یک تیر و هیچ نشان
کامران ندری از خطای هدایت نقدینگی به سمت تولید میگوید
وعدهای که از سوی سیاسیون بارها شنیده میشود «هدایت نقدینگی» به سمت تولید است. اغلب شنیده میشود که برخی وعده میدهند با کانالیزه کردن جریان نقدینگی هم از بروز تورم جلوگیری خواهد شد و هم رونق به بنگاهها بازگردانده میشود. چه تحلیلی روی این سیاست دارید؟ آیا این سیاست به نتیجه مطلوب خواهد رسید؟
این وعدهای است که فقط در ایران و از سوی سیاستمداران ایرانی میشنویم. تا جایی که من اطلاع دارم در ادبیات اقتصادی بحث هدایت اعتبار داریم اما هدایت نقدینگی معنا ندارد و آنچه مهم است کنترل و مدیریت نقدینگی است. نقدینگی باید متناسب با رشد اقتصادی در اقتصاد باشد و بیشتر از آن حتماً آثار تورمی دارد. وقتی از نقدینگی صحبت میکنیم منظورمان همان وام و اعتبار بانکی است. چون به موازات اعطای وام و تسهیلات بانکی نقدینگی هم ایجاد میشود. اگر فرض کنید که این وام و تسهیلات به تولیدکنندهها تخصیص مییابد، وقتی عوامل تولید در اقتصاد محدود میشود این وام و تسهیلات فقط سبب میشود تولیدکنندهها برای به دست آوردن آن عوامل تولید محدود با یکدیگر رقابت کنند و صرفاً قیمت آنها افزایش مییابد. بنابراین بحث هدایت نقدینگی به سمت تولید به نظر من معنا و مفهومی ندارد. آنچه ما باید به آن توجه کنیم، بحث کنترل و مدیریت رشد نقدینگی است که مساله بسیار مهمی است، به خصوص در برهه زمانی فعلی و این رشد نقدینگی اگر از حدی بالاتر باشد، قطعاً آثار و تبعات تورمی خواهد داشت و نقدینگی به همه بازارها هجوم میبرد.
همانطور که میدانید نقدینگی از بین نمیرود و فقط از بازاری به بازار دیگر منتقل میشود و در هر بازاری که احساس کند در آن قیمتها در سطح پایینتری قرار دارند، به آن هجوم میبرد تا زمانی که قیمتهای آن افزایش یابد. اکنون نیز این تورمی که شما شاهد آن هستید متناسب با رشد نقدینگی است. شما نمیتوانید رشد نقدینگی بسیار بالایی در اقتصاد تجربه کنید ولی تورم نداشته باشید. تورم ماحصل رشد بالای نقدینگی است. وقتی رشد نقدینگی از حدی بالاتر میرود قطعاً آثار تورمی خواهد داشت و این وعدهها که آن را به سمت تولید هدایت کنیم و کاری کنیم که آثار تورمی نداشته باشد کاملاً نادرست است. شخصاً در هیچ کجای دنیا نشنیدهام که عدهای پیدا شوند و بگویند اشکالی ندارد حالا که رشد نقدینگی در کشور بالاست آن را به سمت تولید هدایت میکنیم و مساله حل میشود.
مساله اصلی محدود بودن منابع تولید در اقتصاد است و وقتی رشد نقدینگی بالا میرود تقاضا برای استفاده از منابع تولید افزایش مییابد و قیمتها بالا میرود و تورم ایجاد میکند. بنابراین به نظر من هدایت نقدینگی گزاره درستی نیست. نمیدانم چنین موضوعاتی از کجا وارد ادبیات اقتصادی کشور شده است ولی میدانم که گزاره صحیحی نیست و اجرای آن امکانپذیر نیست.
