همیشه نمی‌توان توقع به به و چه چه داشت - ۱۲ مرداد ۹۱
فریدون مجلسی
پرسش این است که چرا شوخی‌هایی با نسبت دادن مطالبی اغلب طنز آلود به نامدارانی مانند دکتر شریعتی به صورت اس‌ام‌اس یا پیام‌های ایمیل مبادله می‌شود. در برابر چنین مسائلی، همیشه برایم در درجه نخست این نکته مهم است، که آیا موضوع مورد بحث اصولاً مطرح است و حقیقت دارد یا نه. در این باب شخصا گواهی می‌دهم که موضوع مطرح است. اهل اس‌ام‌اس نیستم، ‌اما روزانه در حدود صد پیام ایمیل دریافت می‌کنم، که بسیاری از آنها را هم می‌خوانم. در سال‌های اخیر به طوری فزاینده با انتقال‌های ثانویه این گونه پیام‌ها،‌ یعنی فوروارد کردن مکرر آن مواجه شده‌ام. فقط هم مربوط به دکتر شریعتی نیست،‌ دکتر حسابی هم هست و غیره. مضمون برخی فقط جنبه شوخی دارد. یعنی کاریکاتوریزه کردن برخی تکیه کلام‌ها،‌ رفتارها،‌ عادات،‌ نوع استدلال در باره عقاید و طرز بیان. اینها مطالبی است که اگر در مقابل خود شخص مورد نظر نیز گفته شود فقط می‌تواند موجب انبساط شود، مگر اینکه به دلائلی از قبیل بسیار مهم پنداشتن خود، یا نداشتن ظرفیت لازم ‌آن را اصولاً اهانت آمیز تلقی کند. در همه جای دنیا هم از این گونه شوخی‌ها می‌شود. و ای بسا در لابه‌لای آن انتقادها و خواسته‌هایی نیز مطرح می‌شود،‌ و گاهی نتیجه هم گرفته می‌شود. کسی که در جایگاهی رفیع قرار می‌گیرد باید خودش را برای انواع برخوردهای کسانی که به نوع دیگری می‌اندیشند نیز آماده کند. همیشه هم نمی‌شود توقع داشت که همه مردم برایتان به به و چه چه بگویند! بالاخره شهرت،‌ عوارضی هم دارد!
در باره دکتر شریعتی،‌ به نظر من، که از چهل سال پیش ناظر و شاهد طی مراحل مختلف نامدار شدن او بوده‌ام، گذشته از آن گونه طنزها و شوخی‌ها، ‌که به گمان من اگر می‌بود،‌ از آن گروه کسانی بود که از شنیدن آنها اگر بیش از دیگران خشنود نمی‌شد، دست کم نمی‌رنجید. من با او فقط از روی آثارش آشنا بوده‌ام و اغلب نیز مانند او نمی‌اندیشیده‌ام،‌ و همیشه او را دارای روح لطیف در حد شاعرانه دانسته ام. شاعری با اعتقادات عمیق مذهبی و کسی که کارش به نقد کشیدن است، پس باید مورد نقد هم قرار گیرد، و پاسخگو باشد، ‌و چنین نیز بود. تا وقتی که زنده بود خود پاسخگوی نقدها و انتقادهایش بود، اما نقد و انتقاد چنین شخصیتی پس از مرگش نیز ادامه می یابد، ‌یعنی در زمانی که دیگر نیست تا پاسخگو باشد، و چه بسا سخنانی مطرح می‌شود که ابداً ارتباطی با او و افکارش ندارد. اینها است که به صورت طنز،‌ عقده گشایی،‌ یا شوخی‌های بعضا دور از انصاف منعکس می‌شود. آنچه به عقاید و پندارهایش مربوط می‌شود، معمولا در کتاب‌ها یا جراید انعکاس می‌یابد، و نیازی به پیام و پیامک ندارد. آن نقدها یا بی پاسخ می‌ماند،‌ و یا طرفداران بی‌شمارش به فراخور حال خود پاسخ‌هایی در همان مراجع می‌دهند، پس از موضوع بحث ما خارج است. اینکه از شریعتی با صفت «چنان شخصیتی» نام می‌برم برای این است که از سال‌های پیش از انقلاب به عنوان عابر شاهد راه بندان‌هایی بودم که بعضی روزها در محله چالهرز جاده قدیم شمیران یعنی مقابل حسینیه ارشاد پدید می‌آمد و می‌گفتند مردی هنوز جوان به نام دکتر علی شریعتی در آنجا سخنرانی می‌کند، نوعی سحر شاعرانه در سخنانش بود! فقط جاذبه او نبود، ‌دافعه قدرت حاکم نیز نفوذ تبلیغی او را دو چندان می‌کرد. شاهد بودم که چگونه برخی از شنوندگانش به منطق او رجوع می‌کردند و برخی، ‌خصوصاً از زنان و مردان آن محله اغلب بازاری نشین، می‌گفتند که حرف‌های خیلی قشنگی می‌زند! بی‌آنکه بدانند چه گفته بود و باز هم به محفلش می‌شتافتند تا از قشنگی سخنانش بهره‌مند شوند. بعدها در خارج از کشور نشریات اسلامی و گاهی کتاب‌هایی از او که بیشتر بازنویسی سخنرانی‌هایش بود با پست یا به وسیله دوستان به دستم می‌رسید. احساس من این است که شنیدنش موثرتر از خواندنش بوده است. سپس در زمان انقلاب که دیگر نبود، ‌اما