احداث اولین بانک موزی - ۲۳ آذر ۹۱
یا چطور عنابمحور، شهردار و بادمجانمحور و موزمحور را پیچاند
شب تحریم تاریخی موز در اکونآباد، اتفاق عجیبی افتاد، مردم موزهاشان را ریخته بودند پای درخت وسط میدان و بادمجانمحور هم بالای درخت قایم شده بود که یک سایه همراه خرش آمد و موزهای وسط میدان را بار زد و رفت. . . و حالا ادامه ماجرا:
کو؟ موزم کو؟
اکونوم، شهردار اکونآباد، با پیژامه جلوی در ایستاده بود و هاج و واج به بادمجانمحور زل زده بود که نیمهشبی در خانه را زده بود و حالا هم مثل دیوانهها پریده بود داخل حیاط اکونوم و داشت بالا و پایین حیاط را بررسی میکرد.
یا چطور عنابمحور، شهردار و بادمجانمحور و موزمحور را پیچاند
شب تحریم تاریخی موز در اکونآباد، اتفاق عجیبی افتاد، مردم موزهاشان را ریخته بودند پای درخت وسط میدان و بادمجانمحور هم بالای درخت قایم شده بود که یک سایه همراه خرش آمد و موزهای وسط میدان را بار زد و رفت... و حالا ادامه ماجرا:
کو؟ موزم کو؟
اکونوم، شهردار اکونآباد، با پیژامه جلوی در ایستاده بود و هاج و واج به بادمجانمحور زل زده بود که نیمهشبی در خانه را زده بود و حالا هم مثل دیوانهها پریده بود داخل حیاط اکونوم و داشت بالا و پایین حیاط را بررسی میکرد.
اکونوم گفت: «چی شده بادمجانمحور جان؟ خل شدی؟»
بادمجانمحور گفت: «کو؟ کو؟»
اکونوم گفت: «چی؟ کو؟ کو؟»
بادمجانمحور گفت: «موز... موزها کو؟»
اکونوم گفت: «وای بر اکونآباد. آیا تو هم به موز اعتیاد پیدا کردی؟ تا الان فقط گزارش داده بودند که جوانها به موز معتاد شدهاند و از کار و زندگی افتادهاند و صبح تا شب مینشینند پای بساط و موز میزنند. تو هم؟ با این سن و سال؟ تو ناسلامتی داری پشت پرده اقتصاد اکونآباد را مدیریت میکنی...» اکونوم در این لحظه معلوم نبود به کی گفت: «اقتصاد؟ اقتصاد چی هست؟ تا حالا نشینده بودم. شاید هنوز اختراع نشده. اما اگر اختراع نشده، چطوری اسم دارد؟ اگر اسم دارد چی هست؟» و چون بادمجانمحور داشت از دیوار میرفت بالا تا پشتبام را وارسی کند، اکونوم حرفش یادش رفت و بدو بدو رفت و بادمجانمحور را از دیوار کشید پایین و گفت: «هیچی نمیگم از دیوار بالا میری دیگه. حتما باید محدودیت ایجاد کرد براتون؟» و بادمجانمحور را کشید پایین.
عنابمحور وسط گود
سر ظهر اکونوم و بادمجانمحور درمانده و حیران از اتفاقات دیشب داشتند توی اکونآباد راه میرفتند که دیدند کسی معرکه گرفته و اکونآبادیها دورش جمع شدهاند. چیزی که از دور معلوم بود کوهی از موز بود که نوکش از سر مردم زده بود بالاتر. اکونوم و بادمجانمحور با دیدن موزها، دوان دوان نزدیک شدند و از لای جمعیت راهی باز کردند و نزدیک گود شدند.
عنابمحور روی یک صندلی راک نشسته بود و خودش را با طمانینه تکانتکان میداد.
اکونآبادیها با حسرت به او و گنجینه موزیاش نگاه میکردند. یکی از اکونآبادیها گفت: «موزهاش رو!»
عنابمحور آرام از روی صندلی بلند شد و شروع به نطق عجیبی کرد:
«این موزها موزهای شما نیست. موزهایی است که شما دور ریخته بودید. این موزها سرمایه شما نیست. شما سرمایهتان را سوزاندید...»
بادمجانمحور داد زد: «ولی این موزها متعلق به شهردارییه. متعلق به اکونومه...»
نگاهها همه برگشت سمت شهردار و بادمجانمحور. مردم زیر لب گفتند آره متعلق به شهرداری است که عنابمحور گفت: «ببینید مردم... این شهردار و بادمجانمحور دستبهیکی کردند...» مردم زیر لب گفتند آره دستبهیکی کردند.
عنابمحور گوشه دیگر میدان را نشان داد و گفت: «حتی همین موزمحور، که همه این آتشها و اختلافها از گور او بلند میشود هم ریگی به کفشش است.» مردم زیر لب گفتند به کفشش است.
عنابمحور گفت: «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد، موزمحور هم که گربه نیست.» مردم گفتند گربه نیست.
موزمحور دستپاچه قدمی برداشت و گفت: «همه موز دوست دارند.» مردم گفتند دوست داریم.
عنابمحور گفت: «اما دوست داشتن دلیلی برای استثمار نیست.» مردم گفتند چی نیست؟ اسمسپار؟
موزمحور و بادمجانمحور و اکونوم نگاهی به هم رد و بدل کردند. آنها هم نمیدانستند اسمسپار چیست.
اکونوم برای اینکه میدان را دست بگیرد، داد زد: «ای عنابمحور...»
عنابمحور گفت: «ها؟»
اکونوم گفت: «این معرکه چیه راه انداختی؟ با اون همه موز میخوای چی کار کنی؟»
یکی از اکونآبادیها گفت: «میخواد بخوره دیگه.»
عنابمحور سرش را بالا گرفت و تو چشم جمعیت نگاه کرد و گفت: «دوره بخور بخور گذشته.»
اکونآبادی یه داد زد: «یعنی نمیخوریشون؟»
عنابمحور گفت: «نه. هیچکس نمیخوره.»
اکونوم گفت: «پس میخوای ترشی بندازی؟»
عنابمحور گفت: «نه. بانک تاسیس میکنم. بانک موزی. از همین امروز و با سرمایهی اندوختهای که دارم، وام میدم.»
همه مانده بودند که بانک و وام و سرمایه و اندوخته چیست و این حرفها را عنابمحور از کجاش درمیآورد.
عنابمحور گفت: «بانک موزی، نخستین بانک اکونآباد، امین موزهای شماست. دینگ دینگ.»
این قسمت شانزدهم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
طرح : سلمان طاهری
ارسال نظر