سیاستهای خیرخواهانه
آیا حل مشکلات اجتماعی وظیفه شرکتهاست؟
طبیعی بود که این مقاله صاحبنظران را به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کند، گروهی که به وظایف اجتماعی شرکتها اعتقاد داشتند و گروه دیگر که پیرو میلتون فریدمن بودند، تنها ماموریت اجتماعی شرکتها را سودآوری دانسته و معتقد بودند اهداف اجتماعی باید به دست سیاستمداران سپرده شود. ولی طرفداران و مخالفان این نظریه اکنون معتقدند که دنیا در طول ۵۰ سال گذشته جای بسیار پیچیدهتری شده و شرکتها هم بنگاههایی بسیار پیچیدهتر که مجبور هستند توازن اولویتهای خود را در شرایط پیچیده و غیرقابل پیشبینی حفظ کنند.
علاوه بر این تحولات، رشد دیدگاههای مبتنی بر مسوولیت اجتماعی در تجارت و سرمایهگذاری، باعث ایجاد اولویتهای جدیدی در مدیریت شرکتها و در میان بسیاری از سرمایهگذاران شده است. ولی این سوال همچنان مطرح است که آیا این افراد واقعاً دغدغه مسائل اجتماعی دارند یا انگیزه دیگری در این کمکها نهفته است.
مسوولیتهای یک شرکت چیست؟
میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، بحث «مسوولیتهای اجتماعی شرکتها» را در سال 1970 مطرح کرد. فریدمن قبل از انتشار این مقاله نیز شخصیت شناختهشدهای بود ولی بعد از این مقاله محبوبیت او بسیار بیشتر شد. او تبدیل به یک رهبر روشنفکر شد که پیروانش از دهه 1980 شروع به تغییرات گسترده در قانونگذاریهای حوزه تجارت و سیاست کردند. در آن زمان هیچکس نمیتوانست مسوولیت اجتماعی شرکتها را زیر سوال ببرد. بعضی از مدیران فکر میکردند که شرکتشان علاوه بر سودآوری برای سهامداران، مسوول حذف معضلات اجتماعی، مبارزه با تبعیض یا مبارزه با آلودگی است. فریدمن معتقد بود «صاحبان کسبوکار که اینگونه تفکری دارند، عروسکهای خیمهشببازی و بازیچه دست روشنفکرانی هستند که دائم در حال نادیده گرفتن اصول بازار آزاد در دهههای گذشته بودهاند».
مهمترین دستاورد فریدمن از انتشار این مقاله، مهر تاییدی بود که دنیای تجارت به نظریه او زد و شرکتهای سهامی عام به قبول این دیدگاه تن دادند که بالاترین هدف آنها باید سودآوری و بالا بردن ارزش سهامشان باشد. با استناد به این نظریه، مدیران شرکتها تبدیل به مجموعهای از کارمندان و سهامداران تبدیل به رئیس میشدند. به اعتقاد فریدمن سهامداران، با احترام به اصولیترین قوانین جامعه، همواره خواهان کسب درآمد بیشتر هستند. از نظر فریدمن، مدیرانی که فقط نیازهای اجتماعی را در اولویت اول و قبل از سودآوری قرار میدهند، وظیفه خود را به عنوان کارمند نمیتوانند انجام دهند. یک کارمند موظف است تسلیم خواستههای بالادست خود شود در حالیکه یک شخص معمولی میتواند برای پول خود هر تصمیمی که خواست بگیرد.
در تحلیل فریدمن، پرارزشترین مسوولیت یک مدیر، سودآوری حداکثری برای سهامداران است. اگر کسی میخواهد کارهای خوب و خیرخواهانه انجام دهد، میتواند در زمان شخصی خود و با پول شخصی خود آن را به انجام برساند. مدیرانی که سود بهدستآمده را صرف اهداف اجتماعی میکنند در عمل نقش قانونگذاران و سیاستمداران را ایفا میکنند نه صاحبان کسبوکار.
