با من قدم بزن
علی ضیائی نمی دانم دوره عوض شده یا فیلمها دیگر مثل سابق نیستند! به درستی هم نمیشود گفت این حالت مخصوص مامردم نازنین ایران زمین است یا که عالمگیر شده؟ هرچه هست دیگر قهرمانها رنگ و بوی سابق را ندارند. یادم نمیرود در دورهای وقتی نوجوان بودم، ماهی حداقل یک بار فارست گامپ را میدیدم. قهرمان اسطورهای دنیا بود و نوید بخش خروج از انزوا و رهایی بخشی برای دیگران. نسل ما و قبل ما قهرمان و اسطوره زیاد داشت والبته بلد بود از آنها چه بگیرد و کجا به کار بندد. اما نسل جدید سرعتش بالاست! قهرمانهایش هم به سرعت تغییر میکند.
علی ضیائی نمی دانم دوره عوض شده یا فیلمها دیگر مثل سابق نیستند! به درستی هم نمیشود گفت این حالت مخصوص مامردم نازنین ایران زمین است یا که عالمگیر شده؟ هرچه هست دیگر قهرمانها رنگ و بوی سابق را ندارند. یادم نمیرود در دورهای وقتی نوجوان بودم، ماهی حداقل یک بار فارست گامپ را میدیدم. قهرمان اسطورهای دنیا بود و نوید بخش خروج از انزوا و رهایی بخشی برای دیگران. نسل ما و قبل ما قهرمان و اسطوره زیاد داشت والبته بلد بود از آنها چه بگیرد و کجا به کار بندد. اما نسل جدید سرعتش بالاست! قهرمانهایش هم به سرعت تغییر میکند. کلا خیلی حوصله ندارد این نسل. از قهرمان که بگذریم ضدقهرمانها خیلی تغییر نکردهاند. رنگ و لعابشان شاید اما ماهیت و کارکردشان همان است که بود. دوران عجیبی است، با قهرمانهای کوچک و مقطعی و ضد قهرمانهای بزرگ و تاثیرگذار!
برش اول
pic۱
بد نیست بعضی وقتها شال و کلاه کنیم و محله خودمان را اندکی بگردیم. همین چند روز پیش بود جایی میخواندم که با توجه به پشت میزنشینی و استفاده زیاد از خودرو و زندگی شهری تحرک مردم به شدت کم شده و این عدم تحرک بلای جان خیلیها خواهد بود. به خودم گفتم باید باشگاه ورزشی مناسبی پیدا کنم و یک رشته؛ بدرد بخور که تحرک کافی را داشته باشد. اولی شاید انتخاب سادهتری باشد؛ اما دومی خیلی سخت بود. بچه که بودیم یک باشگاه نسبتا دوری بود که یکی دو سبک کاراته را آموزش میداد. قهرمان همه هم بروسلی بود. خلاصه تکلیف معلوم بود اما حالا اوضاع فرق کرده است. بله اولین و راحتترین و شاید درستترین کار گوگل کردن موضوع مورد سوال بود. اتفاق جالبی که معمولا در هنگام جستوجو رخ میدهد پیشنهادهایی است که گوگل براساس پرمخاطبترین موضوعات که قبلا جستوجو شده است میدهد. تک تک حروف را که تایپ میکنید نتایج جالب است و نشاندهنده اینکه مردم واقعا چه چیزهایی برایشان جالب یا سوال برانگیز بوده است. «چه ورزش» که تایپ کردم نتیجه برایم عجیب بود. واقعا دغدغه سلامتی و روزش اکثر ما چربی دور شکم است یا اینکه کدام ورزش قد ما را بلند میکند؟!
