بقای سوسیالیسم در گرو سرمایه داری
اینجا خود سیاستگذار هم میتواند بفهمد که کمبودها و مشکلات چیست و حتی به فکر حل مشکل باشد. اما این مساله در مورد کالاهای سرمایهای صدق نمیکند. میزس هم یه این مساله اشاره میکند و استدلال اصلی او این بود که وقتی کالاهای سرمایهای دولتی شود و بازار آن از بین برود، عملاً امکان محاسبه برای دستیابی به روش تولید کارا و بهرهور، یعنی تولید بیشتر با هزینه کمتر، از بین میرود. برنامهریزها در اقتصاد متمرکز میخواستند هر کالایی مثلاً کفش یا کشتی را با استفاده از در اختیار گرفتن ابزار تولید که همان کالای سرمایهای است، تولید کنند. اما اینجا نه سیاستگذار و نه تولیدکننده نمیتواند درک کند که روش بهینه تولید و تخصیص منابع چیست. میزس میگوید شاید بتوانید در مورد کالاهای مصرفی با بررسی وضعیت تولید و مصرف به یک تخمین سرانگشتی و ارزیابی حدودی برسید که چه میزان تولید لازم است اما در مورد کالاهای سرمایهای امکان این کار را ندارید چون بازارش را از دست دادهاید و محاسبه اقتصادی برای تولیدکننده غیرممکن است. میزس تحلیل کرد که در این نظام اقتصادی بازدهی تولید به شدت کاهنده است پس قابل دوام نخواهد بود. اقتصاددانان دیگری هم بودند که با استدلال از بین رفتن انگیزه در این نظام از به بنبست رسیدن آن گفتند. در نظم بازار تولیدکننده انگیزه دارد که تولید با روش بهینه و صرفهجویانه انجام دهد اما در نظام اقتصادی متمرکز هیچ انگیزهای برای تولید باکیفیت و مطابق سلیقه مصرفکننده وجود ندارد و کیلویی تولید میکنند. اما چرا حدود ۷۰ سال طول کشید تا این نظام به بنبست برسد، یک دلیلش این بود که سران کمونیست اطلاعات کالاهای سرمایهای را از بازارهای بینالمللی و آزاد و از اقتصادهای به قول خودشان سرمایهداری میگرفتند؛ مثلاً قیمت فولاد یا انرژی را از بازارهای جهانی میگرفتند و برای خودشان محاسبات اقتصادی انجام میدادند که تا حدودی باعث شد نظام ناکارآمدشان را چند دهه حفظ کنند. اتریشیها گزاره معروفی دارند و میگویند اگر سوسیالیسم دوام آورد به این خاطر بود که سرمایهداری وجود داشت. اگر سرمایهداری هیچجا نباشد سوسیالیسم یک روز هم دوام نمیآورد.