فقر سرمایه

برای درک این وضعیت کافی است به یک مثال گریز بزنیم. چند روز پیش بیژن زنگنه، وزیر نفت، در مجلس گفت که برای حفظ ظرفیت فعلی تولید گاز به ۵۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری نیاز است. این در حالی است که زمستان سال گذشته کمبود گاز باعث شد بسیاری از صنایع سوخت آلاینده مازوت را جایگزین کنند.

 حالا وزیر نفت خبر می‌دهد که اگر صنعت گاز ۵۰ میلیارد دلار سرمایه جذب نکند، میزان تولید از همین رقم فعلی هم کمتر می‌شود و احتمالاً شرایط بدتری در پیش است. در واقع باید گفت که در حال حاضر دیگر دغدغه صنایع ایران، نه افزایش تولید و رشد بازدهی است که مطالبه صنعت، به حفظ ظرفیت فعلی تولید محدود شده است.

ماجرا از آنجا غم‌انگیز می‌شود که برای حفظ ظرفیت فعلی هم سرمایه کافی وجود ندارد و از آنجا که صنایع و تولید زنجیره‌ای به هم پیوسته است کاهش ظرفیت یک صنعت، صنایع دیگر را دچار آسیب می‌کند و مجموعه تولید در یک روند دومینو‌وار دچار سقوط خواهد شد. به عنوان مثال با کاهش تولید برق بسیاری از صنایع دچار خسارت و کاهش تولید شدند و کاهش تولید در صنایع بالادست، صنایع پایین‌دست را نیز دچار اختلال کرد.

این اتفاقات در شرایطی رخ می‌دهد که کاهش تولید از یک سمت و کاهش قدرت خرید مشتریان و در نتیجه رکود بازار از سمت دیگر، توان سودآوری بنگاه‌ها را به شدت متاثر کرده است. علاوه بر این صنایع ایران به صورت عمده صنایع مونتاژی به شمار می‌آیند و با سقوط صادرات نفت و درآمدهای ارزی کشور بسیاری از صنایع برای تامین مواد اولیه و نهاده‌های تولید گرفتار چالش‌های کم‌سابقه‌ای شده‌اند.

به عنوان مثال با کاهش واردات خوراک دام، کشاورزان گندم تولیدی خود را به دامداران فروخته و تامین آرد برای بازارهای دیگر با مشکل روبه‌رو شده است. افزایش نرخ دستمزد کارگران و افزایش هزینه‌های تولید در کنار کاهش تولید و از دست رفتن بازارهای صادراتی، صنایع و تولید ایران را به سراشیبی انداخته است و موجب خروج سرمایه و مهاجرت کارآفرینان شده است.

ادامه این روند عواقب خطرناکی دارد که یا سیاستگذار از آن چیزی نمی‌داند یا خطر را به حد کافی درک نکرده است. اینکه کشور درآمد اصلی خود یعنی نفت را از دست بدهد و پولی برای واردات و تامین مایحتاج کشور نداشته باشد، همزمان شده است با کاهش و در واقع فرسایش و استهلاک تولید کشور و این به معنی رشد نرخ تورم و گرفتار شدن در تله ابرتورم است. در عین حال که رشد بیکاری و گسترش فقر نیز رخ داده و جامعه را با انواع آسیب‌های اجتماعی روبه‌رو می‌کند.

برای حل بخشی از این مشکلات نیاز است که در سیاست خارجی کشور بازنگری اساسی انجام شود و اقتصاد ایران از حالت انزوا خارج شود. مایه تعجب است که چگونه سیاستمدارانی که دهه‌هاست بر مسند و پست‌های مدیریتی تکیه زده‌اند، در مناظرات انتخاباتی مدعی می‌شوند که با انزوا می‌شود به رشد اقتصادی رسید؟ چگونه می‌شود بدون سرمایه‌گذاری خارجی امکان ادامه حیات صنایع و تولید کشور را فراهم کرد و در حالی که وضعیت تولید ثروت و رشد اقتصادی رو به کاهش است، انتظار رشد جذب سرمایه از داخل کشور را داشته باشیم؟

این مساله و این دست اظهارنظرها نشان می‌دهد که هنوز بخش قابل توجهی از بدنه حاکمیت متوجه خطر نشده و همچنان بر سیاست‌هایی پافشاری می‌کند که سه چهار دهه است امتحان خود را پس داده و به نتیجه نرسیده است.

