چالشهای مدرن پرورش رهبران سازمانی
وقتی به مرحله شکار بیشازحد میرسیم، آموزش شکارچیهای زبده دیگر به سرمایه انسانی چیزی اضافه نمیکند. برای اینکه ایجاد ارزش اقتصادی ادامهدار باشد، سرمایه انسانی باید با شکلهای دیگر سرمایه دوباره متعادل شود. امنیت و هماهنگی اجتماع سرمایه اجتماعی است. اشتیاق ما بهعنوان فرد با دنیای امروز که از لحاظ محیطزیست محدود است هماهنگی ندارد. قبل از اینکه تعداد انسانها زیاد شود و فناوری قدرت پیدا کند، پیشینیان نیزه به دست ما با اشتهای سیریناپذیرشان نسبت به رقیبانشان که از خود خویشتنداری بیشتری نشان میدهند، برای مصرف منابع «تناسب فردی» بهتری برای بقا و تولید نسل پیدا کردند. در موارد مربوط به مصرف، خویشتنداری بهطور طبیعی با ذهن شکارچی-جمعکنندهای که بازماندگان دنیای مدرن هنوز آن را دارند، جور درنمیآید.
این عدم هماهنگی منجر به مفهوم «تراژدی عوام» شد که گرت هاردین بومشناس آن را در سال ۱۹۶۸ باب کرد. هاردین راه ویلیام فورستر لوید، بومشناس ویکتوریایی قرن نوزدهم را ادامه داد. لوید تمثیلی عبرتآموز درباره تاثیرات چرای کنترلنشده در زمینهای اشتراکی که در آن زمان بهطور عامیانه به آن «عوام» میگفتند، ارائه کرد. برای تضمین بقای جمعی، نورمهای اجتماعی در تمام اجتماعات شکل گرفتند. مثلا کشتن حیوانات جوان یا حامله در بسیاری از اجتماعات شکاری تبدیل به خط قرمز شد. در جزیره ترا خیلی زود نیاز به آموزش و سازماندهی «نگهبانان جنگل» برای مهار شکار بیش از حد «شکارچیهای غیرقانونی» شکل گرفت. اگر جامعهای که فرد به آن تعلق دارد، نورمهایی را برگزیند که منجر به افزایش «تناسب گروهی» برای بقا شود، متوسط شانس بقای فرد بالا میرود.
در روزگار کنونی، قانونگذاران و خطمشیگذاران مثل «نگهبانان جنگل»اند و مثلا ممکن است به بازارهای مالی یا بخشهای مربوط به کسبوکار نظارت داشته باشند و دایره اختیاراتشان ملی یا بینالمللی باشد. متاسفانه تجربه نشان میدهد که آنها در اقتصادی جهانی شده با سیستمهای وابسته بههم و پیچیده غذا، آب و انرژی تاثیر محدودی دارند؛ چیزی که به نوبه خودش بر امنیت تاثیر میگذارد. مقالهای درباره تحقیق در موسسه سیستمهای پیچیده نیواینگلند توضیح میدهد که ذرت چگونه در آن واحد هم تبدیل به غذا و زیستسوخت شده و هم تبدیل به موضوعی برای گمانهزنیهای بازار مالی که طبق گفته محققان باعث شورشهای غذایی بسیاری شده است. نگهبانان سنتی جنگل مثل قانونگذاران میتوانند کارهای زیادی بکنند. آموزش مدیریت مبادرت به تربیت انواع جدیدتری از نگهبانان که از لحاظ زیستی آگاهترند کرده است. مشاوران زیستی میانرشتهای، مهندسان گرینتک، SCRو متخصصانی که گزارش پایداری میدهند تنها چند نمونه از آن هستند. متاسفانه این تنها کافی نیست چراکه دنیای واقعی بسیار پیچیدهتر از جزیره خیالی ترای ما است. برای اینکه ارزش چالشهای واقعی موجود را بفهمیم باید لایههای پیچیدهای را که در میآید اضافه کنیم:
اختلاف فرهنگی
یک اجتماع انسانی دیگر را تصور کنید که پس از کاوشگران به جریزه ترا میرسد و در آنجا اقامت میگزیند. این اجتماع بعدی شامل کشاورزانی است که سبزی و میوه میکارند و حیوانات اهلی پرورش میدهند. آنها رهبران اجماعساز را مطابق با روالهای مرسوم منصوب میکنند اما در مقابل، کاوشگران با یک سرکرده موروثی هدایت میشوند.
انتقال نظارت
هر دو اجتماع در طول زمان با هم تعامل کردهاند و یاد گرفتهاند که ارزش قدرت اعمال نظارتی یکدیگر را بدانند. در نتیجه، هر کدام از این اجتماعات بیوقفه درحال تکامل نظارت خود است.
