معاهده پاریس و گسترش تنش‌های راهبردی آمریکا و اروپا

ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران

اگرچه آمریکا و اروپا به لحاظ الگوهای رفتاری در برخورد با کشورهای پیرامونی نسبتا مشابه به نظر می‌رسند، اما واقعیت آن است که تفاوت ادراکی و راهبردی بین آمریکا و اروپا را می‌توان مشابه انگاره‌ای دانست از آن به‌عنوان «مردان مریخی و زنان ونوسی» نام یاد می‌شود. سوژه‌هایی که در انگاره بسیاری از شهروندان به ویژه مردمان خاورمیانه مشابه به نظر می‌رسند، در حالی که الگوهای رفتاری آمریکا در دوران دونالد ترامپ، نشان می‌دهد که آنان تمایل دارند خود را متمایز از سایر کشورهای جهان معرفی نمایند. وجود چنین تمایزی عامل اصلی تفاوت‌های ادراکی و راهبردی آمریکا با سایر حوزه‌های جغرافیایی تلقی می‌شود. صرفا متحدین حاشیه‌ای آمریکا همانند کشورهای محافظه‌کار حوزه خلیج فارس که فاقد هویت راهبردی هستند، تلاش می‌کنند تا خود را به میزان بیشتر و گسترده‌تری شبیه ایالات متحده نمایند. تلاش برای ایجاد چنین شباهت‌های مصنوعی هیچ گاه نمی‌تواند مطلوبیت راهبردی را برای کشورهای مختلف به ویژه واحدهای منطقه‌ای که از سازوکارهای ائتلاف و الحاق بهره می‌گیرند را به وجود آورد.

۱- دلایل ترامپ در خروج از پیمان آب و هوایی پاریس

دونالد ترامپ تلاش دارد تا شکل جدیدی از یکجانبه‌گرایی امنیتی و اقتصادی را در حوزه‌های مختلف جهانی پیگیری کند. انگاره‌های ذهنی ترامپ با همتایان اروپایی خود در اجلاس بروکسل و رم کاملا از یکدیگر متفاوت به نظر می‌رسد. به همین دلیل است که دونالد ترامپ درباره سیاست‌های جدید نسبت به پیمان پاریس به این موضوع اشاره ‌دارد که ایالات متحده‌ اجرای تمام موارد غیر الزام‌‌آور معاهده پاریس و هزینه‌‌های سنگین مالی و اقتصادی که این توافق بر آمریکا تحمیل می‌‌کند را متوقف می‌‌سازد. دونالد ترامپ در عین حال به این موضوع اشاره داشت که آمریکا به موازات خروج از معاهده پاریس، مذاکرات خود را در ارتباط با نهایی‌سازی پیمان امنیتی جدید ادامه خواهد داد. ترامپ به مولفه‌های اقتصادی برای خروج از پیمان پاریس اشاره دارد.

وی به این موضوع تاکید می‌کند که این معاهده «برای مردم آمریکا هزینه ‌بر» خواهد بود. ترامپ علت اصلی خروج آمریکا از معاهده پاریس را در عوارض و پیامدهای اقتصادی پیمان آب و هوایی برای اقتصاد آمریکا جست‌وجو می‌کند. او همچنین به این موضوع اشاره داشت که اجرای معاهده پاریس برای ایالات متحده تا سال ۲۰۲۵ بیش از دو و نیم میلیون شغل را از بین خواهد برد. بخش قابل توجهی از سیاست ترامپ ماهیت تبعیض گرایانه نسبت به سایر کشورهای صنعتی دارد. به همین دلیل است که رئیس‌جمهور آمریکا گفت این معاهده برخلاف منفعتی که برای دیگر کشورها دارد سودی برای آمریکا ندارد. ترامپ همچنین به این موضوع اشاره دارد که تغییرات آب و هوایی برای ایالات متحده در مقایسه با سایر کشورها اهمیت کمتری دارد. به همین دلیل است که سایر کشورها باید هزینه‌های چنین پیمانی را تامین نمایند.

۲- ناسیونالیسم آمریکایی و یکجانبه‌گرایی در سیاست زیست محیطی ترامپ

یکی از نشانه‌های اصلی تفاوت و تمایز آمریکا و اروپا را می‌توان در ارتباط با پیمان‌های زیست محیطی و قراردادهای مربوط به کنترل فضای آب وهوایی دانست. کشورهای اروپایی به خاطر دارند که در نوامبر و دسامبر 2015 چه تنش‌های نهفته‌ای در فرآیند تصویب پیمان آب و هوایی پاریس شکل گرفت. مذاکرات پاریس یک هفته بیشتر از حد پیش‌بینی شده تداوم یافت. زمانی که مقامات آمریکایی موافقت خود را با پیمان جرح و تعدیل شده پاریس اعلام نمودند، شادی اروپایی‌ها تمامی فضا را پر کرده بود. در حالی که واقعیت‌های نهفته‌ای وجود داشت که آثار خود را در ژوئن 2017 منعکس کرد.

