«پولگرایی» به زبان ساده
امیرحسین خالقی
دکتری سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
میلتون فریدمن بزرگ زمانی گفته بود اگر اداره صحرا را هم به دولت بسپاریم، بعد از چند سال با کمبود شن روبهرو خواهیم شد. اقتصاددان نامدار از هواداران سرسخت بازار و منتقد مداخلههای دولت بود. با این حال، هرچند با سپردن بسیاری چیزها به بازار موافق بود، در مورد پول نظر دیگری داشت، او بر این باور بود که بازارها در تخصیص منابع بسیار خوب عمل میکنند؛ مشروط بر اینکه فکری برای عرضه پول کنیم، همچنین او بر رابطه میان عرضه پول و تورم تاکید میکرد.
امیرحسین خالقی
دکتری سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
میلتون فریدمن بزرگ زمانی گفته بود اگر اداره صحرا را هم به دولت بسپاریم، بعد از چند سال با کمبود شن روبهرو خواهیم شد. اقتصاددان نامدار از هواداران سرسخت بازار و منتقد مداخلههای دولت بود. با این حال، هرچند با سپردن بسیاری چیزها به بازار موافق بود، در مورد پول نظر دیگری داشت، او بر این باور بود که بازارها در تخصیص منابع بسیار خوب عمل میکنند؛ مشروط بر اینکه فکری برای عرضه پول کنیم، همچنین او بر رابطه میان عرضه پول و تورم تاکید میکرد. میلتون فریدمن چهره برجسته مکتبی در اقتصاد است که آن را پولگرایی (monetarism) یا مکتب پولی نامیدهاند. مفهوم کانونی در این مکتب «عرضه پول» است و اثراتی که بر خروجی اقتصاد و قیمتها و متغیرهای اقتصادی دیگر میگذارد.
رویکرد این مکتب این است که برای توضیح درست بسیاری از پدیدههای اقتصاد کلان باید از عرضه پول آغاز کرد و سیاست پولی درست چیز جز تضمین ثبات قیمتها (price stability) نیست. یکی از پیشفرض اساسی پولگرایی این است که در بلندمدت افزایش عرضه پول بدون آنکه تغییری در متغیرهای واقعی اقتصاد کلان به وجود آورد، خود را به صورت افزایش سطح عمومی قیمتها (تورم) نشان میدهد؛ این فرض را «خنثی بودن پول در درازمدت» نیز نامیدهاند. پولگرایی در واقع احیای دوباره نظریه مقداری پول است که به زبان ساده میگوید تقاضای پول متناسب با خروجی واقعی اقتصاد و سطح عمومی قیمتهاست. بیان سادهتر این نظریه این است که افزایش عرضه پول در صورتی که متناسب با افزایش حجم اقتصاد (تولید ناخالص واقعی) نباشد، به افزایش قیمتها خواهد انجامید.
نقل قولی مشهور از فریدمن را اینجا و آنجا زیاد میشنویم و میتوان آن را اساس بسیاری از تحلیلهای پولگرایان دانست: تورم پدیدهای پولی است و دلیل آن را باید در افزایش عرضه پول جستوجو کرد. از این روست که استدلال میکنند کنترل تورم با ابزارهای غیرپولی نظیر کنترل قیمت ممکن نیست. در واقع از نگاه پولگرایی، تورم چنانکه از نام آن هم بر میآید مترادف با افزایش عرضه پول است و افزایش سطح عمومی قیمتها را باید پیامد و نشانه آن افزایش عرضه دانست. پیش فرض دیگر بیان میکند که در کوتاهمدت افزایش عرضه پول به صورت افزایش خروجی کل اقتصاد و کاهش بیکاری نمایان میشود که، البته موقتی خواهد بود و به این فرض هم «خنثی نبودن پول در کوتاهمدت» گفتهاند. بد نیست در همین باره به رابطه میان تورم و نرخ بیکاری اشاره شود. بسیاری اقتصاددانان میگویند تورم و نرخ بیکاری در کوتاهمدت عکس هم عمل میکنند و افزایش یکی با کاهش دیگری همراه است (منحنی فیلیپس). منطق پشت ادعا این است که افزایش عرضه پول (تورم) باعث میشود که قیمت نسبی نیروی کار (حقوق و دستمزد) کاهش پیدا کند و همین استخدام بیشتر نیروی کار و کاهش نرخ بیکاری را به همراه دارد.
