گوشی سیاه کوچولو
فروغ صادقی
گوشی تلفن من از سادهترین گوشیهای تلفن همراه است. از این گوشیها که فقط میشود با آنها تلفن زد و تنها امکانات جانبی که دارند یک چراغ قوه است. گاهی با خودم فکر میکنم کاش من هم مثل همه اطرافیانم گوشیهای مدل بالا و خوش قیافه و پر امکانات داشتم، از همین گوشیها که بازار را قبضه کرده و همه هم دارند، مدلهای مختلف اپل، htc، سامسونگ؛ ال جی یا سونی. همین گوشیهایی که الان قیمت اکثرشان از یک تا ۳، ۴ میلیون تومان است. با این همه همیشه بعد از چند ساعت یا نهایت چند روز وسوسه شدن منصرف شدهام و به گوشی ارزان قیمت خودم افتخار کردهام.
گوشی تلفن من از سادهترین گوشیهای تلفن همراه است. از این گوشیها که فقط میشود با آنها تلفن زد و تنها امکانات جانبی که دارند یک چراغ قوه است. گاهی با خودم فکر میکنم کاش من هم مثل همه اطرافیانم گوشیهای مدل بالا و خوش قیافه و پر امکانات داشتم، از همین گوشیها که بازار را قبضه کرده و همه هم دارند، مدلهای مختلف اپل، htc، سامسونگ؛ ال جی یا سونی. همین گوشیهایی که الان قیمت اکثرشان از یک تا ۳، ۴ میلیون تومان است. با این همه همیشه بعد از چند ساعت یا نهایت چند روز وسوسه شدن منصرف شدهام و به گوشی ارزان قیمت خودم افتخار کردهام.
فروغ صادقی
گوشی تلفن من از سادهترین گوشیهای تلفن همراه است. از این گوشیها که فقط میشود با آنها تلفن زد و تنها امکانات جانبی که دارند یک چراغ قوه است. گاهی با خودم فکر میکنم کاش من هم مثل همه اطرافیانم گوشیهای مدل بالا و خوش قیافه و پر امکانات داشتم، از همین گوشیها که بازار را قبضه کرده و همه هم دارند، مدلهای مختلف اپل، htc، سامسونگ؛ ال جی یا سونی. همین گوشیهایی که الان قیمت اکثرشان از یک تا ۳، ۴ میلیون تومان است. با این همه همیشه بعد از چند ساعت یا نهایت چند روز وسوسه شدن منصرف شدهام و به گوشی ارزان قیمت خودم افتخار کردهام.
من گوشیام را وقتی هنوز موج گرانیها نرسیده بود خریدم، 25 هزار تومان قیمتش بود و الان سه سال است برایم کار میکند، (این روزها قیمت این گوشی در بازار در نهایت 90 هزار تومان است) در این سه سال، تقریبا کمتر روزی بوده که از دستم نیفتاده یا بلایی سرش نیاید، اما حتی در وقت بدترین اتفاقها - مثل در چند باری که داخل جوی آب یا سنگ توالت افتاد - یا پرت شدن از بلندترین ارتفاع هم در نهایت مشکلی که برایش پیش آمده این بود که درب پشتش باز شده، باطریاش یک طرف ولو شد و بدنهاش یک طرف. بعد از همه این حادثهها هم، من نهایت کاری که کردم این بوده که قسمتهای جداشده تلفن را برداشته و دوباره سرجایش گذاشتم و اگر خیس شده بود بعد از خشک کردنش با روشن کردن گوشی کارم را ادامه دادهام، گوشی تلفن هم انگار نه انگار که مشکلی پیش آمده به کارش ادامه داده، تازه با خودم هم فکر کردهام فوقش هم اینکه قسمتی از آن بشکند یا خراب شود در حدی که دیگر نشود از آن استفاده کرد، غمی نیست، یکی دیگرش را میخرم.