انتقال دیدمان (پارادایم)
یک گروه از شکارچیان ناراضی کمپ کاوشگران را ترک کردهاند تا در حاشیه جنگل، بالای رودخانه دور از زمین اجتماع کشاورزان زندگی کنند. آنها بیهدف دست به شکار میزنند و تعدادشان به سرعت افزایش پیدا میکند. قصد شرورانهای ندارند؛ آنها فقط درک نمیکنند چرا نمیتوانند بدون قیدوبند همانطور که بزرگترهایشان شکار میکردند شکار کنند. چطور ممکن است تمام اجتماعات یک همزیستی پررونق در جزیره ترا-جزیره اشتراکیشان- را دنبال کنند؟ برای کمک به این مساله به نوع جدیدی از رهبر میانفرهنگی نیاز است. این رهبر باید:
• سناریوهای معقول بحران را پیشبینی کند
• برای نظارت جمعی ائتلافهای تاثیرگذار ایجاد کند
• مشترکا یک بینش گروهی و قاطع ایجاد کند
• دانش و نورمهای جدید اجتماعی را اشاعه دهد
• در طول زمان دیدگاه هر کدام از سهامداران را نسبت به اداره ترا تغییر دهد
برای مجهز کردن چنین رهبرانی، به نظر میرسد تفکر آیندهگرا مثل سناریوهای انجام شده توسط شرکت رویال داچ شل و اتخاذ یک «لنز» با پیچیدگی برای درک سیستمها دو ذهنیت مفید برای توسعه هستند بهویژه در فرهنگهایی که چنین ذهنیتهایی در آنها مرسوم نیستند. هم چنین ارزش این را دارد که قابلیت «رفت و برگشت» سریع بین فرهنگهای مختلف (چه حرفهای، ملی، فرهنگ دولت، بخشخصوصی یا ان جی او ها) توسعه پیدا کند. این توانایی برای همکاری و نوآوری حیاتی است. اینگونه «برنامههای آموزشی» تکامل پیدا خواهند کرد و عناوین جدید مفیدی ایجاد خواهند شد.
رویکرد آموزشی توسعه مهارتهای مورد نیاز و ذهنیتهای جامعتر چالشی حیاتی خواهند بود. تشکیل گروه متنوعی از شرکتکنندگان ارشد با ملیتهای مختلف، سیستمها و بخشهای سیاسی و ایجاد اکوسیستم حمایت دوجانبه رویکردی بسیار موثر خواهد بود. این شرکتکنندگان به منظور توسعه مهارتها تا سطحی پیشرفته (در حوزههایی مثل ارتباط و مذاکره) باید به مشکلات حقیقی بپردازند. این امر باید شامل شناسایی و به خدمت گرفتن ائتلافی از سهامداران مختلف باشد تا بتوان به این مشکل پرداخت. این مساله ممکن است مبتنی بر منابع به نظر بیاید. برگزاری دورهای با شرکتکنندگانی که اهل یک کشور هستند، پیش زمینهای یکسان دارند یا با چالشهای نسلی مشابهی مواجه بودهاند، به شکل وسوسهکنندهای ارزان است اما همانطور که وارن بافت هشدار داده است: «قیمت چیزی است که شما آن را میپردازید درحالیکه ارزش چیزی است که آن را بهدست میآورید.»
از آنجا که پایداری به سازمانها در تمام بخشها نفع میرساند، هر کدام از سازمانها میتوانند از سرمایهگذاری در توسعه چنین رهبری ارشد سازمانی سود ببرند. احتمالا راهحلی قطعی برای چالشهای پیچیده وجود ندارد بلکه تنها فرآیندهایی هستند که به کمک آنها میتوان دائما راهحلهای جدید کشف کرد. از میان انواع مختلف رهبر سازمانی که مورد نیاز شرکتهای چندملیتی است ما به تعداد بیشتری از آنها نیاز داریم تا منبع الهامی برای تعهد به دیالوگ دوطرفه و محترمانه و مذاکرات ادامه دار باشند. آن قدر وابستگی در دنیای ما وجود دارد که نمیتوان به بقای فردی یا گروههای متمایز فکر کرد. جمله «تناسب گروهی برای بقا» بهزودی به «تناسب بشریت برای بقا به مثابه یک گروه جدانشدنی و واحد» تغییر معنا خواهد داد. رویکردی که بر فرآیند متمرکز است و همانگونه که اینجا مطرح شد، بینشی مثبت برای نورم جدیدی از نظارت و رهبری مشارکتی است. هیچ چیز بیشتر از تضمین آیندهای پایدار برای نسلهایی که از پی ما خواهند آمد در خطر نیست.
ارسال نظر