رکابزدن در کنار جستوخیز آهوان
مریم مالکی اینکه چه هنگامی جزیره هنگام شکل گرفته نمیدانم، اما هنگامهای برپاست در این جزیره آرام طبیعت زیبایش با آن ساحل فیروزهای رنگش عجیب به دل مینشیند. جزیره ترکیبی است از تپههای شنی و پوشش گیاهی جالب و خانههای روستایی و کپرهایی که در آن خودنمایی میکنند. در بدو ورود نامهای را که به عنوان مجوز به همراه داشتیم به تنها پاسگاه محلی جزیره ارائه کردیم و سپس به رکاب زدن در جزیره پرداختیم. ابتدا از منطقه مسکونی جزیره که چند مغازه کوچک داشت مقداری آب تهیه کرده و بعد به دنبال هدفمان که رکاب زدن یک دور کامل به دور جزیره بود رفتیم.
مریم مالکی اینکه چه هنگامی جزیره هنگام شکل گرفته نمیدانم، اما هنگامهای برپاست در این جزیره آرام طبیعت زیبایش با آن ساحل فیروزهای رنگش عجیب به دل مینشیند. جزیره ترکیبی است از تپههای شنی و پوشش گیاهی جالب و خانههای روستایی و کپرهایی که در آن خودنمایی میکنند. در بدو ورود نامهای را که به عنوان مجوز به همراه داشتیم به تنها پاسگاه محلی جزیره ارائه کردیم و سپس به رکاب زدن در جزیره پرداختیم. ابتدا از منطقه مسکونی جزیره که چند مغازه کوچک داشت مقداری آب تهیه کرده و بعد به دنبال هدفمان که رکاب زدن یک دور کامل به دور جزیره بود رفتیم. آفتاب، مستقیم میتابید و درجه هوای 33 سانتیگراد بود، اما ما که غرق در زیباییهای جزیره بودیم، همچنان رکاب میزدیم و گاهی هم با دیدن بچه غزالی تیزپا هیجان زده میشدیم، در این زمان به جای آنکه سکوت اختیار کنیم، هیاهویی به راه میانداختیم که بیچاره غزال میرمید و در لابهلای بوتهها و درختچهها ناپدید میشد؛ ما دوباره به راه خود ادامه میدادیم به این امید که شاید باز هم غزالی دیگر را ببینیم. جزیره هنگام جاده خاکی بسیار زیبایی داشت با فراز و نشیبهایی نه چندان زیاد و در اطراف مناظر و
چشماندازهای بدیع. در گذر از این مناظر ما فرصت را از دست نمیدادیم و عکسهایی به یادگار میانداختیم. تا ظهر رکاب زدیم و بعد نقطهای را که تک و توکی درخت داشت برای ناهار و استراحت انتخاب کردیم. بعد از ناهار دوچرخهها را همانجا گذاشته و از تپهای که بیشتر شبیه یک خاکریز بود بالا رفته و خود را به ساحل زیبای هنگام رساندیم. آبی به صورت زده و بعد به جمع کردن صدفهای زیبا پرداختیم. شعبدهای بود در این ساحل به واسطه وجود هزاران هزار صدف زیبا با رنگهایی متنوع و عجیب. بعد از استراحت در ساحل به محل دوچرخهها برگشتیم که متاسفانه به خاطر نوع پوشش گیاهی منطقه و وجود تیغهای تیز و خارهای محکم سه تا از دوچرخهها پنجر شده بودند. دوستان به سرعت مشغول پنچرگیری شدند، وضعمان ما را به یاد مسابقات فرمول یک میانداخت. خیلی زود دوچرخهها آماده حرکت شدند و این تجربهای شد که در مسیرهایی که ممکن است باعث اینجور اتفاقات شوند، پیاده حرکت کنیم تا فشار زیادی به لاwله و در ساحل کندالو چادر بزنیم. روز چهارم فروردین با جمع کردن کمپ؛ سوار بر دوچرخههایمان به سمت بندر لافت حرکت کردیم. بندر لافت بندر لافت یکی از بنادر تاریخی کشورمان است که