با این همه جذابیت و قدرت وسوسهانگیزی آن گوشیهای گران قیمت هم کم نیست، با آنها میتوانی عکس بگیری، فیسبوک چک کنی، موزیک گوش دهی، گیم بازی کنی، و دهها سرگرمی دیگر، بیشتر مردمی که در اطرافم میبینم از همکارانم در محل کار تا مسافران اتوبوس و مترو و خیلی از دوستان و فامیل در محافل و مهمانیهای خانوادگی بیشتر وقت و سرگرمیشان ور رفتن با همین گوشیها است. وقتهایی که برای داشتن یکی از این گوشیها وسوسه میشوم هوس میکنم به بازار بروم و یکی از آنها را بخرم، از شما چه پنهان همین چند وقت پیش آخرین باری بود که قصد خرید کردم، حتی نوعش را هم انتخاب کردم و به پاساژ علاالدین هم رفتم، قیمت گرفتم و چند طبقه بازار را زیر و رو کردم، در نهایت، اما دوباره برگشتم به خانه اول و بغل دست همان گوشی ارزان قیمت و سیاه و سادهام. همان گوشی معمولی که اگر زنگ نخورد یا پیامکی نداشته باشد، تفریبا هیچ جذابیتی ندارد که بشود با آن سرگرم شد و برای همین خیلی کم وقتم را میگیرد.
با خودم فکر کردم، داشتن این گوشیهای جدید و پر امکانات اگر چه لذتبخش و دلچسب است، کلاس هم دارد، اما در عوض گرفتاریها و استرسداشتنشان هم کم نیست. زندگی در این شهر شلوغ و کار کم برایم استرس آفریده، استرس گم شدن و افتادن و خراب شدن و خط برداشتن گوشی گرانقیمت را هم به استرسهای قبلیام اضافه کنم. همینطوریاش به خاطر همین گرفتاریها، با اطرافیان و دوستان و آشنایانم کم ارتباط face to face دارم ارتباطات و سرگرمیهای مجازی جدید را هم با گرفتاریهای قبلی خودم جمع کنم. حالا بماند که برای خریدنش هم باید دست کم یک میلیون و 200 تا 700 هزار تومان پول را از زندگیام بزنم.
خلاصه اینکه در نهایت همیشه برای من مسابقه و مقایسه گوشیهای ارزان قیمت و ساده با گوشیهای گران قیمت پر امکانات و کنار هم نهادن همه معیارهای آنها و سبک و سنگین کردن چندین باره ویژگیها و خوبی و بدیهایشان، ماجرا به نفع همین گوشی معمولی خودم ختم شده است. حتی گاه خودم را به این راضی میکنم که مگر کار و ویژگی اصلی یک گوشی تلفن همراه چیست جز امکان برقراری تماس و فرستادن پیامک؟ که این را هم همین گوشیهای ساده به راحتی و خوبی انجام میدهند. پس چه کاری است افتادن به دام بازار و هزینه میلیونی برای کاری که با کمتر از ۱۰۰ هزار تومان هم انجام میشود.
با همین مقایسهها است که وقتی یاد آن جمعیت شلوغ در پاساژ علاالدین و بازار موبایل میافتم، همان جمعیتی که اکثرشان در بوی تند عرق منتشر در آن پاساژ بزرگ، در تب و تاب خرید گوشیهای مدل جدیدتر و پر امکاناتتر هستند، به این فکر میافتم که آدمها چقدر میتوانند متفاوت باشند، یکی دلش به گوشی 25 هزار تومنیاش خوش است و یکی به کمتر از گوشی 4 میلیون تومانی اپل 4 راضی نمیشود. تقریبا شبیه مقایسه پیکان مدل پایین است با پورشه 2013 .
گوشی تلفن من از سادهترین گوشیهای تلفن همراه است. از این گوشیها که فقط میشود با آنها تلفن زد و تنها امکانات جانبی که دارند یک چراغ قوه است. گاهی با خودم فکر میکنم کاش من هم مثل همه اطرافیانم گوشیهای مدل بالا و خوش قیافه و پر امکانات داشتم، از همین گوشیها که بازار را قبضه کرده و همه هم دارند، مدلهای مختلف اپل، htc، سامسونگ؛ ال جی یا سونی. همین گوشیهایی که الان قیمت اکثرشان از یک تا ۳، ۴ میلیون تومان است. با این همه همیشه بعد از چند ساعت یا نهایت چند روز وسوسه شدن منصرف شدهام و به گوشی ارزان قیمت خودم افتخار کردهام.
