روزگار تفنگ
بازار کتاب بازار ناشناختهای است. گاهی مردم از کتابهایی استقبال میکنند که در هیچ روزنامهای معرفی نشده و هیچ منتقدی دربارهاش ننوشته است. بسیاری از کتاب ها بصورت سینه به سینه به علاقه مندان معرفی می شوند و نکته جالب قضیه اینجاست که ناشران زیادی همین شیوه را در فروش یک اثر تاثیر گذار تر می دانند. رمان البته یکی از ژانرهایی است که بیشتر از حوزه های دیگر از این شیوه تاثیر می گیرد. نتیجه این اتفاق همین می شود که کتاب هایی ناشناخته با استقبال قابل توجهی روبرو می شوند و به چاپ های متعدد می رسند.
در روزهای اخیر رمانی منتشر شد که توانست فروش خوبی داشته باشد و مخاطبانش را راضی نگه دارد.
در روزهای اخیر رمانی منتشر شد که توانست فروش خوبی داشته باشد و مخاطبانش را راضی نگه دارد.
بازار کتاب بازار ناشناختهای است.گاهی مردم از کتابهایی استقبال میکنند که در هیچ روزنامهای معرفی نشده و هیچ منتقدی دربارهاش ننوشته است. بسیاری از کتاب ها بصورت سینه به سینه به علاقه مندان معرفی می شوند و نکته جالب قضیه اینجاست که ناشران زیادی همین شیوه را در فروش یک اثر تاثیر گذار تر می دانند. رمان البته یکی از ژانرهایی است که بیشتر از حوزه های دیگر از این شیوه تاثیر می گیرد.نتیجه این اتفاق همین می شود که کتاب هایی ناشناخته با استقبال قابل توجهی روبرو می شوند و به چاپ های متعدد می رسند.
در روزهای اخیر رمانی منتشر شد که توانست فروش خوبی داشته باشد و مخاطبانش را راضی نگه دارد. «روزگار تفنگ» رمانی خواندنی و پرکشش از نویسندهای ناشناس است که پیش از انتشار کتاب یا همین داستان برنده یک جایزه هم شده بود. کتاب، داستان مقاومت مردم دزفول در برابر هجوم انگلیسیها را روایت میکند. موضوعی که شاید کمتر دستمایه خلق رمان شده است.
«نعمت» جوان عاصی ِ دزفولی وقتی میبیند انگلیسیها با این سیاست که هرچه مردم گرسنهتر باشند، کمتر عصیان میکنند؛گندمهایشان را میخرند و به آتش میکشند، دست به شورش میزند و تفنگ به دست میگیرد و علیه چپاولگران قد علم میکند. داستان این رمان یکی از سمبلهای مبارزاتی جنوب ایران علیه بیگانگان است. نعمت، وقتی ازدواج میکند، شرطی که برایش میگذارند زمین گذاشتن تفنگ است اما او که نمیتواند ظلم را تحمل کند دوباره تفنگ در دست میگیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا میخیزد.
«نعمت علایی» یک قرن پیش با انگلیسیها و آمریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبهای او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس مردم دفاع کردند و جان دادند.حبیب خدادادزاده، نعمت را از پس غبار سالیان بیرون کشیده و به مدد جادوی کلمات باردیگر زنده کرده است. از ورای «روزگار تفنگ»، به آسانی و زیبایی میتوان به یک قرن گذشته دزفول سفر کرد و دیدنیهایی دید که تا مدتها از ذهن خارج نخواهد شد. البته متن داستان گاهی به خاطر استفاده از واژههای محلی کمی دشوار به نظر میرسد که با به کار بردن معنای واژگان در پاورقی یا در انتهای کتاب این مشکل را در چاپهای بعد میتوان حل کرد.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «زن چت شده؟ نمیتوانم بدبختی مردم را ببینم! حالا روزگار تفنگ است، اگر تفنگ را دوست دارم برای این است که دردی از مردم را دوا کنم. فردا وقتی همهمان مُردیم وقتی داستانمان را گفتند میخواهی هوشنگ سرش را پایین بیندازد یا سرش را بالا بگیرد و بگوید من پسر نعمت هستم؟»
«روزگار تفنگ» نوشته حبیب خدادادزاده در ۲۷۲ صفحه و به قیمت ۱۵۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.
در روزهای اخیر رمانی منتشر شد که توانست فروش خوبی داشته باشد و مخاطبانش را راضی نگه دارد. «روزگار تفنگ» رمانی خواندنی و پرکشش از نویسندهای ناشناس است که پیش از انتشار کتاب یا همین داستان برنده یک جایزه هم شده بود. کتاب، داستان مقاومت مردم دزفول در برابر هجوم انگلیسیها را روایت میکند. موضوعی که شاید کمتر دستمایه خلق رمان شده است.
«نعمت» جوان عاصی ِ دزفولی وقتی میبیند انگلیسیها با این سیاست که هرچه مردم گرسنهتر باشند، کمتر عصیان میکنند؛گندمهایشان را میخرند و به آتش میکشند، دست به شورش میزند و تفنگ به دست میگیرد و علیه چپاولگران قد علم میکند. داستان این رمان یکی از سمبلهای مبارزاتی جنوب ایران علیه بیگانگان است. نعمت، وقتی ازدواج میکند، شرطی که برایش میگذارند زمین گذاشتن تفنگ است اما او که نمیتواند ظلم را تحمل کند دوباره تفنگ در دست میگیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا میخیزد.
«نعمت علایی» یک قرن پیش با انگلیسیها و آمریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبهای او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس مردم دفاع کردند و جان دادند.حبیب خدادادزاده، نعمت را از پس غبار سالیان بیرون کشیده و به مدد جادوی کلمات باردیگر زنده کرده است. از ورای «روزگار تفنگ»، به آسانی و زیبایی میتوان به یک قرن گذشته دزفول سفر کرد و دیدنیهایی دید که تا مدتها از ذهن خارج نخواهد شد. البته متن داستان گاهی به خاطر استفاده از واژههای محلی کمی دشوار به نظر میرسد که با به کار بردن معنای واژگان در پاورقی یا در انتهای کتاب این مشکل را در چاپهای بعد میتوان حل کرد.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «زن چت شده؟ نمیتوانم بدبختی مردم را ببینم! حالا روزگار تفنگ است، اگر تفنگ را دوست دارم برای این است که دردی از مردم را دوا کنم. فردا وقتی همهمان مُردیم وقتی داستانمان را گفتند میخواهی هوشنگ سرش را پایین بیندازد یا سرش را بالا بگیرد و بگوید من پسر نعمت هستم؟»
«روزگار تفنگ» نوشته حبیب خدادادزاده در ۲۷۲ صفحه و به قیمت ۱۵۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.
ارسال نظر