آنک کرشم زدایی
اینجا ریخت مطرحشده. ریخت، یعنی هرآن چه در ظاهر هویداست. هرآن چه مشهود و ملموس به درکِ مخاطب میرسد. لباس و آرایش و تتوو... اما کِرِشم، سطحی دیگر از شخصیت است.
کِرِشم را در این متن برابر با ژست انتخاب کردم. ژست حرکت است. حرکت دست، نوعِ زبانِ بدن هنگامِ گفتار، بحث و طرح. آنطور که هنرمند، نویسنده یا بازیگر زمانی که نقشی بازی نمیکند، با بدن و حرکاتِ بدن بیان میکند، با آداب و عاداتِ زندگی بیان میکند. اینهمه، ترکیب میشود با نوعِ سیگار کشیدن، نشستن، راه رفتن، فیلم دیدن و حتی ریخت، چنانکه گفته شد، لباس و آرایش و... کِرِشمِ اجتماعی فرد.
برایِ درک بهتر نگاه کنیم به کافکا، کامو، همینگوی، فاکنر، ویرجینیا ولف، بورخس، مارکز... نگاه کنیم به سالینجر، به چخوف، پلاستر، کرول اوتس... کرشم نویسنده است که او را در جهانِ فکریِ ما برساخته میکند.ما در مواجهه با کرشم نویسنده، ترکیب این کرشم و زیست، عادات و... نویسنده را از نو در ذهن میسازیم. هدایت در ذهنِ ایرانی، همانقدر با کلاه و عینک و سبیل تصویر میشود که با خودکشی... خودکشی این بار در جایگاهِ زیستِ نویسنده و کِرِشمِ نویسنده. این تصاویر که حولِ نویسنده هاله میشود، چنان گیرایی دارد که مخاطب هرچه بیشتر به سمتوسوی آثار نویسنده حرکت کند. او را بشناسد و درگیرِ افکار و نگاه و ایدههاش بشود. اینهمه را وقتی در کافه برایِ دوستی شرح میدادم، سوالِ جالبی پرسید.
(( - با این حساب هرکس هرچه بیشتر خودش را عجیبوغریب کند، کارهایِ خاصی انجام دهد یا خودکشی کند باید پرمخاطبتر شود؟))
نوشتنِ این متن، درواقع پاسخیست به همین پرسش. بله، احتمالا مخاطب جذب شود، حتی پرمخاطب شود. اما بحث بر نظام مُد و تبلیغ و سلبریتی نیست. بحثِ هنرمند، آنهم نویسنده است. این را نباید فراموش کنیم.
ممکن است یک سلبریتیِ خواننده، بازیگر و... با انجام کارهایی پیجها را به کا و میلیون برساند. حرفی نیست. اما نویسنده باید خوانده شود. در خوانده شدن، عیارش مشخص میشود. دیگر بحثِ طرفدار نیست، ما با مخاطبِ ادبیات طرفیم. تفکیک ابتدایِ متن را یادآور میشوم، تفاوت ریختِ صرف و کرشم.
فراموش نکنیم، عمده انتقالِ کرشم را رسانه بر دوش دارد. رسانه در تعامل با نویسنده بسیار ضعیف عمل کرده. خیلی از نویسندههایِ جوان، نویسندههای امروزِ کشور، حتی یک مصاحبه هم ندارند. مصاحبه تصویری که کمیابتر. بعضی را در شبکههای مجازی هم نمیشود پیدا کرد، چون اسامی مشابهشان زیاد است. چرا مخاطب نویسنده را نبیند، زیستش را نشناسد؟ البته تا حدی... چرا برخی کشورها مدام از هنرمند، فیلم و مستند و مصاحبه و تصویر تولید میکنند؟ چون کرشم نویسنده بسیار مهم است. هنرمند که نمیتواند یک دوربین بگیرد دستش و مدام خودش را نشان بدهد. زمینبازی اینستاگرام، زمینِبازی هنرمند، آنهم هنرمندِ متن نیست. او با نقد، با سوال، با طرح دیدگاهها، با محتوا، فرم و تکنیک عیان میشود، و ازین خلال کرشمِاو دیده میشود.
مرور کنیم! چند نویسنده و شاعرِ امروز را میشناسیم که کمی ازشان میدانیم و با کرشم و زیست و ظاهر و شخصیتشان آشناییم؟ حالا همین را مقایسه کنیم با چند نسل قبل! هدایت، ساعدی، جلال، گلستان، گلشیری، شاملو، سپهری، فروغ و... البته که در قدرتِ ادبیِ این اسامی با همه نقدها شکی نیست، اما هرکدام کرشم و زیستی دارند که بهوسیله رسانه، در مفهوم عام، به جامعه منتقلشده. بی اینستاگرام و موبایل و... و با دوربین و مصاحبه و مجله و روزنامه...
حالا امروز تعداد زیادی نویسنده داریم که در ریخت و کرشم هیچ تفاوتی با کارمند بانک ندارند. کتوشلوار و زیستِ کارمندی... همهچیز رسمی... همین؟
نویسندهای که نه در زیست نه در ریخت نه در کرشم هیچ تفاوتی ندارد چطور قبول کنیم نا غافل در متنِ او همهچیز متحول شود؟ او در متن صاحبِ افکاری متفاوت، خلاق و نو است، اما این نگاه و فکر و خصیصهها در هیچ بخشی از زندگیش عیان نشده، نمیشود؟ عالم بیعمل شاید، اما هنرمند نه! و نمیشود از مخاطب انتظار داشت این نویسنده را بخواند و اگر خواند چیزی خلاق و نو در او ببیند. جالبتر آنکه، هیچکس توانِ فریبِ مردم را هم ندارد. یعنی تفکیکِ ادا و خود بودگی هنرمند عیان و واضح و هویداست. مخاطب در آنی درک میکند، خلاقیتی اگر در زیست و کرشمِ نویسنده باشد! و خدا نکند اگر ادایی در میان باشد. خودکشیِ هدایت فارغ از وجه اخلاقی و اجتماعی، برایِ مخاطب درک و فهم شده. هیچکس رفتار و گوشهگیری کافکا را ادایی برای جلبتوجه در نظر نداشته، و حالاتِ زیستی و شعریِ سهراب از هم سوا نیست. اصالت، یعنی ارتباطی دقیق، بیریا و صادقانه از زیست و نوشت و کرشم و ریختِ هنرمند باهم. نه به ریختِ تنها میتوان اکتفا کرد نه به کرشم و اطوارهایِ بهاصطلاح هنری. اصالت حلقه ای است که اگر گُم شود، مخاطب و نویسنده هردو با چراغی در دست پیِ هم میگردند و هرچه بیشتر بگردند کمتر بیابند. و اینهمه در حوالیِ ادبیات، در رسانه و پژوهش عیان میشود.