من گوشیام را وقتی هنوز موج گرانیها نرسیده بود خریدم، 25 هزار تومان قیمتش بود و الان سه سال است برایم کار میکند، (این روزها قیمت این گوشی در بازار در نهایت 90 هزار تومان است) در این سه سال، تقریبا کمتر روزی بوده که از دستم نیفتاده یا بلایی سرش نیاید، اما حتی در وقت بدترین اتفاقها - مثل در چند باری که داخل جوی آب یا سنگ توالت افتاد - یا پرت شدن از بلندترین ارتفاع هم در نهایت مشکلی که برایش پیش آمده این بود که درب پشتش باز شده، باطریاش یک طرف ولو شد و بدنهاش یک طرف. بعد از همه این حادثهها هم، من نهایت کاری که کردم این بوده که قسمتهای جداشده تلفن را برداشته و دوباره سرجایش گذاشتم و اگر خیس شده بود بعد از خشک کردنش با روشن کردن گوشی کارم را ادامه دادهام، گوشی تلفن هم انگار نه انگار که مشکلی پیش آمده به کارش ادامه داده، تازه با خودم هم فکر کردهام فوقش هم اینکه قسمتی از آن بشکند یا خراب شود در حدی که دیگر نشود از آن استفاده کرد، غمی نیست، یکی دیگرش را میخرم.
با این همه جذابیت و قدرت وسوسهانگیزی آن گوشیهای گران قیمت هم کم نیست، با آنها میتوانی عکس بگیری، فیسبوک چک کنی، موزیک گوش دهی، گیم بازی کنی، و دهها سرگرمی دیگر، بیشتر مردمی که در اطرافم میبینم از همکارانم در محل کار تا مسافران اتوبوس و مترو و خیلی از دوستان و فامیل در محافل و مهمانیهای خانوادگی بیشتر وقت و سرگرمیشان ور رفتن با همین گوشیها است. وقتهایی که برای داشتن یکی از این گوشیها وسوسه میشوم هوس میکنم به بازار بروم و یکی از آنها را بخرم، از شما چه پنهان همین چند وقت پیش آخرین باری بود که قصد خرید کردم، حتی نوعش را هم انتخاب کردم و به پاساژ علاالدین هم رفتم، قیمت گرفتم و چند طبقه بازار را زیر و رو کردم، در نهایت، اما دوباره برگشتم به خانه اول و بغل دست همان گوشی ارزان قیمت و سیاه و سادهام. همان گوشی معمولی که اگر زنگ نخورد یا پیامکی نداشته باشد، تفریبا هیچ جذابیتی ندارد که بشود با آن سرگرم شد و برای همین خیلی کم وقتم را میگیرد.
با خودم فکر کردم، داشتن این گوشیهای جدید و پر امکانات اگر چه لذتبخش و دلچسب است، کلاس هم دارد، اما در عوض گرفتاریها و استرسداشتنشان هم کم نیست. زندگی در این شهر شلوغ و کار کم برایم استرس آفریده، استرس گم شدن و افتادن و خراب شدن و خط برداشتن گوشی گرانقیمت را هم به استرسهای قبلیام اضافه کنم. همینطوریاش به خاطر همین گرفتاریها، با اطرافیان و دوستان و آشنایانم کم ارتباط face to face دارم ارتباطات و سرگرمیهای مجازی جدید را هم با گرفتاریهای قبلی خودم جمع کنم. حالا بماند که برای خریدنش هم باید دست کم یک میلیون و 200 تا 700 هزار تومان پول را از زندگیام بزنم.
خلاصه اینکه در نهایت همیشه برای من مسابقه و مقایسه گوشیهای ارزان قیمت و ساده با گوشیهای گران قیمت پر امکانات و کنار هم نهادن همه معیارهای آنها و سبک و سنگین کردن چندین باره ویژگیها و خوبی و بدیهایشان، ماجرا به نفع همین گوشی معمولی خودم ختم شده است. حتی گاه خودم را به این راضی میکنم که مگر کار و ویژگی اصلی یک گوشی تلفن همراه چیست جز امکان برقراری تماس و فرستادن پیامک؟ که این را هم همین گوشیهای ساده به راحتی و خوبی انجام میدهند. پس چه کاری است افتادن به دام بازار و هزینه میلیونی برای کاری که با کمتر از ۱۰۰ هزار تومان هم انجام میشود.
با همین مقایسهها است که وقتی یاد آن جمعیت شلوغ در پاساژ علاالدین و بازار موبایل میافتم، همان جمعیتی که اکثرشان در بوی تند عرق منتشر در آن پاساژ بزرگ، در تب و تاب خرید گوشیهای مدل جدیدتر و پر امکاناتتر هستند، به این فکر میافتم که آدمها چقدر میتوانند متفاوت باشند، یکی دلش به گوشی 25 هزار تومنیاش خوش است و یکی به کمتر از گوشی 4 میلیون تومانی اپل 4 راضی نمیشود. تقریبا شبیه مقایسه پیکان مدل پایین است با پورشه 2013 .
ارسال نظر