دارای مجموعهای از آثار تاریخی مهم نیز است. مردمان لافت بیشتر اهل سنت هستند. وجود چاههای معروف به تلا از جاذبههای این بندر است که در اعصار گذشته برای ذخیره و نگهداری آب باران استفاده میشده است؛ به گفته محلیها گویا تا چندی پیش هم از این چاهها استفاده میشد. همچنین وجود یک قلعه مربوط به دوران حضور پرتغالیها در این منطقه یادآور خاطراتی نهچندان خوشایند است. در خط ساحلی بندر لافت وسعت زیادی از جنگلهای حرا خودنمایی میکنند که دیدن و گردش در این جنگلها خالی از لطف نیست. از یک جاده آسفالته داغ روز دیگری از سفر شانزده روزهمان را آغاز کرده و با اسبهای آهنین خود دل به جاده سپردیم. هوای بندر لافت کمی ابری بود و این بر شرجی بودن فضا میافزود و تعریق را بسیار بالا میبرد. بعد از یکی دو ساعت هوا کاملا آفتابی و داغ شد. وقتی برای استراحتی کوتاه کنار جاده توقف میکردیم گرمای هوا را خیلی بیشتر میشد احساس کرد. در این وضعیت تعداد دفعات نوشیدن آب بالا میرفت، به نحوی که نگران تمام شدن ذخیره آب بودیم. نزدیک ظهر بود که وارد بندر لافت شدیم و برای اسکان یک مسجد را در میان محله انتخاب کردیم. ناهاری تهیه کرده، بعد از صرف
ناهار و استراحت به دیدن جنگلهای حرا رفتیم تا دمی از خستگی رکاب زدنمان کاسته شود. بعد از بازدید چاههای تلا و قلعه پرتغالیها؛ شب را در بندر لافت ماندیم. نوروز بود و برنامههای مخصوص نوروزی، یک نمایشگاه عکس از جاذبههای لافت برپا بود، بنابراین به بازدید از نمایشگاه پرداختیم. متصدی مهربان نمایشگاه پیشنهاد داد که دوچرخههایمان را در قسمتی از فضای نمایشگاه مستقر کنیم تا شب را با خیالی آسودهتر به صبح برسانیم. از طرف همین متصدی مهربان به یک عروسی هم دعوت شدیم که به دلیل خستگی افراد گروه نتوانستیم در این جشن حضور یابیم. به هر صورت فضای خوبی در بندر حاکم بود و به ما دلگرمی خاصی میداد. وجود کشتیها و لنجها در ساحل که بسیار به ما نزدیک بود بر جاذبههای این سفر میافزود. جلوی مسجد چند درخت وجود داشت که با بستن طناب به آنها لباسهای شستهمان را روی آنها پهن کردیم تا صبح خشک شوند، هرچند که به این راحتیها لباسها به دلیل شرجی بودن منطقه خشک نمیشدند. در هر صورت وقتی به این صورت به سفر میروید، باید مطابق شرایط نیز عمل کنید، نه هتلی، نه اتاق مجللی، نه امکانات رفاهی سطح بالایی. هیچکدام از اینها در این نوع سفرها وجود
ندارد و شما باید با کمترین امکانات موجود، استحمام، شستوشوی لباسها، تهیه غذا، پیدا کردن مکانی مناسب برای اسکان، همه و همه از دغدغههای این نوع سفرها هستند. البته هیچکدام از این موارد نمیتواند مانعی باشد برای هدفی که دارید کمااینکه انسان را برای تحمل سختیهای بعدی سرسختتر و برای ادامه جریان و پیشبرد اهداف سفر راغبتر میکند. شب در مسجد یک ماکارونی به یادماندنی پختیم و شامی رویایی نوش جان کردیم. تعدادی از افراد گروه شب را در مسجد به سر بردند و دو نفر از دوستان در محل نمایشگاه عکس کنار دوچرخهها شب را به صبح رساندند.
ارسال نظر