تجربه یک سقوط بیخطر - ۲۰ مهر ۹۱
اگر یک روز از خواب بیدار شدید و دیدید خیلی کسل و افسرده هستید و احساس میکنید زندگی شما دچار یکنواختی و روزمرگی شده، این متن را بخوانید تا چند اتفاق مهم برای شما بیفتد: ۱- از اینکه روی زمین هستید خدا را شکر کنید.
۲- از اینکه هستید خدا را شکر کنید.
۳- از اینکه زمین وجود دارد خدا را شکر کنید.
برای درست کردن این هیجان کافی است چند چیز داشته باشید و البته یک چیز نداشته باشید. اولین مواد لازمی که باید داشته باشید:
۱- ۵۰ هزار تومان پول رایج کشور
۲- تعدادی دوست پرهیجان که شما را به حرکات احمقانه تشویق کنند.
۲- از اینکه هستید خدا را شکر کنید.
۳- از اینکه زمین وجود دارد خدا را شکر کنید.
برای درست کردن این هیجان کافی است چند چیز داشته باشید و البته یک چیز نداشته باشید. اولین مواد لازمی که باید داشته باشید:
۱- ۵۰ هزار تومان پول رایج کشور
۲- تعدادی دوست پرهیجان که شما را به حرکات احمقانه تشویق کنند.
اگر یک روز از خواب بیدار شدید و دیدید خیلی کسل و افسرده هستید و احساس میکنید زندگی شما دچار یکنواختی و روزمرگی شده، این متن را بخوانید تا چند اتفاق مهم برای شما بیفتد: 1- از اینکه روی زمین هستید خدا را شکر کنید.
۲- از اینکه هستید خدا را شکر کنید.
3- از اینکه زمین وجود دارد خدا را شکر کنید.
برای درست کردن این هیجان کافی است چند چیز داشته باشید و البته یک چیز نداشته باشید. اولین مواد لازمی که باید داشته باشید:
1- 50 هزار تومان پول رایج کشور
۲- تعدادی دوست پرهیجان که شما را به حرکات احمقانه تشویق کنند.
3- دوربین عکاسی و فیلمبرداری برای ثبت در تاریخ
اما چیزی که نباید داشته باشید.
عقل
حالا که شرایط همگی مهیا و فراهم است تلفن را بردارید و با دوستان خود یک قرار بام تهران بگذارید، وقتی همگی جمع شدید با هیجان و شور خاصی در مورد نترسیدن از ارتفاع و شهامت پرش از بلندی که در نهاد خیلیها نیست و شما بد جوری آن را دارید، سخنرانی کنید، مطمئنا در این لحظه دوستان شما جوگیر شده و شروع به تشویق شما میکنند در همین شرایط شما به دکل پرش بانجیجامپینگ میرسید.برای ورزش بانجی جامپینگ یعنی پرش از ارتفاع به کمک طنابی که به مچ پای شما بسته شده است در بام تهران یا همان توچال خودمان یک برج ۴۰ متری ساخته شده است که از شهریورماه ۱۳۸۶ تا امروز پذیرای دوستداران هیجان و آدرنالین است.
حالا شما رسیدهاید به دفتر باشگاه، یک فرم میگذارند جلویتان که آن را پر کنید، خلاصه فرم را خدمتتان عرض میکنم. عمل چشم و شکستگی دست و پا نباید داشته باشید، همچنین اگر در حین پرش یا بعد از آن هر بلایی سرتان آمد پای خودتان است. خیلی نترسید چون شما را وزن میکنند و اگر بالای 90 کیلو باشید اجازه پرش به شما نمیدهند مگر مثل بنده 3 کیلو اضافه داشته باشید و کلی خواهش و التماس کنید، کفشتان را دربیاورید و کلی کار دیگر تا طرف راضی بشود بعد به خودتان هزار جور بدوبیراه بگویید که چرا او را راضی کردید.