به نظر میرسد برخی از تصمیمگیران در کشور نقدینگی را با سرمایه برابر میدانند. اگر آمارها را بررسی کنیم در چهار دهه گذشته میانگین نرخ رشد نقدینگی ۲۷ درصد بوده است ولی متناسب با آن رشد سرمایه نداشتهایم. آیا نقدینگی عظیم میتوانست در ایران تبدیل به سرمایه شود؟
وقتی نقدینگی ایجاد میشود وسیله پرداخت میشود نه سرمایهگذاری. باید دید که وام برای چه دریافت میشود؟ وام و نقدینگی دو روی یک سکه هستند. افراد برای چه وام میگیرند؟ میخواهند کالا یا خدمتی خریداری کنند. وقتی در اقتصاد با محدودیت منابع روبهرو هستید و از سوی دیگر وام و تسهیلات در حال رشد هستند و رشد بالایی دارند چه وضعیتی پیش خواهد آمد؟ افراد برای به دست آوردن همان منابع محدود با هم رقابت میکنند و قیمت محصولات را بالا میبرند و تورم ایجاد میشود. این وضعیت به انباشت سرمایه منجر نمیشود و فقط و فقط قیمتها را بالا میبرد. از سوی دیگر افرادی که ذخیره ارزی را در قالب ریال انجام میدهند وقتی پیشبینی میکنند که قیمتها در حال بالا رفتن است، در حالی که تولیدکننده هم نیستند اما نمیخواهند ریال نگهداری کنند. این افراد هم به سمت داراییهای غیرریالی و مختلطی که در اقتصاد است هجوم میبرند. داراییهایی مثل ساختمان، اتومبیل، ارز، سکه، طلا و سهام نمونهای از این نوع داراییها هستند.
به این ترتیب با پیشبینی تورم این افراد حاضرند هر مابهازایی را نگه دارند به غیر از ریال. همین موضوع به تشدید تورم کمک میکند. این شرایط انباشت سرمایه به همراه ندارد. وقتی فضای اقتصاد درگیر بیثباتی و نااطمینانی میشود، افراد به سمت سرمایهگذاری و تولید کالا و خدمات بیشتر نمیروند و اغلب مردم دنبال این میروند که خود را در مقابل افت ارزش ریال حفظ یا بیمه کنند. به عبارتی تلاش میکنند پوششی در برابر ریسک کاهش ارزش ریال ایجاد کنند. این هم خود مزید بر علت شده و سطح تقاضای کل در اقتصاد را بالا میبرد و تورم ایجاد میکند. بنابراین تاکید میکنم که این رشد بالای نقدینگی به جز تورم بالا نتیجه برای اقتصاد نداشته و به رشد سرمایهگذاری و رشد تولید در بلندمدت هم منجر نخواهد شد. همانطور که توضیح دادم یکی از اصلیترین موانع رشد اقتصادی در کشور تورم بالاست و تورم بالا به هیچوجه به انباشت سرمایه و رشد اقتصادی منتهی نمیشود، بلکه مردم را به سمت سوداگری و معامله داراییهای موجود در اقتصاد سوق میدهد. از آنجا که داراییهای موجود در اقتصاد محدود است، رشد بالای نقدینگی رقابتی برای تصاحب داراییها ایجاد میکند. این وضعیت منجر به آن میشود که قیمت داراییها مدام افزایش یابد بدون اینکه انباشت سرمایه به دنبال داشته باشد. لازمه شکلگیری سرمایه در اقتصاد و رشد تولید ثبات قیمتی است که در اقتصاد ایران اکنون وجود ندارد. تا زمانی که این ثبات قیمتی به وجود نیاید سرمایهگذارها بستر مطمئنی برای سرمایهگذاری در اقتصاد نمیبینند و بیشتر به سمت سفتهبازی و سوداگری و خرید و فروش داراییهای موجود خواهند رفت.
بحث هدایت نقدینگی به سمت تولید در راستای حمایت از بنگاهها مطرح میشود. تاکنون حمایتهایی که دولت از تولید کرده به چه نتیجهای منجر شده است؟ علت اصرار بر تکرار مسیرهای گذشته چیست؟
اگر قرار باشد نگاهی به وضعیت آمارها بیندازیم پاسخ این سوال را پیدا میکنیم. این به اصطلاح حمایتهایی که در چند سال گذشته از طریق دادن وام و تسهیلات به بنگاههای تولیدی مطرح شده است، کمکی به تولید نکرده است. حتی در موارد بسیاری به نتیجه معکوس منتهی شده است. چرا که یک رانتی وجود دارد و عدهای در حال دریافت تسهیلات ارزانقیمت هستند و افراد بسیاری تلاش میکنند از آن رانت استفاده کرده و تسهیلات ارزانقیمت دریافت کنند. اما سوال این است که آیا این تسهیلات در فعالیت تولیدی وارد میشود یا به بخش سوداگری و معاملهگری. به نظر من در شرایط تورمی حتی اگر تولیدکننده هم وام و تسهیلات بگیرد منابع دریافتشده را به سمت تولید نمیبرد چرا که معاملهگری، سفتهبازی و سوداگری برایشان بازدهی بیشتری را ایجاد میکند.
