خرمالومحور با جادو وارد مشکلات اقتصادی می‌شود - ۲۸ دی ۹۱
پوریا عالمی
یا چطور بادمجان‌محور خودش را لعنت کرد
به اینجا رسیدیم که عناب‌محور بانک موزی را تاسیس کرد و ازگیل‌محور چنان شوری در خلق افکند که سیب‌زمینی‌محور هم تلاش کرد رگ غیرتش بزند بیرون اما نزد و سیب‌زمینی پشندی از جیبش در آورد و شیشه‌های بانک موزی را اکون‌آبادی‌ها آوردند پایین... و حالا ادامه ماجرا:

اکون‌آبادی‌ها قاطی بودند، قاطی و عصبانی. تازه فهمیده بودند که سرمایه و دار و ندار زندگی‌شان را سپرده‌اند دست عناب‌محور رییس بانک موزی. از آن بدتر این بود که خود موزمحور هم در تاسیس بانک موزی دست داشت. زندگی عادی و آرام و خوشحال اکون‌آبادی‌ها دستخوش تغییر شده بود. حتی ازگیل‌محور که قرار بود کار روشنفکری کند، نمی‌دانست راه حل چیست. خبری از بادمجان‌محور و شهردار هم نبود و درباره بانک و مسائل بانک موزی اظهار نظر نکرده بودند. همه چیز به هم پیچیده شده بود، اکون‌آبادی‌ها حیرون و ویلون، افسرده و غمگین، دل‌شکسته و دلگیر نشسته بودند در میدان اکون‌آباد و داشتند آه می‌کشیدند:
انگورمحور: «آه»
خیارمحور: «آه»
گوجه‌محور: «آه» کشید و رو کرد به ازگیل‌محور و گفت: «ناسلامتی تو روشنفکر مایی. نمی‌شود که بشینیم و یکی یکی آه بکشیم. چی کار کنیم؟»
ازگیل‌محور گفت: «راست می‌گویی سرمایه اجتماعی ما دارد هدر می‌رود» و به فکر فرو رفت و از فکر بیرون آمد و گفت: «بهتره همه با هم آه بکشیم.»
اکون‌آبادی‌ها که متاثر از جریان روشنفکری زمان خودشان بودند در اعتراض به مشکلات‌شان، همه با هم آه کشیدند.
جادو و جنبل
خرمالومحور روی کاغذ چیزهایی داشت می‌نوشت. بیشتر شبیه محاسبات ریاضی بود، پر از اعداد و حروف ابجد. جدول و دایره و ضربدر. نتیجه را این‌طور اعلام کرد: «اکون‌آبادی‌ها اگر آه خانمان‌سوز بکشیم پدر موزمحور و عناب‌محور درمی‌آید.»
اکون‌آبادی‌ها هاج و واج مانده بودند. ازگیل‌محور هم که داشت کار روشنفکری‌اش را می‌کرد و چرت می‌زد لای چشم‌هاش را باز کرد و نگاهی به سمت خرمالومحور کرد.
خرمالومحور گفت: «آه خانمان‌سوز تنها راه است. البته می‌شود از طلسم بستن بخت و سیاه کردن طالع بانک موزی و مؤسسانش هم استفاده کرد تا کار یکسره شود.» و بعد فوتی کرد و چیزی زیر لب گفت.
اکون‌آبادی‌ها مبهوت بودند.
خرمالومحور گفت: «این تنها راه چاره است.»
ازگیل‌محور گفت: «الکی چرا شلوغش می‌کنی؟ ما باید راهکاری پیدا کنیم که بتوانیم تکلیف موزمحور را روشن کنیم. در ضمن اگر وکیل بگیریم کارمان خیلی سریع‌تر انجام می‌شود. از کی تا حالا وقتی کلاهبرداری می‌کنند می‌روند دنبال جمبل و جادو؟ بعدش هم از کی تا حالا تو جادو یاد گرفته‌ای که ما بی‌خبریم؟»
اکون‌آبادی‌ها گفتند: «راست می‌گه. مگه جادوگری؟»
خرمالومحور گفت: «همین اختیارتون رو بدید دست ازگیل‌محور خوبه براتون. الکی زدید شیشه‌های بانک رو پایین آوردید. در واقع به سرمایه خودتون صدمه زدید. شیشه‌های بانک سرمایه اکون‌آبادی محسوب می‌شه.»
اکون‌آبادی‌ها زدند توی سرشان و گفتند: «ای وای. به خودمان ضرر زدیم.»
خرمالومحور گفت: «هر کسی می‌خواهد بخت موزمحور را سیاه کند تا سیاه‌بخت شود و به سزای کارهاش برسد باید بیاید من برایش جادو کنم. اگر همه با هم دست به دست شوید جادو قوی‌تر می‌شود.»
اکون‌آبادی‌ها گفتند: «دمت گرم!»
خرمالومحور گفت: «البته هر جادو یک موز خرج دارد، ولی اگر همه با هم یک جادوی بزرگ بخواهید می‌توانید هر دونفر سه‌تا موز بدهید.»
ازگیل‌محور گفت: «همین رو از اول بگو. بگو برا موز دندون تیز کردی.»
اکون‌آبادی‌ها گفتند: «برو بابا تو هم با اون روشنفکریت.» و ازگیل‌محور را دور زدند و رفتند دور خرمالومحور حلقه زدند.
بر باعث و بانی‌ش
شهردار و بادمجان‌محور پشت دیوار ایستاده بودند و داشتند نگاه می‌کردند. شهردار گفت: «همین خرمالومحور جادوجنبلی کم بود که بیاید و برای مشکلات اقتصادی اکون‌آباد راهکار بدهد.» بادمجان‌محور گفت: «به نظرت وضعیت اقتصادی‌مون درست می‌شه؟» و یک آه کشید. پرسید: «دیگه این اکون‌آباد درست‌بشو هست؟»
شهردار گفت: «نه. فکر نکنم. با این وضعیت اقتصادی گند زده شده به ساختارهای اجتماعی‌مون.»
بادمجان‌محور گفت: «ای بر پدر و مادر باعث و بانی‌ش لعنت!»
شهردار سرفه‌ای کرد و گفت: «اهم اوهوم... اهم اوهوم...» و تذکر داد: «بادمجان‌محور جان، یادت رفته انگار؟ باعث و بانی‌ش اول تو بودی، بعد من.»
بادمجان‌محور سکوت عمیقی کرد.

این قسمت بیستم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.


طرح : سلمان طاهری