مستامله یعنی ماست‌مالی
پوریا عالمی به اینجا رسیدیم که عناب‌محور در مزایده؟ مناقصه؟ معامله؟ نه بابا، مستامله خصوصی‌سازی چاه آب اکون‌آباد برنده شد و بانک موزی مالک چاه شد. مستامله یعنی چی؟ یعنی ماست‌مالی رسمی... و حالا ادامه ماجرا: بانک موزی اعلام کرد حالا که مالک چاه آب اکون‌آباد شده وظیفه انسانی خود می‌داند که چاه را لایروبی کند. حالا چاه تا دیروزش مثل رودخانه آب داشت، اما از دیشبش که بادمجان‌محور و شهردار با دوغاب چاه را بند آورده بودند، اکون‌آبادی‌ها تشنه مانده بودند و منتظر نجات بودند. تابلوی بانک بانک موزی الکی سه روز چاه را بست. دور تا دورش هم گونی کشید تا کسی توش را نبیند. یک تابلوی بزرگ هم زد: اکون‌آبادی‌های عزیز، اگر آب مایه حیات است، پس چاه هم‌مایه حیات است. امیدواریم به زودی چاه را باز کنیم. در ضمن پیمانکار چاه‌بازکنی شهرداری است. تابلوی شهرداری شهرداری هم یک تابلو زده بود زیر تابلوی بانک موزی که روش نوشته شده بود: از اینکه تو کار شما گذاشته‌ایم ناراحتید؟ ببخشید، یعنی متاسفیم. چندروز دندان به جگر بگذارید و غر نزنید. آفرین. باز افتتاح چاه بانک بعد از چند روز مراسم باز افتتاح چاه برگزار شد. اکون‌آبادی‌ها هم تشنه، بعد از چندروز بی‌آبی با دبه آمدند در مراسم شرکت کردند. برای عناب‌محور دست زدند که چاه را خریده بود. برای موزمحور دست زدند که بانک زده بود. برای بادمجان‌محور دست زدند که چاه را نجات داده بود. برای شهردار دست زدند که چاه را باز کرده بود. خیارچمبرمحور، شاعر اکون‌آباد، به نمایندگی از مردم خواند: اکون‌آباده و چاهش با اون شهردار ماهش/ با اون بانک ماهش/ با اون رییس بانک ماهش/ با اون بادمجان‌محور ماهش/ به به/ چاه / چاه / آه / آه مردم باز دست زدند و دم گرفتند بادمجان‌محور بادمجان‌محور. بادمجان‌محور آمد بالا و دولا و راست شد و گفت هر کاری کرده برای مردم بوده، خیارچمبرمحور سرود: بادمجان‌محور ای مرد خاکی ای بادمجان‌دور قاب‌چین ای چاه پاکی. مراسم تمام شد. شیشه اکون‌آبادی‌ها خواستند حمله ببرند به چاه و دبه را پر آب کنند، اما بانک موزی اعلام کرد: هزینه‌های لایروبی زیاد بوده، برای همین آب چاه - که دیگر جزو اموال بانک موزی است - به صورت شیشه‌ای به مردم داده می‌شود. اکون‌آبادی‌ها دست به دبه ماندند. کلم‌محور گفت: آب مردم را توی شیشه نکنید. بانک موزی اعلام کرد: به خاطر خودتان است. خصوصی‌سازی کیفیت را بالا می‌برد. یک شیشه آب بخرید تا ببینید چه کیفیتی داره آبش. کلم‌محور گفت: ما دبه دبه آب می‌بردیم. الان شما دارید دبه می‌کنید. دارید آب ما را توی شیشه می‌کنید. گوجه‌محور گفت: یعنی ما را تشنه می‌آورید لب چاه و مقروض برمی‌گردانید؟ بانک موزی اعلام کرد: دبه‌ای آب ببرید، تخفیف دارد. هر شیشه یک موز، هر دبه که برابر ده شیشه است، به قیمت هفت موز به شما مردم نازنین اعطا می‌شود. اکون‌آبادی‌ها گفتند: ها. دمت گرم. خیلی بامرامی. پس سود ما تو اینه که دبه‌ای ببریم تا تخفیف بگیریم. و در همان لحظه یادشان رفت آب مجانی بود و قرار بود مجانی بماند. آبتان را من می‌دهم شهردار و بادمجان‌محور که خبر نداشتند بانک موزی قرار است آب را شیشه‌ای بفروشد انگشت به دهان حیران مانده بودند. وقتی مردم رفتند، شهردار گفت: قرارمان این نبود. موزمحور گفت: اصلا قراری نبود. بادمجان‌محور گفت: این طوری نمی‌شود. تو دبه کردی. کلاه گذاشتی سر ما. موزمحور گفت: وامی را که قرار بود آخر سال به شماها می‌دهم. عناب‌محور گفت: مردم تعهداتشان را هنوز به بانک نپرداخته‌اند. امکان وام نداریم. موزمحور گفت: ای بابا. دیدی بادمجان‌محور جان؟ دیدی شهردار جان؟ وام نمی‌توانیم بدهیم، اما غصه نخوردید، بیایید از این آب خصوصی‌سازی‌شده ببرید خانه‌تان. اصلا شما همیشه مهمان بانک هستید. آبتان را من می‌دهم. آب بریزم براتان؟ این قسمت بیست و هشتم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.