مثلاً اگر نگاهی به آمارها بیندازید متوجه میشوید که در دوره اخیر کارخانهها و بنگاههای تولید متروکه بسیاری اکنون به سمت استخراج رمزارزها رفتهاند. به این دلیل که دولت رانتی ایجاد کرده است و برق ارزانقیمت در اختیار واحدهای تولیدی قرار میدهد. این افراد هم از این فرصت نه در جهت تولید بلکه برای استخراج رمزارز استفاده میکنند. اگر در هر جایی قیمت دستکاری شود و پایین بیاید، الزاماً به تولید کمک نمیکند و عدهای هستند که از آن فرصت برای حداکثر کردن درآمد خود بهره میبرند. اگر مشخص شود که بازدهی در استخراج رمزارز وجود دارد به سمت ایجاد مزرعههای رمزارز خواهند رفت یا اگر ببینند بازدهی در خرید زمین و مسکن است، افراد تلاش میکنند وام بانکی بگیرند که به سمت خرید زمین و مسکن بروند. در شرایطی که بازدهی مورد انتظار زمین و مسکن در اثر تورم انتظاری بیشتر است، طبیعی است که افراد انگیزهای برای بردن منابع تسهیلات به سوی تولید ندارند و ترجیح میدهند به بازار مسکن و زمین ورود کنند. تولید اکنون محلی شده برای اینکه عدهای به بهانه آن، وام ارزانقیمت بگیرند که خود به رشد بالای نقدینگی منجر میشود. نکته مهم این است که همه افرادی که وام و تسهیلات میگیرند از تورم منتفع میشوند به این دلیل که نرخ بهره که تغییر نمیکند همان ۱۵ درصد یا ۱۸ درصد و نهایتاً ۲۰ درصد است، در حالی که تورم میانگین حدوداً ۵۰ درصد میشود، تورم داراییها هم که خیلی بیشتر است. در چنین شرایطی افرادی که وام و تسهیلات را وارد سوداگری میکنند قطعاً عواید بیشتری به دست میآورند. طبق آمار و ارقام موجود وامهایی که به بهانه حمایت از تولید ارائه میشود کمکی به تولید نکرده است.
همانطور که اشاره کردید دولتها از طریق راهکارهایی مانند اعطای وام و تسهیلات تلاش کردهاند از بنگاهها حمایت کنند. در عین حال میبینیم که رشد اقتصادی در مقاطعی منفی هم شده است. چه مسیری در گذشته رفتهایم که نباید تکرار شود؟
اگر آمار رشد اقتصادی و رشد سرمایهگذاری را در هشت سال گذشته دوره حسن روحانی نگاه کنید متوجه میشوید به چه میزانی وام و تسهیلات داده است و این روش به چه میزان به رشد سرمایهگذاری منجر شده است. رشد سرمایهگذاری در کشور حتی منفی بوده است و به نقطهای رسیدیم که حتی نمیتوانستیم ماشینآلات مستهلک را جایگزین کنیم. به عبارتی در حالی که در سالهای گذشته از انواع ارائه تسهیلات برای کمک به بنگاهها استفاده میشده است اما رشد نرخ سرمایهگذاری از نرخ استهلاک در اقتصاد ایران پایینتر آمد. از سوی دیگر میبینیم که تورم هم وجود دارد. من نمیدانم دیگر چقدر باید نشانه داشته باشیم که این نوع نگاه به وامهای بانکی، تسهیلات و نقدینگی غلط است. سوال من این است که باید چقدر بلا سر ملتی بیاید که تا عدهای بفهمند رشد بالای نقدینگی فقط تورم به همراه خواهد داشت و بس. چقدر باید هزینه پرداخت کنیم؟ چقدر باید به عدهای وام پرداخت کنیم و زمینههای نابسامانتر شدن اقتصادی کشور را فراهم کنیم تا به این نتیجه برسیم که هدایت نقدینگی فاقد معنی است. از آسمان نشانه میبارد که تصمیمگیران متوجه شوند رشد بالای نقدینگی در اقتصاد کشورها از جمله اقتصاد ایران فقط تورم ایجاد میکند و به تولید هم آنطور که باید و شاید کمکی نکرده است. این نهایت بیتدبیری است که متوجه ماجرا نشویم و همچنان تصور کنیم که رشد نقدینگی را میتوانیم مدیریت و هدایت کنیم تا به رونق تولید و سرمایهگذاری منجر شود. در شرایط حاضر همین نقدینگی که رشدهای بالایی را در سالهای گذشته از سر گذرانده است، خود به تجربه تورم بالا در اقتصاد ایران منجر شده است. دیگر فکر نمیکنم از این عیانتر شاهدی بر آن وجود داشته باشد. تورمی که امروز زندگی همه ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده است، اگر تصمیمگیران درسهای لازم را از آن نگیرند نشان میدهند که در نهایت بیتوجهی درباره آموزههای علم اقتصاد به سر میبرند.