ارزیابی پیمان پاریس نشان می‌دهد که شادی اروپایی‌ها از الحاق آمریکا به چنین پیمانی ماهیت گذرا و سراب‌گونه داشته است. ترامپ تلاش دارد تا بار دیگر روحیه آمریکایی را به‌عنوان بخشی از ضرورت‌های سیاست جهانی منعکس نماید. نگرش ترامپ بر اساس جلوه‌هایی از ناسیونالیسم آمریکایی شکل گرفته است. ناسیونالیسمی که به دنبال انحصار اقتصادی، برتری راهبردی، یکجانبه‌گرایی و در یک کلام تحقق «سلطه آمریکایی» محسوب می‌شود. بسیاری از نظریه‌پردازان آمریکایی با چنین واقعیتی آشنا بودند. به همین دلیل است که برژینسکی یکی از کتاب‌های خود را در واکنش به سیاست‌های یکجانبه جورج بوش پسر با عنوان «انتخاب: سلطه یا رهبری» منتشر نمود. بخش قابل توجهی از الگوهای رفتاری ترامپ را می‌توان در انگاره‌ها و کنش جورج بوش پسر در خروج از «پیمان آب و هوایی کیوتو» نیز مشاهده کرد. واقعیت آن است که محافظه‌کاران و ناسیونالیست‌های آمریکایی دست‌های آهنین ساختار سلطه را عریان و نمایان می‌سازند.

۳- فرانهادگرایی ترامپ در اقتصاد، سیاست و امنیت جهانی

چنین رویکردی را می‌توان نمادی از سیاست قدرت و هژمونی آمریکا در برخورد با سایر بازیگران نظام جهانی دانست. ویژگی‌های چنین الگوی رفتاری را «جان مرشایمر» در کتاب «تراژدی سیاست قدرت‌های بزرگ» بیان می‌دارد. مرشایمر به این موضوع اشاره دارد که آمریکا به جای پیروی از هنجارهای بین المللی، باید سیاست حاکم بر نهادهای جهانی را کنترل کند و شکل دهد. در شرایط موجود دونالد ترامپ تلاش دارد تا جلوه‌هایی از یکجانبه‌گرایی آمریکایی را در ارتباط با موضوعات منطقه‌ای، اهداف امنیتی بین‌المللی و حتی ضرورت‌های مربوط به مسائل زیست محیطی را بر اساس ضرورت‌های اقتصادی و راهبردی آمریکا شکل دهد.

بر اساس چنین نگرشی، هیچگونه نشانه‌ای از انگاره‌های مربوط به چندجانبه‌گرایی در سیاست خارجی و راهبردی ایالات متحده مشاهده نمی‌شود. ترامپ صرفا به منابع مادی و اقتصادی خود، الیگارشی فوق صنعتی حاکم بر ایالات متحده و آنچه از آن به‌عنوان منافع ملی آمریکا نام برده می‌شود، می‌اندیشد. ترامپ در مناظره‌های انتخاباتی خود به این موضوع اشاره داشت که برای شهروندان آمریکایی تولید، کار می‌کند. به همین دلیل است که معاهده پاریس را با مدل‌های تولید اقتصاد بدون ضابطه هماهنگ نمی‌داند. به همین دلیل است که در اوایل ژوئن 2017 دونالد ترامپ به این موضوع اشاره داشت که معاهده پاریس هزینه‌های سنگین مالی برای آمریکا ایجاد می‌کند. ترامپ به این موضوع اشاره داشت که آمریکا از حوزه موارد غیر الزام‌آور معاهده پاریس خارج می‌شود. نگرش ترامپ با الگوی اقتصادی انحصاری، تولید بدون ضابطه و توجه به نیازهای اقتصادی شهروندان حاشیه‌ای شده آمریکایی پیوند یافته است. بر اساس چنین انگاره‌ای است که ترامپ و تیم محافظه کار سیاست خارجی آمریکا تلاش دارند تا الگوهای مبتنی بر چند جانبه‌گرایی در حوزه موضوعات زیست محیطی، همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی و فرآیندهای امنیت سازی منطقه‌ای را بر اساس ضرورت‌های منافع یکجانبه آمریکا تنظیم نمایند.

