود. به جرات میتوان گفت همه شاخصهای سلامت اجتماعی در جوامع، به برابری و عدالت اقتصادی وابسته است. مردم در جوامع با نابرابری زیاد رفاهی و اقتصادی، مشارکت کمتری در زندگی اجتماعی دارند و فقط به اداره زندگی و سیر کردن شکم خانواده خود فکر میکنند. افزایش آسیبهای اجتماعی، وقوع انواع جرایم اقتصادی و بروز درجههای مختلف اختلالات روانی، دیگر مشکلات ناشی از برهم خوردن نظم و تعادل اقتصادی در جوامع محسوب میشود.درواقع افزایش فقر که به علت شکاف اقتصادی ایجاد شود، تاثیرات عمیقی بر سلامتی و شرایط اجتماعی کشورها داشته و سیاست را هم بینصیب نمیگذارد. درواقع میتواند پایههای دموکراسی را سست کند.
جوامعی که از نابرابری و کمبود رفاه رنج میبرند، ناگزیر با بیماریها و جرایم بیشتر، کاهش سرمایه اجتماعی و بیثباتی اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند.
پسلرزه روانی
آثار و پیامدهای روانشناختی دوقطبی شدن جامعه، کمتر دیدهشده و این در حالی است که این مشکلات معضلات اجتماعی جدی در پی دارد. افرادی که در جوامعی با نابرابری زیاد زندگی میکنند، رضایت کمتری از زندگی دارند و نرخ افسردگی در آنها بالاتر است. شهروندانی که شاهد شکاف عمیق اقتصادی هستند، نظام اقتصادی را ناعادلانه دانسته و سعی میکنند از راههای غیرمشروع به کسب ثروت بپردازند تا بتوانند فاصله خود با ثروتمندان جامعه را کاهش دهند.
در جوامعی که شکاف اقتصادی شدید است، فقدان اعتماد بهواسطه اختلاف طبقاتی تشدید میشود. تلفیق بدگمانی و انزوا، به سست شدن روابط اجتماعی نیز منجر میشود و به این احساس که شکاف اجتماعی- اقتصادی عمیق و ناگزیر است، دامن میزند. بدگمانی بهجز روابط اجتماعی، مدنیت را هم کاهش میدهد. شهروندان در جوامع نابرابر،سازگاری کمتری دارند.افزایش ناسازگاری نشانه تمایل افراد به رفتارهای غیردوستانه و غیرمشارکتجویانه است. رابطه معکوسی بین نابرابری اقتصادی، اخلاقمداری و کاهش اعتماد عمومی وجود دارد. رابطهای که میتواند علت افزایش جرایم در کشورهای دوقطبی را توصیف کند. بدگمانی به اتفاقات و وضعیت کشور هم عوارض اجتماعی نامطلوب نابرابری را تشدید میکند.
و سرانجام خشم...
مردم زمانی که نابرابری زیادی را تجربه کنند، سرانجام دچار خشم و ناراحتی میشوند. نارضایتی از زندگی ممکن است بهصورت ترس ازدستدادن کار یا جایگاه اقتصادی و اجتماعی در یک فرد خود را نشان دهد. این ترس بهصورت مصرفگرایی و استفاده از کالاهای برند و چشم و همچشمی نمود پیدا میکند.
نابرابری اقتصادی شیوه تعامل افراد با سایر اعضای جامعه و مشارکت آنها در اجتماع را دستخوش تغییر میکند. درواقع سطح اعتماد در جوامعی که نابرابریهای عمیقی را تجربه میکنند، پایین است. فقدان اعتماد بهنوبه خود بر طیف گستردهتری از مسایل اجتماعی ازجمله شادکامی، جرم و سلامتی اثر میگذارد. افزایش شکاف طبقاتی به کاهش اعتماد هم منجر میشود و بیاعتمادی سلامتی روحی و جسمی افراد را به خطر میاندازد.نابرابریهای شدید اقتصادی، فاصله اجتماعی بین فرد و سایر اعضای جامعه را افزایش میدهد.کاهش روابط اجتماعی، «سرمایه اجتماعی» را تضعیف میکند. از سوی دیگر نابرابری بر شخصیت افراد و نحوه ادراک آنها از خویش و دیگران تاثیر نامساعدی دارد.