همانطور که شما هم اشاره کردید محیط اقتصاد کلان در ایران، با تورم مزمن و بیثباتی شدید قیمتها مواجه است حالا ولی برخی میگویند با تغییر ریل در سیاستگذاریها در دولت بعدی مسیر تغییر خواهد کرد. ممکن است؟ تغییر ریل چه الزاماتی دارد و چقدر چنین افقی برای اقتصاد ایران محتمل است؟
به نظر میرسد اجرای برنامههای مشخصی که قرار باشد به بهبود محیط اقتصاد کلان منجر شود، در دستور کار نیست. مهار تورم و ایجاد ثبات قیمتی بستگی زیادی به این دارد که در چهار سال آینده ریاست بانک مرکزی به چه کسی سپرده شود؟ و به دنبال این است که چه تحولات ساختاری و نهادی در حوزه پولی و بانکی ما ایجاد کند. در عین حال چه تفکر و بینشی در چهار سال آینده بر این حوزه غالب خواهد بود؟ هنوز تیم اقتصادی رئیسجمهور جدید مشخص نشده است و نمیتوان درباره آینده با قطعیت صحبت کرد. اکنون این پیشبینی که فضای اقتصاد کلان به چه سویی حرکت خواهد کرد امری دشوار است. باید در نظر داشت که معمولاً مشکلات اقتصاد ایران ارتباطی به دولتها ندارد. مشکلات موجود مزمن هستند و در عین حال تفکر حاکم بر اقتصاد ایران تمایل زیادی به ماندگاری دارد. بنابراین بر اساس آنچه در گذشته اتفاق افتاده است دولتها فقط میروند و میآیند و شاهد تغییر چندانی در رویکردها نخواهیم بود بنابراین احتمالاً این بیثباتی بهخصوص بیثباتی قیمتی و تورم مزمن در اقتصاد ایران تداوم پیدا میکند.
در سالهای گذشته نرخ رشد سرمایهگذاری در کشور منفی بوده است. چه میتوان کرد که سرمایهگذاران به سرمایهگذاری امیدوار شوند؟
مشکل بزرگ این است که فعالان اقتصادی در ایران نمیدانند متغیرهای کلیدی در اقتصاد کلان به چه شکل تعیین میشوند و در واقع چه مسیری را طی میکنند. مثلاً مسیر نرخ ارز برای افراد مبهم است و نمیدانند این نرخ در چند سال آینده چه مسیری را طی میکند. همچنین ارز یک متغیر کلیدی برای فعالان اقتصادی است. مسیر نرخ بهره نیز برای ما مشخص نیست و نمیدانیم نرخ بهره بر اساس چه ضابطهای تعیین میشود. یک نوع بلاتکلیفی و نااطمینانی در فضای کنونی حاکم بر اقتصاد ایران مستولی شده است که اگر میشد فعالان اقتصادی با درصدی از خطا مسیر را پیشبینی کنند به آنها کمک میکرد که بتوانند تصمیمات بلندمدتی بگیرند. سرمایهگذاری تصمیمی بلندمدت است و وقتی افراد میخواهند در این زمینه اقدام کنند به مسیر حرکت متغیرهای کلیدی اقتصادی در بلندمدت توجه میکنند. متغیرهایی مانند نرخ ارز، نرخ بهره، برنامه مالیاتی و کسری بودجه دولت. با این حال این موارد در اقتصاد ایران مبهم است و برای آن قاعده روشنی وجود ندارد و حتی نگاه افرادی که بهکار گمارده میشوند چندان روشن نیست. چنین شرایطی فضای نامطمئنی را ایجاد کرده و به ویژه اخذ تصمیمات بلندمدت را با مشکل مواجه میکند. طبیعی است که صاحبان سرمایه هم در این فضا تصمیمات کوتاهمدتی بگیرند که بیشتر در حوزه خرید و فروش داراییهاست، یا ترجیح دهند سرمایه خود را به خارج از کشور منتقل کنند که در این صورت هم رشد سرمایهگذاری در داخل بسیار محدود خواهد شد. اکنون هم همانطور که پیشتر گفتم تفکر اقتصادی غالب که قرار است در چهار سال آینده اقتصاد را مدیریت کند هنوز مشخص نیست.