اکون‌آباد قرمز می‌شود
پوریا عالمی به اینجا رسیدیم که اکون‌آبادی‌ها دستمال قرمز به سر بستند و رفتند بالای اکون‌آباد شروع کردند به عملگی و بنایی تا کوشکی باشکوه بسازند. نمی‌دانستند هم چرا... و حالا ادامه ماجرا: با اینکه مدت زیادی گذشته بود، ازگیل‌محور هنوز دهانش از تعجب باز مانده بود.
قضیه از این قرار بود که اکون‌آبادی‌ها حالا فقط دستمال قرمز به سر نمی‌بستند. بلکه تمام لباس‌هاشان قرمز بود. بعضی‌ها پا را فراتر گذاشته بودند و با رنگ سر و صورت و دست‌شان را هم قرمز کرده بودند. خانه‌ها قرمز بود. کوچه‌ها قرمز بود. پنجره‌ها قرمز بود. به شکل عجیبی همه فقط از رنگ قرمز استفاده می‌کردند. حتا گوجه فرنگی هم طرفدار پیدا کرده بود و اکون‌آبادی‌ها دوست داشتند موقع حرف زدن یک گوجه قرمز قرمز دست بگیرند و گاز بزنند. دوست داشتند همدیگر را قرمزی خطاب کنند.
هر روز از چهار صبح می‌رفتند سر ساختن کوشک بالای اکون‌آباد و تا وقتی هوا تاریک می‌شد آنجا کار می‌کردند.
ازگیل‌محور رفت وسط میدان و داد زد:
آخه چرا؟
کسی پاسخ نداد. همه سرگرم قرمزشان بودند و با هر کسی که قرمز نبود، یا نشانی از رنگ قرمز نداشت، هم‌صحبت نمی‌شدند. آن‌ها ازگیل‌محور را از خودشان نمی‌دانستند و او را مانعی برای پیشرفت و برابری اکون‌آباد می‌دانستند.
اکون‌آبادی‌ها بعد از عملگی برای کوشک قرمز، توی میدان قرمز اکون‌آباد بازی یه توپ دارم قلقلیه، سرخ و قرمز و قرمزه را بازی می‌کردند.
ازگیل‌محور مانده بود چه کار کند. همه چیز قرمز شده بود، کم مانده بود از چاه آب بکشی و آب هم قرمز باشد.

این قسمت چهلم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.