فریدمن میگوید: «این تنها دلیلی است که تئوری مسوولیت اجتماعی نیازمند قبول این دیدگاه است که سازوکار سیاسی، نه سازوکار بازار، تنها راه مناسب برای اختصاص منابع مالی به نیازهای مختلف جامعه است.» علاوه بر آن، بر اساس تحلیل فریدمن مدیران و صاحبان کسبوکار قابلیتهای لازم برای ایجاد تغییرات اجتماعی را ندارند. برای مثال تخصص یک بانکدار، تنظیم قراردادهای سودمند است نه مبارزه با آلودگی هوا.
دیدگاه فریدمن هنوز بحثبرانگیز است
در ویژهنامه روزنامه نیویورکتایمز به مناسبت پنجاهمین سالگرد چاپ مقاله فریدمن، این روزنامه اقدام به چاپ نظرات شخصیتهای مهم اقتصادی در خصوص این نظریه کرد. در جواب ادعای فریدمن مبنی بر اینکه در سیستم اقتصادی، صاحبان شرکت باید تنها دغدغه یک مدیر باشند، مدیر عامل شرکت جانسون اند جانسون، الکس گورسکی گفت، اولویت شرکت او از زمان تاسیس بیماران، دکترها و پرستاران، مادران و پدران و سایر افرادی بودند که از خدمات و محصولات این شرکت استفاده میکردند، اولویت بعدی سایر مشتریان و شرکای تجاری، کارمندان شرکت و گروههای ذینفع بوده و در آخر فهرست، منافع سهامداران قرار داشته است.
ماریان برتراند، استاد دانشگاه شیکاگو، خاطر نشان میکند که دیدگاه «هرآنچه برای سهامداران خوب است، برای جامعه نیز مفید است» که در مقاله فریدمن به آن پرداخته شده، فقط در جوامعی که بازارها عملکرد بینقصی دارند، به خوبی جواب میدهد. برتراند معتقد است، فریدمن هرگز اعتقاد نداشته که بازارها همواره عملکرد بیعیبی دارند.
در ادامه واکنشها به دیدگاه فریدمن، برخی نیز گفته بودند که شرکتها در ایجاد مشکلات بلندمدت اجتماعی نقش پررنگی داشتهاند، از تبعیض گرفته تا نابرابری درآمد مدیران با سایر کارمندان. با در نظر گرفتن چنین ضعفهایی، مدیران موظف هستند آسیبهایی را که تجارت آنها به جامعه وارد کرده، جبران کنند، به خصوص اینکه آنها میلیاردها دلار صرف لابیگری برای کاهش مالیات و آسان شدن قوانین میکنند.
تعریف فریدمن از سهامداران و انتظارات آنها به نظر اورن کاس، مدیر اجرایی اندیشکده آمریکن کامپس، تعریفی دوپهلو است. او اینطور استدلال میکند که فرض کنیم سهامداری در یک شرکت سهامی عام در شهر محل زندگی خودش سرمایهگذاری میکند و نهتنها از سرمایهگذاری خود سود برده بلکه از تاثیر مثبت اجتماعی فعالیت این شرکت در شهر نیز بیبهره نمیماند. چقدر احتمال دارد چنین فردی راضی شود برای کسب چند دلار درآمد بیشتر، شرکت او به شهری بزرگتر منتقل شده و جامعه از مزایای یک شرکت بزرگ در شهر محروم شود؟
ولی از سوی دیگر مطالعهای که توسط کالج بیزینس دانشگاه آتلانتیک فلوریدا انجام شد، نشان داده است که شرکتها مسوولیت اجتماعیشان (Corporate Social Responsibility یا CSR) را عامل بازدارندهای برای درآمدزایی خود میدانند. دیوید جاواکدزی، استاد دانشگاه آتلانتیک فلوریدا که در خصوص رابطه بین CSR و بازدهی شرکتها تحقیق میکند، میگوید: نتیجه تحقیق ما نشان داد که CSR نمیتواند به سودآوری برای سهامداران منجر شود. در مطالعه او، عملکرد و راندمان سرمایهگذاری شرکتهای زیادی بین سالهای 1992 تا 2014 مورد بررسی قرار گرفت. او همچنین اضافه میکند که اگر شما یک سهامدار هستید قبل از سرمایهگذاری در شرکتهایی که تاکید زیادی روی تعهدات CSR خود دارند، در تصمیم خود تجدید نظر کنید. سرمایهگذاری و رشد سرمایه باید ارتباط مستقیم داشته باشند در حالیکه عملکردهای CSR، به دلیل اینکه منابع شرکت را به سمتوسویی متفاوت سوق میدهند، میتوانند این توازن را از بین ببرند.