نامش همه جا بود، پوسترهایش همه جا بود،‌ «معلم شهید ما» گویی موتورش هنوز بسیار روشن بود! اما طرفدارانش در طیف‌های کوناگون چپِ چریکی، چپ مذهبی غیر چریکی،‌ میانه رو و اصلاح‌طلب، و برخی محافل دست راستی که سعی می‌کردند خود و اعتقاداتشان را با زمانه آشتی دهند وجود داشتند. پس از انقلاب نیز کشمکش بر سر او ادامه یافت. طرفدارانش هر گروه سرنوشتی یافتند، و با پراکندگی پیروانش صدای منتقدانش رساتر شد. اکنون اکثریت مردم ایران آن روزها را ندیده‌اند و به یاد نمی آورند! و شاید تاثیرگذاری عظیمی را که موجب تبدیل او به «چنان شخصیتی» شد، درک نمی‌کنند. با این صحنه آرایی می‌خواستم بحث را به دلائلی واکنشی برسانم که به رواج این گونه پیام‌ها انجامیده است. شیفتگان شریعتی،‌ همچون شیفتگان مصدق از شخصیت‌های ستودنی خودشان اسطوره‌سازی می‌کنند. داستان‌ها به آنها نسبت می‌دهند، خاطراتی به یاد می‌آورند، به مسائل شخصی و خصوصی،‌ به مهربانی‌های آنها مانند ناراحتی از اینکه روزی به نگهبانانش به جای نصف طالبی یک قاچ داده بودند و ناراحت شد، و روزی که خربزه تعارفی دوستی را پس فرستاد تا این گونه وصله‌ها با او نچسبد، و نظایر آن مرسوم می‌شود. همین اسطوره‌سازی‌ها ایجاد واکنش می‌کند. طی سال‌های اخیر، ظاهرا طرفداران شریعتی، بارها در میان جملات قصار بزرگان تاریخ از افلاطون و ارسطو تا هگل و نیچه و ژان پل سارتر و انیشتن و غیره جملاتی از دکتر علی شریعتی و بعضا ‌دکتر حسابی نیز قرار داده بودند. نمی‌دانم این کار از سوی طرفداران بوده یا شیطنتی در کار بوده است، اما تا جایی که به یاد دارم نخستین پیام‌ها از آنجا آغاز شد، خصوصاً‌ که آن گونه جملات آشنا در اصل متعلق به کسان دیگری بوده است، و این کار نخستین واکنش‌ها را به بار آورد. مثلا چند سال پیش پیامی به انگلیسی دریافت کردم از قول شخصی به نام دکتر حسین استاد روابط بین‌الملل در دانشگاهی در پاریس،‌ که می‌گوید روزی در پایان کلاس دوره دکترا دانشجویی از من پرسید: استاد این جهانی سوم که این قدر از آن سخن می‌گویید کجا است؟ و من که عجله هم داشتم گفتم: «جهان سوم آنجایی است که اگر کسی بخواهد کشورش را آباد کند خانه‌اش خراب خواهد شد،‌ و اگر بخواهد خانه‌اش را آباد کند، کشورش خراب خواهد شد.» و می‌افزاید بعدا هم که سر فرصت به آن می اندیشم، پاسخی بهتر از این نمی‌یابم. بعدها، بارها همین پیام با انتساب به دکتر حسابی به دستم رسید که روزی در کلاس درس دانشجویی از دکتر حسابی پرسید جهان سوم چگونه جایی است! بی‌آنکه بیندیشند که اصلا این مقولات چه ربطی به کلاس فیزیک یا ریاضی دکتر حسابی دارد! یا ماجرای میهمانی رفتن انیشتن سر سفره هفت سین دکتر حسابی و غیره. یا افسانه‌هایی که مانند داستان‌های حضرت سلیمان به مرحوم مصدق نسبت می‌دهند، این گونه طرفداری‌های شیفتگان خام ایجاد واکنش می‌کند!‌ آن هم برای نسل جدید که از هرچه آزرده شود دنبال کسی می‌گردد که او را مسوول داشته‌ها و نداشته‌های خودش بداند و دست کم زورش به انتقاد از او می‌رسد! اینان فقط می‌دانند که دکتر شریعتی معلم بزرگ انقلاب بوده است، و ضمنا ‌انتقاد از او بی‌خطر است و بر خلاف دیگران متولی خاصی هم ندارد، پس رنجش‌های گوناگون خودشان را از گرانی گرفته تا روابط بین‌المللی، و از فشارهای زندگی خصوصی و سختگیری‌های فصلی برخی نیروها در خیابان و دانشگاه و دیش و دامین و کافی نت و قلیان و غیره را یکسره بر سر شریعتی خراب می‌کنند. چون دیواری کوتاه‌تر از دیوار این معلم اسطوره‌ای نمی‌شناسند. شریعتی انسانی بود که تازه در آغاز راه شکوفایی اندیشه قرار داشت، مصدق سیاستمداری بود که خدمتی بزرگ و خطاهای انسانی بسیار کرد، دکتر حسابی استادی خوب و با استعداد بود که نتوانست بین مقام علمی و مقام اداری ریاست دانشکده و وزارت و سناتوری تلفیقی معقول ایجاد کند، اسطوره‌سازی از این گونه اشخاص به شخصیت و ارزش واقعی و انسانی آنان نیز آسیب می‌رساند!