به شما میگویند از پلههای برج برو بالا، ابتدای پلهها را با سرعت میروید چند متری که بالا رفتید متوجه میشوید تنها حفاظ میان شما و پرت شدن یک میله باریک به نام نرده است. به ارتفاع ۱۰ متری رسیده اید سرعتتان کم شده و در مورد ادامه مسیر تردید به شما دست میدهد، اما تشویق دوستانتان در پایین دکل شما را به ادامه مسیر وامیدارد. به ارتفاع ۲۰ متری که میرسید دارید دنبال دکمه غلط کردم میگردید، رفقایتان کوچکتر شدهاند و اراده شما سستتر. اما همچنان به مسیر ادامه میدهید تا خود را در ارتفاع ۳۰ متری میبینید. یاد سخنرانی خو درباره شهامت و جرات و این حرفها میافتید و به خودتان قول میدهید دیگر هرگز در این مورد دوباره حرفی نزنید. وقتی به ارتفاع ۴۰ متری بالای برج میرسید دیگر هیچ چیز نمیشنوید، چشمانتان سیاهی میرود.
مربی پرش که در بالای برج ایستاده به شما میگوید بنشینید، اما چند بار این جمله را تکرار میکند تا شما بفهمید، 5 دقیقهای مینشینید تا حالتان سر جایش بیاید و بفهمید چه غلطی کردهاید. تازه میفهمید مربی خودش را با طناب به میلهها بسته و شمایید که همین طور رها هستید.
یا ابالفضل.... هر چه ذکر از دوران طفولیت بلد بودید میخوانید و به خودتان قول میدهید، اگر از این مخمصه نجات پیدا کردید دیگر از این نردبان بالا نروید.
حالا مربی شروع به آموزش شما میکند و نکات زیر را برای شما مرور میکند:
۱- اصلا نترسید کاملا امن است.
2- به پایین نگاه نکن چون اگر نگاه کنی نمیتوانی بپری.
۳- چون طناب به پای شما وصل شده و تنها محل اتصال شما و زندگی پایتان است حتما باید با سر بپرید چون در غیر این صورت کمر شما آسیب جدی میبیند.
4- دست خود را به صوت ضربدر روی سینه جمع کنید تا در هنگام پریدن از ترس دیواره یا مربی را نگیرید.
۵- پاهای خود را روی میله خروج بگذارید به شکلی که گودی پا روی میله و پنجهها در فضا باشد.
6- با شمارش معکوس تا 5 بپرید.
۷- اگر میتوانید شیرجه بزنید، در غیر این صورت به حالتی بیفتید که سر شما رو به پایین قرار گیرد.
بعد با بیسیم اعلام میکند که شما میخواهید بپرید و دوستانتان آن پایین جیغ و داد میکنند. به محض باز کردن در شمارش معکوس را برای پریدن شما آغاز میکند تمام زندگیتان جلوی چشمتان میآید. یاد سخنرانی تان درباره شجاعت میافتید حالا شما دو راه دارید:
۱- دل به دریا بزنید و بپرید، ولی پای شما به فرمانتان نیست و شما مثل ماست دارید میلرزید (البته مثل ماست ژلهای چون بدجوری دارید میلرزید).
2- با خفت و خواری تمام از پلهها با همان ترس و دلهره پایین بیایید و تا سالهای سال سوژه خنده رفقای خود را فراهم کنید.