واقعیت این است که اجرای استراتژیهای CSR که اولویت شرکت را بر تعهدات افراطی اجتماعی، محیط زیست، حقوق بشر و ارتباطات کارمندان قرار میدهد و از حد استاندارد این تعهدات فراتر میرود، میتواند هزینه زیادی را در طولانیمدت برای سهامداران به همراه داشته باشد و شاید سرمایهگذاری در این حوزهها برگشت سرمایه چشمگیری برای سهامداران به همراه نداشته باشد.
جاواکدزی میگوید: «موضوع کمکهای اجتماعی شرکتها و ضررهای حاصل از آن، فقط به ضرر مالی محدود نمیشود و زمان ازدسترفته را نیز شامل میشود. زمان یک مدیر عامل باید صرف یافتن موقعیتهای رشد سرمایه شرکت شود نه فعالیتهای اجتماعی، زیرا تمرکز بیش از حد مدیران بر موضوعات اجتماعی، تلاش بر رشد سرمایه سهامداران را کند یا متوقف میکند.»
فعالیتهای اجتماعی شرکتها، انگیزهها و بازدهی
واقعیت این است، زیر سوال بردن فعالیتهای اجتماعی شرکتها، کار بسیار عجیبی است مگر اینکه بخواهید آنها را به ناکارآمد بودن فعالیتهایشان یا دروغین بودن آنها متهم کنید. ولی سوال مهم اینجاست که منظور از مسوولیت اجتماعی شرکتها یا همان CSR چیست و چگونه یک شرکت میتواند بیش از اندازه مسوول یا غیرمسوول باشد؟
مسوولیتپذیری شرکتها طیف گستردهای را شامل میشود. در یکسوی این طیف، فعالیتهای اجتماعی، تجارت اخلاقمحور و عملکرد خوب مدیریتی قرار دارد که از هر شرکتی انتظار میرود حداقلهای آن را رعایت کند. حداقلهایی مانند عدم دروغگویی به کارمندان، عدم پرداخت رشوه و دوراندیشی. در انتهای دیگر این طیف، سیاستهای اجتماعی جاهطلبانه و پرطمطراق شرکتها قرار دارند. در این طیف رقابت سنگینی بین شرکتها برای کسب مقام «معروفترین شرکت با بیشترین مسوولیتهای اجتماعی» وجود دارد. نفرات اول این رقابت همان شرکتهایی هستند که سرمایههای کلانی در حوزه فعالیتهای خیرخواهانه یا در حفاظت از محیط زیست خرج میکنند و نفرات آخر شرکتهایی متعهد به سرمایهگذاریهای اخلاقمحور هستند که سعی دارند عملکرد منطقی در چارچوبهای قانونی داشته باشند و همزمان پایبند به قوانین حفاظت از محیط زیست نیز هستند. در واقع نفرات آخر این رقابت راههای آسانتر را در پیش گرفته، روشهای درست مدیریتی را سرلوحه کار خود قرار میدهند و استانداردهای حداقلی را رعایت میکنند و نیازی نیز به توضیح و تشریح فعالیتهای CSR خود ندارند. ولی نفرات اول این رقابت، از الزامات معمول و ضرورتهای یک کسبوکار استاندارد بسیار فراتر رفته و این سوال را در ذهن ایجاد میکنند که آیا فعالیتهای اجتماعی آنها، واقعاً سزاوار این اندازه از تحسین و ستایش است؟