سیاست‌هایی که نه‌تنها منجر به جذب سرمایه که منجر به فرار سرمایه شده است. در حال حاضر شرایط تولید و کسب‌و‌کار در ایران با چنان گرفتاری‌های بغرنج و پیچیدگی‌هایی مواجه است که سرمایه‌دار ترجیح می‌دهد دارایی خود را به بازارهای غیرمولد و دلالی ببرد. در حوزه سرمایه‌گذاری یک اصل کلی وجود دارد و آن این است که سرمایه به بازاری می‌رود که بیشترین سود را داشته باشد و اگر سرمایه در ایران جذب تولید نمی‌شود دلیل آن خیلی واضح است: اینکه تولید در ایران سودآور نیست و رغبتی برای سرمایه‌گذار ایجاد نمی‌کند که پول و دارایی خود را به این بخش منتقل کند.

در شرایط فعلی اگر از تولیدکنندگان ایران در تمام بخش‌ها نظرسنجی کنید و از آنها بخواهید که درباره بزرگ‌ترین مشکلشان صحبت کنند بسیاری از آنها به مساله کمبود نقدینگی اشاره می‌کنند. چراکه سرمایه‌گذار حاضر نیست پول خود را به تولید ببرد اما چرا این اتفاق افتاده است؟ از نظر من دو علت برای این موضوع وجود دارد. علت اول اینکه سوءمدیریت اقتصاد کلان موجب شده که تولید مزیت خود را از دست بدهد و بازارهای واسطه‌ای، رانت و فساد راه‌های ساده‌تری برای کسب ثروت باشند. در نتیجه رقابت ناسالم شکل گرفته و اقتصاد از مسیر سالم منحرف می‌شود.

بخش دوم وجود بوروکراسی پیچیده است که موجب می‌شود بخش تولید و صنایع کشور با گرفتاری‌های پیچیده و پرهزینه مواجه شوند و در نتیجه سرمایه‌داران ترجیح دهند دارایی خود را به یک بازار کم‌ریسک‌تر با پیچیدگی و نظارت کمتر ببرند. در نتیجه دارایی سرمایه‌داران به بازارهای واسطه‌ای و دلالی منتقل می‌شود و نه بخش تولید.

در مناظرات انتخاباتی متاسفانه دیدیم که با وجود آنکه کشور در معرض انواع و اقسام بحران‌های اقتصادی قرار گرفته است، نسخه‌هایی برای اقتصاد پیچیده می‌شود که دم‌دستی‌ترین و منسوخ‌ترین نسخه‌هاست. نسخه‌هایی که سال‌هاست امتحان خود را پس داده‌اند و اگر بنا بود شفا دهند که اقتصاد به وضعیت فعلی نمی‌افتاد.

پیچیدن نسخه‌های عجیب

سیاستگذاران کشور در این نسخه‌های عجیبی که برای اقتصاد می‌پیچند، بارها گفته‌اند سیل نقدینگی را به سمت تولید جذب می‌کنند اما چگونه می‌خواهند این کار را انجام دهند؟ ما باید از خودمان بپرسیم چرا سرمایه در ایران آنقدر گران است که جز از طریق دلالی نمی‌توان حریف آن شد و چرا تولید هرگز نمی‌تواند بهای سنگین جذب سرمایه را بپردازد؟ یک علت آن نرخ تورم بالاست که دهه‌هاست ایران گرفتار آن است و دولت‌ها عزمی برای مهار آن نداشته‌اند.

در واقع برای دولت‌ها مهم نبوده است که تورم را کاهش دهند تا جذابیت بازارهای واسطه‌ای و دلالی از بین برود و سرمایه به سمت تولید هدایت شود. این دولت‌ها سالیان سال به شیر نفت متصل بوده‌اند و اقتصاد تا امروز با رانت نفت توانسته است ادامه حیات دهد و حالا که تحریم‌های سنگینی علیه اقتصاد کشور و بازار نفت ایران اعمال شده، مدیریت اقتصاد کشور از دست آقایان خارج شده است و نحوه اداره آن و برگرداندن قطار اقتصاد به ریل را نمی‌دانند.