واکنش اروپا نسبت به سیاست‌های ترامپ همانند الگوی رفتاری آلمان و فرانسه در دوران حمله نظامی جورج بوش به عراق، ماهیت انتقادی دارد. جورج بوش در سال 2003 تلاش نمود تا زمینه‌های لازم برای جایگزینی الگوی مبتنی بر یکجانبه‌گرایی را در دستور کار قرار دهد. یکجانبه‌گرایی جورج بوش، تراژدی امنیتی و راهبردی برای شهروندان آمریکا و امنیت بسیاری از حوزه‌های جغرافیایی به ویژه شهروندان غرب آسیا به جا گذاشته است. هنوز ذهنیت امنیتی و راهبردی اروپایی‌ها از کابوس مربوط به الگوی کنش یکجانبه و غیرمسوولانه جورج بوش پسر رهایی نیافته که دونالد ترامپ تلاش دارد بار دیگر انگاره‌های یکجانبه‌گرایی و فرادستی آمریکا در برابر اروپا را منعکس سازد. آمریکایی‌ها همواره به این موضوع اشاره داشته‌اند که قدرت محور اصلی سیاست و روابط خارجی آنان است. در حالی که گروه‌های ناسیونالیست آمریکایی همانند بوش و ترامپ به این موضوع اشاره دارند که اروپایی‌ها در سراب کسب بهشت از طریق سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی حرکت می‌کنند.

انگاره‌ بوش و ترامپ درباره بسیاری از موضوعات مربوط به امنیت منطقه‌ای، اقتصاد جهانی، سیاست خدمات عمومی برای شهروندان آمریکایی و موضوعات زیست محیطی به یکدیگر شباهت دارد. به همین دلیل است که آمریکا بار دیگر باید خود را آماده ظهور و رویارویی بحران‌های همانند بحران اقتصادی 2007 نماید. بحران اقتصادی آمریکا در سال 2007 را می‌توان نمادی از یکجانبه‌گرایی غیرمسوولانه جورج بوش در ارتباط با موضوعات امنیت انسانی، اجتماعی و راهبردی دانست.

نتیجه‌گیری

انگاره ترامپ در مورد پیمان آب و هوایی پاریس صرفا بخشی از تفاوت‌های زیست محیطی آمریکا و اروپا را منعکس می‌کند، در حالی که هنوز نشانه‌های زیادی درباره چنین تفاوت‌هایی در سیاست‌های امنیتی آمریکا و اروپا وجود دارد. الگوی رفتاری ترامپ نشان می‌دهد که امنیت اقتصادی آمریکا محور اصلی سیاست‌ جهانی در دوران موجود خواهد بود. ترامپ بر اساس انگاره‌های اقتصادی خود در صدد است تا نشانه‌های کنش هزینه‌بر دولت را کاهش دهد. یکجانبه‌گرایی ترامپ با آنچه از آن به‌عنوان دنیای آمریکایی نام برده می‌شود هماهنگ و همگون خواهد بود. به همین دلیل است که اروپایی‌ها نیز تلاش چندانی برای جدایی از سیاست راهبردی آمریکا نخواهند داشت. تفاوت در انگاره‌های ذهنی اروپا و آمریکا درباره موضوعات اقتصادی، امنیتی و راهبردی موج می‌زند، در حالی که اروپا تمایلی به درگیرسازی خود با آمریکا و سیاست‌های تهاجمی دونالد ترامپ نخواهد داشت.

خروج آمریکا از معاهده پاریس را می‌توان به‌عنوان گذار از چندجانبه‌گرایی نئولیبرال به یکجانبه‌گرایی انحصاری دانست. اگرچه آمریکا در ارتباط با موضوعات اقتصادی و راهبردی بین المللی خود را بر فراز شهری می داند که سیاست جهانی در آن شکل می‌گیرد، اما واقعیت جدیدی نیز در اروپا در حال شکل گیری است. موج مقابله با سیاست‌های ترامپ از فرانسه و آلمان به ایتالیا و بلژیک و در نهایت به انگلیس نیز سرایت کرده است. اظهارات شهردار لندن درباره ممنوعیت ورود ترامپ به لندن برای محافظه‌کاری آمریکا و الگوی برتری جویی ایالات متحده در دوران ترامپ نمادی از واکنش در حال ظهوری است که می‌تواند حوزه‌های دیگر نظام جهانی را دربرگیرد. اقتصاد جهانی با واقعیت‌های انحصاری دونالد ترامپ هماهنگی چندانی ندارد. ترامپ تلاش دارد تا شکل جدیدی از برتری آمریکایی را از طریق سازوکارهای حقوقی، اقتصادی، امنیتی و راهبردی پیگیری کند.

انعقاد قرارداد نظامی گسترده شرکت‌های فوق صنعتی ایالات متحده با عربستان و سایر کشورهای منطقه‌ای، واکنش کشورهای اروپایی و نهادهای میلیتاریستی در سایر حوزه‌های جغرافیایی را برمی‌انگیزد. انحصار در تاریخ اقتصاد سرمایه‌داری منجر به خشونت، یکجانبه‌گرایی و جنگ‌های پایان‌ناپذیر شده است. اروپا با سنت‌های یکجانبه‌گرای آمریکا آشنایی دارد. در حالی که تمایل چندانی برای رویارویی با آمریکا نشان نمی‌دهد و فاقد هرگونه انگیزه همکاری فراگیر با سیاست‌های انحصاری و تبعیض آمیز ترامپ نیز خواهد بود.

معاهده پاریس و گسترش تنش‌های راهبردی آمریکا و اروپا