در نگاه اول این سوال بسیار بحثبرانگیز به نظر میرسد؛ مگر سیاستهای خیرخواهانه یک شرکت یا توجه وسواسگونه به مسائل محیط زیست چه مشکلی میتواند داشته باشد؟ گاهی هیچ مشکلی ندارند ولی آن هم بستگی به عوامل زیادی دارد. گاهی سیاستهای اجتماعی شرکتها برای رفع نیازهای یک ذینفع خاص است. برای مثال، مدیرعامل مغروری که نیازمند توجه است و فعالیتهای اجتماعی میتواند چنین توجه و محبوبیت اجتماعیای را برایش فراهم کند یا مدیرعاملهایی که اداره یک تجارت موفق به تنهایی نمیتواند دلیل کافی برای توانمند و مستعد بودنشان باشد. ولی در همه آنها یک اصل مشترک وجود دارد، بسیاری شرکتها برای ارائه تصویر موجهی از شرکت و هموار کردن راهشان در جامعه، به فعالیتهای اجتماعی از هر نوع آن نیاز دارند.
حالا بحث انگیزه و چرایی این نوع فعالیتها را به کنار بگذاریم، باید ببینیم چنین فعالیتهایی میتوانند در بلندمدت برای شرکت سودآوری داشته باشد یا خیر. واقعیت این است که مدیران موفقی که معمولاً خود را متعهد به سودآوری شرکت میکنند میتوانند راه خود را در جامعه نیز هموار کنند. گاهی بسیاری از مسوولیتهای اجتماعی در واقع همان عملکردهای تاثیرگذار یک شرکت موفق هستند. در واقع یک شرکت با افزایش سود به طور همزمان به پیشبرد رفاه در جامعه نیز کمک میکند. برای مثال، شرکتی را تصور کنید که با کارمندان، مشتریان و شرکای خود رفتار صادقانهای دارد. این یک استراتژی اجتماعی برد-برد برای یک شرکت است که متاسفانه نمیتواند جامعه مدنی را خیلی تحت تاثیر خود قرار دهد و در بهترین حالت از آن به عنوان یک «مدیریت خوب» یاد میکنند.
علاوه بر حالت برد-برد مسوولیت اجتماعی شرکتها، حالت دیگری نیز وجود دارد که در آن مسوولیتهای اجتماعی باعث کاهش سود و (ظاهراً) افزایش رفاه در جامعه میشود. سادهترین مثال، اهدای مبالغ هنگفتی از سود شرکتها به خیریههاست. بعضی از شرکتها به این نوع کمکها با دید تبلیغات نگاه میکنند. برخی شرکتها (شرکتهای نفتی، دخانیات، داروسازی) امیدوارند که این نوع کمکها بتواند محبوبیت اندک آنها را در جامعه افزایش دهد. ولی تا زمانی که شرکت، مدیریت قابل قبولی نداشته باشد، این نوع کمکها نمیتواند راندمان یک تجارت را تضمین کند و کمکهای نقدی تنها به از دست رفتن سود خالص شرکت میشود.
باز هم ممکن است بپرسید که چه مشکلی در کم شدن سود نقدی یک شرکت برای بهبود شرایط دنیا وجود دارد؟ واقعیت این است که کمک نقدی یک شرکت برای حل مشکلات دنیا، در واقع از جیب صاحبان شرکت پرداخت میشود نه از جیب مدیرعامل. درست است که رابینهود از ثروتمندان دزدی میکرد تا به فقرا کمک کند ولی همچنان کار او دزدی بود. حتی کمکهای میلیارددلاری بیل گیتس و ملیندا گیتس نه از درآمد شرکت مایکروسافت بلکه از درآمد شخصی خودشان بود. سهامداران شرکتهای سهامی عام نیز به طور قطع مایل هستند که خود برای سود حاصل از سرمایهگذاریشان تصمیم بگیرند، نه مدیرعاملی که وظیفهاش سودآوری بیشتر برای سهامداران است نه خرج کردن آن.