علت آن را باید در انعطاف پذیر نبودن و چسبندگی قیمت نیروی کار در کوتاهمدت دانست که به تعادل رسیدن آن و سازگاری با شرایط جدید به سرعت انجام نمیگیرد؛ با این حال در دراز مدت از آنجا که بنگاهها و افراد در محاسبات خود تورم را در نظر میگیرند، دوباره تعادل برقرار خواهد شد. میلتون فریدمن و ادموند فلپس نشان دادند که در بلندمدت نرخ بیکاری ارتباطی با تورم ندارد و بازار کار در یک نرخ بیکاری طبیعی به تعادل میرسد و فارغ از میزان تورم، بیکاری کاهش نمییابد. غریب نیست که ببینیم تفکیک نرخ بهره اسمی و نرخ بهره حقیقی (نرخ بهره اسمی که نرخ تورم از آن کسر شده است) در تحلیلهای پولگرایان اهمیت فراوانی داشته باشد و آنها شاخصهای رایج عرضه پول مانند M1 (مجموع پول در دست مردم و سپردههای دیداری) و M2 (مجموع پول در دست مردم و سپردههای دیداری و سپردههای مدت دار) را بسیار بهکار میگیرند و سیاست پولی پولگرایان در واقع چیزی جز هدفگذاری چنین شاخصهایی نیست (در برابر سیاستهای پولی که نرخ بهره را هدفگذاری میکنند). برای نمونه میلتون فریدمن پیشنهاد میکرد هر سال فارغ از شرایط اقتصاد کلان، عرضه پول با درصد مشخصی افزایش یابد تا بتوان هدف کنترل تورم و ثبات قیمتها را محقق کرد.
بهطور کلی میتوان گفت یکی از ویژگیهای پولگرایی در حوزه سیاستهای پولی رویکرد قاعده محور و تعهدی آنهاست که سیاستگذار بر اساس قواعد از پیش مشخص کار را پیش میبرد، آنها نقدهای جدی به رویکرد اختیاری (discretionary) در سیاست پولی دارند؛ همان رویکردی که توصیه میکند سیاستگذار آزادی عمل داشته باشد تا بر اساس تشخیص خود از شرایط خاص و موردی تصمیم بگیرد. آنها معتقدند به دلایل متعدد؛ چنین رویکردی ناپایداری در اقتصاد را در پی دارد. پولگرایی را اغلب در برابر دیدگاههای جان مینارد کینز قرار میدهند؛ کینز هوادار استفاده گسترده از سیاستهای مالی (fiscal policies) و افزایش مداخله و هزینههای دولت بود و فرآیند بازار را ناپایدار میدانست، ولی پولگرایان و بهویژه فریدمن از مخالفان کسری بودجهاند و مقرراتزدایی و کاهش مداخله و اندازه دولتها را دنبال میکنند. نادرست نیست ادعا شود امروز بسیاری این فرض پولگرایان را پذیرفتهاند که سیاست پولی ابزار موثرتری از سیاستهای مالی دولت در حفظ ثبات اقتصادی است.
اما نباید از یاد برد که نقدها به پولگرایی کم نبوده است، بهویژه انتقادهایی که در سالهای پایانی دهه 1970 و آغاز دهه 1980 همراه با پیامدهای شوک نفتی، از بین رفتن سیستم پایه طلا برتون وودز و رواج گسترده ابزارهای مالی مطرح میشد و منتقدان معتقدند پولگرایی توضیح مناسبی برای آنها ندارد. با این حال نقدهای سازنده پولگرایان به اندیشههای کینز توانست این دیدگاه را بارورتر و آن را تصحیح کند، دیدگاههای نوکینزی حاصل بازنگری در اندیشههای آغازین کینز بود که ردپای دیدگاههای پولگرایان در این تحول فکری را نمیتوان ندیده گرفت.
ارسال نظر