در واقع تحریم‌های سنگین نفت موجب شد که بی‌کفایتی و ناآگاهی مدیران اقتصادی کشور بیش از پیش فاش شود و حالا که اقتصاد کشور با انواع و اقسام بحران‌ها مواجه است، متاسفانه می‌بینیم که همچنان آن ناآگاهی‌ها و بی‌خردی‌ها در اداره اقتصاد وجود دارد. با این شرایط باید به مدیران کشور به صورت جدی اخطار داد که چنانچه برجام احیا نشود و ایران نتواند با بازار جهان ارتباط بگیرد، اوضاع بسیار خطرناکی در پیش است و حتی ممکن است منجر به فروپاشی اقتصادی و اجتماعی شود.

احیای برجام کافی نیست

گذشته از این باید به سیاستمداران تذکر داد که احیای برجام به تنهایی کافی نیست و برای جذب سرمایه به ایران و در بخش‌های تولیدی نیاز است که کشور ما هم به FATF ملحق شود چرا‌که اساساً انتقال سرمایه به کشور بدون برقراری مراودات بانکی و عادی‌سازی آن غیرممکن است و حتی اگر برجام احیا شود بدون FATF برای ایران کارایی ندارد. ضمن اینکه باید اشاره کرد که بدون ایجاد یک رابطه پایدار با بازار جهان امکان اصلاح اقتصادی به صورت ریشه‌ای وجود ندارد و یک توافق محدود ذیل برجام تنها به منزله فرصت اندکی برای تنفس است و این امکان را برای کشور ایجاد می‌کند که چند‌صباحی نفت بفروشد یا پول‌های بلوکه‌شده را به کشور برگرداند اما امکان تغییرات اساسی و بنیادین را در اقتصاد کشور ایجاد نمی‌کند.

کمااینکه با یک توافق کوتاه‌مدت استقبال سرمایه‌گذاران خارجی از بازار ایران مشابه سال ۲۰۱۵ نخواهد بود و از آنجا که سرمایه‌گذاری یک پروسه بلند‌مدت است و سرمایه‌گذار نیاز به آرامش خاطر از جهت ثبات سرمایه‌گذاری دارد، با یک توافق کوتاه و محدود ذیل برجام نباید انتظار داشته باشیم که دسته‌دسته سرمایه‌گذار وارد ایران شود و با موج ورودی سرمایه به کشور مواجه باشیم.

شاخص های نامطلوب

به جز این رتبه‌های بسیار نامطلوب ایران در شاخص‌های کسب‌و‌کار نشان می‌دهد که بخش زیادی از فرار سرمایه به دلیل همین فاکتورهایی است که اتفاقاً در کنترل و اختیارات دولت‌هاست. سال‌هاست که بحث رفع موانع کسب‌و‌کار و حذف قواعد زائد به گوش می‌خورد اما تمام این حرف‌ها در حد تریبون‌ها محدود مانده‌اند و عملاً گام قابل توجهی برای رفع مقررات زائد کسب‌و‌کار برداشته نشده است. طبیعی است که سرمایه‌گذار چه داخلی و چه خارجی زمانی که با هفت‌خوان دریافت مجوزها و فعالیت تولیدی در ایران رو‌در‌رو می‌شود انگیزه سرمایه‌گذاری خود را از دست داده و تمایل به بخش‌هایی پیدا می‌کند که زودبازده‌تر باشد و گرفتاری‌های کمتری را تجربه کند.

جالب است که فساد در این بخش تا حدی پیش رفته است که تولیدکنندگان گاهی به شوخی و جدی می‌گویند در ایران هرکس که قانونمندتر است بیشتر تنبیه می‌شود. در این میان بخش‌های قانونمندی مثل تولید علاوه بر آنکه تحت شدیدترین نظارت‌هاست و مالیات‌های سنگینی می‌پردازد، بخش‌های واسطه‌ای و دلالی کمترین میزان نظارت را تجربه می‌کند و از آن سمت مالیات درست و درمانی هم نمی‌پردازد و بیشترین سود را به جیب می‌زند.

