لینکلن و اعلامیه لغوبرده‌داری - ۲۸ دی ۹۱
سیروس الوند
بازیگر سریال پشت کوه‌های بلند
«لینکلن» استیون اسپیلبرگ دارای مشخصه‌هایی است که می‌تواند تمام انتظارات را برآورده کند. حتی اگر این حقیقت را کنار بگذارید که موضوع فیلم یکی از بزرگترین رییس‌جمهورهای آمریکا و یکی از اسطوره‌ای‌ترین شخصیت‌های تاریخ را به نمایش گذاشته است، باز هم با فیلم خوبی روبه‌رو می‌شوید. بازیگران فیلم سر جمع حداقل برنده 5 اسکار شده‌اند. دانیل دی لوییس در نقش آبراهام لینکلن و سالی فیلد در نقش مری تاد لینکلن، همسر زجرکشیده او که در کارهای استراتژیک به لینکلن کمک می‌کرد و شریک زندگی‌اش بود.چند صحنه کوتاه اما خاطره‌انگیز از جنگ داخلی در ابتدا و انتهای «لینکلن» وجود دارد و چند کات کوچک هم از سخنرانی‌های او نشان داده می‌شود که برجسته‌ترینشان همان دومین سخنرانی سوگندخوردن لینکلن درست چند هفته قبل از مرگش است. شما وقتی در حال تماشای لینکلن هستید، به سبک ساخته شدن آن فکر نمی‌کنید، چرا که در بیشتر اوقات باید حواستان را به نوع زبان چالش‌برانگیز کاشنر در فیلم‌نامه جمع کنید یا خود را درگیر چهره‌ای کنید که دی لوییس از این وکیل لاغر اندام خشک و پر حرف نشان می‌دهد، کسی که در یکی از حساس‌ترین و خشن‌ترین نقاط تاریخ آمریکا وارد کاخ سفید شد؛ البته قطعا متوجه فیلمبرداری دلفریب و زبردستانه جانوس کامینسکی و در کنارش طراحی تولید ریک کارتر هم می‌شوید. طراحی تولیدی که در آن خیابان‌های گل‌آلود، چشم‌انداز‌های افقی نخراشیده و ناهنجار واشنگتن در حدود سال 1860 با جزئیاتی مستندگونه نشان داده شده است. فیلمنامه کاشنر بر اساس دو فصل از کتاب پرفروش تاریخی دوریس کرنز گودوین به نام «تیم رقیبان: نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن» نوشته شده است و تماما بر چند ماه پایانی زندگی لنیکلن و کشمکش او برای به تصویب رساندن متمم سیزدهم قانون اساسی آمریکا که باعث الغای برده‌داری، آن هم قبل از پایان جنگ داخلی شد، متمرکز شده است. دلایل این کار لینکلن توامان هم کاربردی، هم سیاسی و هم فلسفی بود: لینکلن می‌دانست که اعلامیه لغو برده‌داری که دو سال قبل به تصویب رسانده بود ممکن است توسط دادگاه، قبل از پایان جنگ، حذف شود و می‌خواست قبل از اینکه ایالات شکست خورده آمریکا، شانسی برای از بین بردن این مصوبه داشته باشند، آن را وارد قانون اساسی آمریکا کند. در ضمن بعد از پیروزی همه‌جانبه جمهوری‌خواهان در انتخابات 1864، مجلس عملا از کار افتاده بود و خیلی از دموکرات‌های شکست‌خورده را که در آن حضور داشتند، می‌شد به طرفداری از اعلامیه لغو برده‌داری بدون هیچ هزینه سیاسی، تشویق کرد.احتمالا اسپیلبرگ و کاشنر توانایی ذهنی برای اینکه پیش‌بینی کنند فیلمشان درست بعد از انتخاب دوباره یک رییس‌جمهور بحث‌انگیز که با کینه‌توزی‌های دشمنانه از طرف مخالفان سیاسی‌اش روبه‌رو شده، به نمایش درخواهد آمد، اما قطعا می‌دانسته‌اند که موقعیتی که لینکلن در زمستان 1864 و 1865 با آن روبه‌رو بود، در دوران معاصر هم نمونه‌هایی دارد که توسط دانشمندان سیاسی و تاریخ نگاران هم از آن موقع تا حالا در موردش مطالعه شده است. اگر چه لینکلن گاهی اوقات در کتاب‌های مدرسه به عنوان مردی که خودش را تا سر حد مرگ وقف اصولش کرده بود، نشان داده می‌شود، اما او یک سیاستمدار زیرک بود که در ابتدا می‌خواست در کنار برده‌داری زندگی‌اش را کند (اگرچه از آن متنفر بود.) و این آرزو هم فقط به خاطر نگه‌داشتن اتحاد آمریکا بود. وقتی این خواسته با شکست مواجه شد و جنگ برخلاف تمام تلاش‌های او به وقوع پیوست، فهمید که هیچ راهی برای بازگشت به شرایط قبل وجود ندارد و خود را برای ورود به هر نوع سیاست کثیف، مخفی و رازآلودی آماده کرد.اما در لینکلن صحنه‌ها و شخصیت‌های بسیار دیگری هم وجود دارد که برای من ممکن نیست همه‌شان را در اینجا فهرست کنم. نقش‌های مکمل خوبی در این فیلم وجود دارد. مثل تامی لی جونز در نقش نماینده پنسیلواینا یعنی تادئوس استیونس، یکی از طرفداران افراطی برانداختن بردگی که همیشه به لینکلن به عنوان یک خودفروخته نگاه می‌کرده است. یا دیوید استراتایرن در نقش ویلیام سوارد عبوس، اما وفادار که منشی لینکلن بود. نقش‌های کوتاه خاطره‌انگیز دیگری هم وجود دارد مثل جیمز اسپیدر در نقش یکی از اوباش نیویورک که توسط سوارد استخدام می‌شود تا دموکرات‌های متزلزل را از راه به در کند یا لی پیس در نقش دموکرات موافق برده‌داری و سخنران مشهور، فرناندو وود که در سخنرانی آتشینی لینکلن را به این متهم می‌کند که می‌خواهد خودش را به عنوان سزار آمریکا جا بزند و البته سالی فیلد هم که در میان بازیگران حضور دارد.استیون اسپیلبرگ در اغلب اوقات به طور توامان هم بهترین و هم بدترین جریان‌های تاریخ آمریکا را نشان داده است. «اسب جنگی»، نمایش سال گذشته او که در حسرت اسکار ماند، اگر می‌توانست تا آخر مخاطب را همراه خود نگه دارد، تقریبا فیلم بزرگی بود، اما در داستان‌سرایی‌های دروغین و مصنوعی غرق شد. از یک طرف دیگر هم اسپیلبرگ گاهی اعتبار کامل را حتی برای فیلم‌های ریسک دارترش هم مثل مونیخ یا گزارش اقلیت یا A.I. و امپراطوری خورشید به دست نیاورده است.