بالاخره دل به دریا میزنید و میپرید، وحشتی که در مسیر به شما دست میدهد چند هزار برابر زمانی است که در بالا بودید. تا بیایید مسیر ۳۰ متری طناب را طی کنید و طناب پای شما را بگیرد طبق محاسبات دقیق علمی من بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشد، ولی سالی بر شما میرود، در این لحظه شما مجددا به هوا پرت میشوید و مثل پاندول لق ساعت شروع به تلوتلو خوردن و بالا پایین آمدن میکنید. خیالتان راحت میشود که نمیمیرید. بعد از ۵ دقیقه در هوا معلق بودن بالاخره طناب را آزاد میکنند و شما به زمین میرسید دنیا دور سرتان گیج میخورد و هنوز دارید خودتان را مورد عنایت قرار داده و فحش میدهید. خدا را شکر میکنید که زمین هست، شما هستید و زمین سخت است، اما یادتان باشد در این لحظه شما هستید که تا سالها میتوانید درمورد شجاعت، جسارت و پرش از بلندی برای سایرین سخنرانی کنید و فخر بفروشید.
البته بعد از یک هفتهای که چشم دردتان به خاطر جمع شدن خون خوب و سرخیاش برطرف شد دوباره هوس میکنید به بام تهران برای پرشی دیگر سفر کنید.
۲- از اینکه هستید خدا را شکر کنید.
3- از اینکه زمین وجود دارد خدا را شکر کنید.
برای درست کردن این هیجان کافی است چند چیز داشته باشید و البته یک چیز نداشته باشید. اولین مواد لازمی که باید داشته باشید:
1- 50 هزار تومان پول رایج کشور
۲- تعدادی دوست پرهیجان که شما را به حرکات احمقانه تشویق کنند.
3- دوربین عکاسی و فیلمبرداری برای ثبت در تاریخ
اما چیزی که نباید داشته باشید.
عقل
حالا که شرایط همگی مهیا و فراهم است تلفن را بردارید و با دوستان خود یک قرار بام تهران بگذارید، وقتی همگی جمع شدید با هیجان و شور خاصی در مورد نترسیدن از ارتفاع و شهامت پرش از بلندی که در نهاد خیلیها نیست و شما بد جوری آن را دارید، سخنرانی کنید، مطمئنا در این لحظه دوستان شما جوگیر شده و شروع به تشویق شما میکنند در همین شرایط شما به دکل پرش بانجیجامپینگ میرسید.برای ورزش بانجی جامپینگ یعنی پرش از ارتفاع به کمک طنابی که به مچ پای شما بسته شده است در بام تهران یا همان توچال خودمان یک برج ۴۰ متری ساخته شده است که از شهریورماه ۱۳۸۶ تا امروز پذیرای دوستداران هیجان و آدرنالین است.
حالا شما رسیدهاید به دفتر باشگاه، یک فرم میگذارند جلویتان که آن را پر کنید، خلاصه فرم را خدمتتان عرض میکنم. عمل چشم و شکستگی دست و پا نباید داشته باشید، همچنین اگر در حین پرش یا بعد از آن هر بلایی سرتان آمد پای خودتان است. خیلی نترسید چون شما را وزن میکنند و اگر بالای 90 کیلو باشید اجازه پرش به شما نمیدهند مگر مثل بنده 3 کیلو اضافه داشته باشید و کلی خواهش و التماس کنید، کفشتان را دربیاورید و کلی کار دیگر تا طرف راضی بشود بعد به خودتان هزار جور بدوبیراه بگویید که چرا او را راضی کردید.
به شما میگویند از پلههای برج برو بالا، ابتدای پلهها را با سرعت میروید چند متری که بالا رفتید متوجه میشوید تنها حفاظ میان شما و پرت شدن یک میله باریک به نام نرده است. به ارتفاع ۱۰ متری رسیده اید سرعتتان کم شده و در مورد ادامه مسیر تردید به شما دست میدهد، اما تشویق دوستانتان در پایین دکل شما را به ادامه مسیر وامیدارد. به ارتفاع ۲۰ متری که میرسید دارید دنبال دکمه غلط کردم میگردید، رفقایتان کوچکتر شدهاند و اراده شما سستتر. اما همچنان به مسیر ادامه میدهید تا خود را در ارتفاع ۳۰ متری میبینید. یاد سخنرانی خو درباره شهامت و جرات و این حرفها میافتید و به خودتان قول میدهید دیگر هرگز در این مورد دوباره حرفی نزنید. وقتی به ارتفاع ۴۰ متری بالای برج میرسید دیگر هیچ چیز نمیشنوید، چشمانتان سیاهی میرود.