برخی کمکهای اجتماعی هم توهمی بیش نیست، آنها نه سود شرکت را افزایش میدهند نه تاثیری بر رفاه اجتماعی دارند. هزینه برخی فعالیتهای اجتماعی از تاثیرگذاری آن بسیار بیشتر است. برای مثال، شرکتی که هزینه کلانی صرف بازیافت زباله میکند، در ظاهر برای حفظ محیط زیست اقدام کرده ولی در عمل با کاهش سودآوری شرکت، تاثیر مثبتی بر عملکرد اقتصادی شرکت ندارد. مقوله بازیافت زباله در یک شرکت میتواند با استراتژی مدیریتی مناسب و نه تحت عنوان کمک اجتماعی شرکت، مدیریت شود که با این روش منابع مالی شرکت هم حفظ میشود.
رشد سرمایهگذاری بر مبنای مسوولیت اجتماعی شرکتها
با همه سوءاستفادهها و سوءبرداشتها از برچسب مسوولیتهای اجتماعی شرکتها، باز هم نمیتوان منکر این حقیقت شد که در طول دهه گذشته، سرمایهگذاری بر مبنای مسوولیت اجتماعی شرکتها، محبوبیت زیادی پیدا کرده است. دیدگاه تازهای در تجارت شکل گرفته که ترکیبی از معیارهای محیط زیستی، اجتماعی و مدیریتی است و رفتارهای مسوولانه را در هیات مدیرهها و کمیتههای سرمایهگذاری تشویق میکند. بر اساس نتایج تحقیق انجامشده از سوی مرکز تحقیق سرمایهگذاری Morningstar، تعداد صندوقهای سرمایهگذاری که معیارهایی مانند کنترل تولید دیاکسیدکربن، تنوع نژادی کارمندان و دستمزد مدیران را در اولویت قرار میدهند از 80 صندوق در سال 2018 به 546 صندوق در سال بعد افزایش پیدا کرد. برای مثال بسیاری شرکتها اعلام کردند که قصد دارند مساله گرمایش زمین را در سرمایهگذاریهای خود مدنظر قرار دهند ولی مشخص نیست رضایت سهامداران در این تصمیمگیریها چقدر نقش داشته است.
نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت که در بازار امروز، مدیرانی که معیارهای محیط زیستی، اجتماعی و مدیریتی را نادیده بگیرند در رقابت «تجارت بر اساس مسوولیت اجتماعی» عقب افتاده و ممکن است میلیاردها دلار از طرف بعضی سرمایهگذاران بینالمللی از دست بدهند. واقعیت این است که فریدمن هرگز نسبت به اینگونه جنبشها خوشبین نبود ولی هیچگاه آنها را محکوم نیز نکرد. در عوض او صاحبان شرکتهایی را که چنین استراتژیهایی را مانند ترفندهای کلاهبرداری، به کار نمیگرفتند تحسین میکرد. در این رابطه، شاید کلمه کلاهبرداری کمی تندروی باشد ولی میتوان به جای آن از کلمه «آسان بودن» استفاده کرد. قطعاً در دنیای امروز برای بسیاری از شرکتها آسانترین راه برای جذب سرمایه این است که ادعا کنند دغدغههای اجتماعی و محیط زیستی دارند. اثبات اینکه آیا این نوع دیدگاهها در بلندمدت به ضرر شرکت تمام میشود یا خیر، نیاز به گذر زمان و مطالعات بیشتر دارد.