نگاهی به نمایش «آخرین سفر» به کارگردانی مریم منصوری که در تالار مولوی روی صحنه رفت
حکایت ماهیها و فاختهها
بهنام ناصح
نمایش «آخرین سفر» با نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری روایتی مدرن از قصه قدیمی ولی نامکرر «عشق» و «مهاجرت» است، هرچند بیش از اینکه تلفیقی از ایندو را نشان دهد، همنشینی انسانهایی نامتجانس را در جوار هم به نمایش میگذارد؛ انسانهایی که ذاتی متفاوت دارند، ولی دست تقدیر آن ها سرراه یکدیگر قرار داده است و سرانجامی تراژیک برای آنان رقم میزند.
داستان نمایش گرچه ظاهرا با ورود زوجی جوان به هتلی دورافتاده در شهری نامعلوم آغاز میشود اما مخاطب در مییابد که قصه از مدتها پیش شروع شده است؛ شاید از هفت سال پیش.
بهنام ناصح
نمایش «آخرین سفر» با نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری روایتی مدرن از قصه قدیمی ولی نامکرر «عشق» و «مهاجرت» است، هرچند بیش از اینکه تلفیقی از ایندو را نشان دهد، همنشینی انسانهایی نامتجانس را در جوار هم به نمایش میگذارد؛ انسانهایی که ذاتی متفاوت دارند، ولی دست تقدیر آن ها سرراه یکدیگر قرار داده است و سرانجامی تراژیک برای آنان رقم میزند.
داستان نمایش گرچه ظاهرا با ورود زوجی جوان به هتلی دورافتاده در شهری نامعلوم آغاز میشود اما مخاطب در مییابد که قصه از مدتها پیش شروع شده است؛ شاید از هفت سال پیش. این زوج که آنها را به نامهای «ماهی» و «علی» میشناسیم، رابطهای شکننده دارند و راه خود را با تردید پیش گرفتهاند تا آنجا که در اتاقهای جداگانهای اقامت دارند و گویا قصد دارند در این سفر تکلیف خود را با خود و با یکدیگر روشن کنند. این ارتباط متزلزل در معاشرت با شخصیتهای دیگر نمایش همچون مرد مهمانخانهدار (آرتور)، مسافر فالگیر (تلما) و دختری که عزم مهاجرت به کانادا (سارا) دارد با چالش مداوم مواجه میشود تا سرانجام به نابودی میانجامد.
«آخرین سفر» که جزو نامزدهای بخش مسابقه نمایشنامهنویسی چهارمین جشنواره تئاتر شهر بود و امسال در نخستین دوره جایزه ادبی حیات در دانشگاه تربیت مدرس از آن قدردانی شد، با استفاده از داستانی ناتمام و منتشر نشده از امیرحسین یزدانبد در زمانی کمتر از یک ساعت حکایت خود را روایت میکند. هرچند در این بازه زمانی، بیننده دقایقی خوش را سپری میکند؛ اما در مجموع با برخی بیتوجهیهای ساختاری که بر تمام نمایش سایه انداخته، مخاطب جدی،از دیدن آن به اقناع نمیرسد. یکی از نکات مهم در هر اثر هنری، ایجاد فضاسازی کلی و شریک کردن ناظر خارجی با این فضاست. اگر چه از نظر مادی و مکانی «آخرین سفر» در این زمینه موفق بوده، ولی در جزئیات بهنظر میرسد منصوری بهجای اینکه تلفیقی از فضاهای رئالیستی و نمادین ارائه دهد، بیشتر بین این دو فضا سرگردان بوده است.