مربی پرش که در بالای برج ایستاده به شما میگوید بنشینید، اما چند بار این جمله را تکرار میکند تا شما بفهمید، 5 دقیقهای مینشینید تا حالتان سر جایش بیاید و بفهمید چه غلطی کردهاید. تازه میفهمید مربی خودش را با طناب به میلهها بسته و شمایید که همین طور رها هستید.
یا ابالفضل.... هر چه ذکر از دوران طفولیت بلد بودید میخوانید و به خودتان قول میدهید، اگر از این مخمصه نجات پیدا کردید دیگر از این نردبان بالا نروید.
حالا مربی شروع به آموزش شما میکند و نکات زیر را برای شما مرور میکند:
۱- اصلا نترسید کاملا امن است.
2- به پایین نگاه نکن چون اگر نگاه کنی نمیتوانی بپری.
۳- چون طناب به پای شما وصل شده و تنها محل اتصال شما و زندگی پایتان است حتما باید با سر بپرید چون در غیر این صورت کمر شما آسیب جدی میبیند.
4- دست خود را به صوت ضربدر روی سینه جمع کنید تا در هنگام پریدن از ترس دیواره یا مربی را نگیرید.
۵- پاهای خود را روی میله خروج بگذارید به شکلی که گودی پا روی میله و پنجهها در فضا باشد.
6- با شمارش معکوس تا 5 بپرید.
۷- اگر میتوانید شیرجه بزنید، در غیر این صورت به حالتی بیفتید که سر شما رو به پایین قرار گیرد.
بعد با بیسیم اعلام میکند که شما میخواهید بپرید و دوستانتان آن پایین جیغ و داد میکنند. به محض باز کردن در شمارش معکوس را برای پریدن شما آغاز میکند تمام زندگیتان جلوی چشمتان میآید. یاد سخنرانی تان درباره شجاعت میافتید حالا شما دو راه دارید:
۱- دل به دریا بزنید و بپرید، ولی پای شما به فرمانتان نیست و شما مثل ماست دارید میلرزید (البته مثل ماست ژلهای چون بدجوری دارید میلرزید).
2- با خفت و خواری تمام از پلهها با همان ترس و دلهره پایین بیایید و تا سالهای سال سوژه خنده رفقای خود را فراهم کنید.
بالاخره دل به دریا میزنید و میپرید، وحشتی که در مسیر به شما دست میدهد چند هزار برابر زمانی است که در بالا بودید. تا بیایید مسیر ۳۰ متری طناب را طی کنید و طناب پای شما را بگیرد طبق محاسبات دقیق علمی من بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشد، ولی سالی بر شما میرود، در این لحظه شما مجددا به هوا پرت میشوید و مثل پاندول لق ساعت شروع به تلوتلو خوردن و بالا پایین آمدن میکنید. خیالتان راحت میشود که نمیمیرید. بعد از ۵ دقیقه در هوا معلق بودن بالاخره طناب را آزاد میکنند و شما به زمین میرسید دنیا دور سرتان گیج میخورد و هنوز دارید خودتان را مورد عنایت قرار داده و فحش میدهید. خدا را شکر میکنید که زمین هست، شما هستید و زمین سخت است، اما یادتان باشد در این لحظه شما هستید که تا سالها میتوانید درمورد شجاعت، جسارت و پرش از بلندی برای سایرین سخنرانی کنید و فخر بفروشید.
البته بعد از یک هفتهای که چشم دردتان به خاطر جمع شدن خون خوب و سرخیاش برطرف شد دوباره هوس میکنید به بام تهران برای پرشی دیگر سفر کنید.
ارسال نظر