طبیعی است که منطق سرمایه‌گذاری و اقتصادی، سرمایه‌دار را به بازار مطلوب‌تر و سهل‌الوصل‌تر سوق می‌دهد و البته در این زمینه نمی‌توان خرده‌ای به سرمایه‌گذار گرفت بلکه این سیاستگذار است که باید هزینه‌های بخش‌های واسطه‌ای و دلالی را افزایش دهد و در مقابل از هزینه بخش تولید کم کند تا سرمایه به صورت خودجوش به بخش تولید هدایت شود.

بنابراین و در مجموع باید گفت که دو عامل عمده موجب سقوط سرمایه‌گذاری در بخش‌های تولیدی ایران و زمینگیر شدن آنها شده‌اند. عامل اول انزوای اقتصاد ایران و تحریم‌هاست که از یک‌سو اجازه نمی‌دهد سرمایه‌گذاری خارجی به کشور وارد شود و از سوی دیگر ریسک و هزینه سرمایه‌گذاری در ایران را به شدت بالا برده است. در نتیجه کشور را هم از جهت سرمایه‌گذاری خارجی و هم سرمایه‌گذاری داخلی با مشکلات عدیده مواجه کرده است.

عامل دوم نیز مقررات دست‌و‌پاگیر و دشواری فرآیند کسب‌و‌کار در ایران است که تولیدکنندگان گاهی از آن با عنوان تحریم داخلی نام برده‌اند. تحریم داخلی یا همان فرآیند دشوار کسب‌و‌کار در ایران مشاغل را با چنان مشکلات پیچیده و در‌هم‌تنیده‌ای مواجه کرده است که جز تحمیل هزینه سنگین به شانه‌های نحیف تولید در ایران دستاورد دیگری نداشته است و در نتیجه سرمایه‌گذاران را به بازارهای کم‌ریسک‌تر و کم‌هزینه‌تر و در نهایت پربازده‌تر سوق داده است.

این دو عامل موجب شده است که نه‌تنها در بخش تولید ایران سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی قابل توجهی انجام نشود که فرار سرمایه رخ دهد و وضعیت صنایع و مشاغل موجود را به دست‌اندازهای خطرناکی بیندازد که دورنمایی از آن سقوط اقتصادی و فروپاشی اقتصادی است. دورنمایی که نباید از نگاه سیاستگذاران ایرانی بیشتر از این دور بماند و چنانچه هرچه سریع‌تر برای آن فکری نشود و مسائل اقتصاد ایران به صورت ریشه‌ای و اساسی درمان نشود باید منتظر بهمن‌های بزرگ‌تری در اقتصاد کشور باشیم که مهار و کنترل آن روز‌به‌روز دشوارتر و پرهزینه‌تر می‌شود.

نسخه نجات

در این شرایط من فکر می‌کنم مهم‌ترین گامی که دولت آینده باید برای نجات از این وضعیت بردارد در درجه اول حل مشکلات سیاست خارجی و کاهش تنش‌ها با جهان است و در درجه بعد پیوستن به FATF و عادی‌سازی روابط بانکی است تا بشود با آن جذب سرمایه انجام داد و مراودات مالی صنایع را به تنش حداقلی رساند. گام بعدی که برای جذب سرمایه در صنایع بسیار مهم و حیاتی است کاهش نرخ تورم است زیرا در اساس نرخ تورم دو‌رقمی، جذب سرمایه به صنایع و تولید را غیرقابل توجیه می‌کند و سرمایه ناخودآگاه راه خود را به سمت دلالی و سفته‌بازی  باز می‌کند.

و اقدام مهم دیگر این است که دولت تا می‌تواند عزم خود را جزم کند و مقررات دشوار را از پیش پای کسب‌و‌کار بردارد و به تولید اجازه بدهد با سرعت بیشتری پیشروی کند. مقرراتی که حاصلی جز فساد و کند کردن چرخ‌های تولید کشور نداشته است و در نهایت اینکه سیاستگذاران ایرانی باید بدانند که در حال حاضر یگانه راه نجات اقتصاد ایران تقویت تولید و بها دادن به این بخش است و اینکه نفت‌زدایی از اقتصاد کشور نه در حد یک شعار زیبا در همایش‌ها و سخنرانی‌ها باشد بلکه تبدیل به عمل و باور سیاستگذاران شود و بدانند که حرکت در مسیری به جز این بیراهه است و عواقب بسیار خطرناکی برای اقتصاد کشور به دنبال خواهد داشت.