تاکید بر عناصری مثل چشمهای که حاجت میدهد و سگهای بسته شده، بیش از آنکه انتظار میرود، بدون کارکرد (حتی کارکرد نمادین) باقی میمانند. همچنین گاه اتمسفر نمایش با توجه به نوع بازی و نقشهای «آرتور» با بازی «فرهاد تفرشی» و «تلما» با بازی «مریم قلشخانی» وهمانگیز و مرموز جلوه میکند بدون اینکه این رمزآلودگی سرانجام در خدمت نمایش درآیند. همانطور که حضور چهرهای چون «سارا» با بازی خوب فرزانه سهیلی نمایش را بیدلیل به فضایی واقعگرایانه پرتاب میکند. اگر چه در نمایش مدرن، همانند داستانهای مدرن، مخاطب انتظار شرح داده شدن مو به موی قصه را ندارد و بخش زیادی از آن در کنشی تلاشگرانه در ذهن مخاطب شکل میبندد و به جای شرح کل ماجرا به برشی از زندگی اکتفا میشود، ولی بهنظر میرسد در این زمینه هم کارگردان نمایش تا حدی بین دو نگرش سرگردان بوده است. او قصه را به تمامی شرح نمیدهد ولی توقع روایت داستانی کامل را برای مخاطب ایجاد میکند؛ داستانی که متاسفانه با شخصیتهای سطحی و مبهم همچنان پیچیده میماند، و این منجر به پارادوکسی میشود که از یک سو زمان نمایش را برای این حجم بسترسازی داستانی کوتاه جلوه میدهد، و از سوی دیگر با وجود کنشهای محدود شخصیتها شاید همین زمان هم زیاد بهنظر برسد چرا که بدون گره افکنی و اوج و فرود تنها به نقطه پایانی تکیه میشود.
وجود شخصیت غول بیابانی (نامی که «ماهی» بر شخصیت الکن کارگر هتل گذاشته) بدون کارکردی دراماتیک، تنها باری بر دوش نمایش میگذارد. در حالی که مخاطب انتظار دارد او سرانجام نقشی موثر ولو جزئی در روند کلی نمایش بازی کند، کارکرد او از چراغ چشمکزن عنوان هتل هم کمتر است. حذف یکی از شخصیتها که در بروشور نمایش با عنوان «زن» آمده و در خود نمایش احتمالا به همان دلیل بیاهمیتی شخصیت غول بیابانی، در آخرین روزهای پیش از افتتاحیه نمایش (پس از چاپ بروشور) حذف شده است، خود از تزلزل متن میکند.
منصوری حتی در نامگذاری اسامی هم یکدستی نامهای نمادین را حفظ نکرده است. نام شخصیت زن اصلی را «ماهی» گذاشته که میتواند سمبلی از ایستایی باشد (همانطور که ماهیهای داخل آکواریوم نمایش هستند) ولی نام مرد که شخصیتی ماجراجویانه و تا حدی جاهطلبانه دارد و همانند فاخته به گذاشتن تخم خود در لانه دیگران معتقد است، «علی» انتخاب شده است؛ نامی که بیشتر بر رئالیستی بودن نمایش تاکید دارد تا اینکه حاوی نشانهای خاص باشد یا کافی است مخاطب کمی از زرق و برقهای لباس «تلما» فاصله بگیرد تا متوجه کاستی در شخصیتپردازی او شود؛ کسی که در درک مفهوم «متغیر» مشکل دارد، ولی فیلسوفوار از مفاهیم «امکان» در زندگی سخن میگوید.
ضرباهنگ خوب «آخرین سفر» شاید مهمترین عاملی باشد که نمایش منصوری را از ملالآور بودن رهانیده است و از ایننظر باید به او تبریک گفت چون سفرهای گسترده است پر از ظروف زیبا، چاشنیهای اشتها برانگیز و ادویههای خوش عطر ولی از غذای اصلی خبری نیست (یا دستکم آن نیست که هم شأن سفره باشد) و با این همه با ترفندهای میزبانداری، میهمان را تا آخرین لحظه پای سفره نگه میدارد و سرانجام با خوشرویی او را تا آستانه در بدرقه میکند؛ هنری که از عهده هر کس برنمیآید!
ارسال نظر