برش دوم
خیلی از جستوجویی که کردم نتیجهای دستگیرم نشد؛ هرچند یک ساعتی درگیر خواندن مطالبی با همین مضامین شده بودم. لباس پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. باخودم گفتم که بالاخره باشگاه سرکوچه یک مربی، مشاوری راهنمایی چیزی دارد. همین فاصله منزل تا سرخیابان را به این فکر میکردم ورزش وتحرک در زندگی ما کجاست؟ و واقعا ما ایرانیان چقدر به سلامت جسم و روانمان اهمیت میدهیم. با خودم فکر کردم زیاد شدن تعداد باشگاهها و انواع رشتههای ورزشی احتمالا نشاندهنده توجه مردم به ورزش منظم و منسجم و اهمیت به سلامتیشان است. دیگر تقریبا به در باشگاه رسیده بودم. روی در ورودی لیستی بود توجهم را جلب کرد. فیت نس و پاور لیفتینگ و یوگا خیلی عجیب نبود. پیلاتس و ایروبیک و چند اسم عجیب دیگر هم بود که خواندنش برایم سخت بود و اصلا مطمئن نبودم که آنچه خواندم درست بوده یا نه. با خودم فکر میکردم زومبا ورزش است یا رقص که جملهای همه ذهنم را ری استارت کرد! «برای کلاس (شطرنج بوکس) پیش ثبت نام لازم است.» این دیگر چیست؟ یعنی دوتا مشت بهم میزنیم و بعد چهارتا حرکت شطرنج و بعد دوباره مشت و... ؟! گفتم برم داخل بپرسم. اگر اینطور باشد خیلی شبیه دنیای امروز ما است. کافی است کمی به مسابقات، سمینارها و مذاکراتی که هر روز در همه جای دنیا برگزار میشود، توجه کنید. جلسهها با کت و شلوار به شکل رسمی و محترمانه برگزار میشود و بعد از اتمام جلسات دو یا چند طرف به رینگ رفته به صورت هم مشت میکوبند و بعد دوباره خیلی شیک به سر میز برمیگردند و همین ماجرا!
برش سوم
چند قدم که داخل رفتم پردهای کشیده شده بود و روی آن نوشته بود؛ «ورود آقایان ممنوع!» بله گویا ساعت تمرین خانمها بوده و من که بالاخره عزمم را جزم کرده بودم این بار وقت شناس خوبی نبودم. ساعت زده بودند که (آقایان از 5 بعدازظهر) و تا 5 دو ساعت مانده بود. تصمیم گرفتم بروم پارک و اندکی قدم بزنم. این حداقل کاری بود که بدون هزینه میتوانستم در راستای کم تحرکی این روزها انجام بدهم. پارک پر بود از افراد میان سالی که یا با لباس ورزشی یا با لباس معمولی مشغول قدم زدن و دویدن بودند. من هم قدمهایم را تند کردم و زمان گرفتم که حداقل نیم ساعت پیادهروی کنم. همینطور که سریع راه میرفتم چشمم افتاد به این وسایل ورزشی زرد و نارنجی داخل پارک و گفتم چرا تا به حال به این دستگاهها فکر نکرده بودم. به جای ماهی 80-70 هزار تومان میآیم همینجا ورزش میکنم. دستورالعمل هم که دارد و خدا پدر اینترنت را بیامرزد. چند نفر مشغول کار با دستگاه بودند و من سراغ دستگاهی رفتم که به نظرم میآمد میدانم باید چطور از آن استفاده کنم. دستگاه دوچرخه را همه بلدند دیگر. به نظرم دستگاه خیلی سفت بود و برای انجام حرکات مشکل داشتم. سراغ دستگاه دیگری رفتم و از روی بدنه آن نحوه انجامش را خواندم. حدودا فهمیدم چه نوشته اما کنجکاو شدم تمام دستورالعملهای آن را بخوانم. چندتایشان که اصلا دستورالعمل نداشت. بعضی خیلی واضح و خوب و بعضی گنگ و پیچیده بود.
برش بازگشت
pic2
همانهایی را که از روی توضیحشان فهمیده بودم به نظرم کافی بود شروع کردم و سراغ اولی رفتم. باز هم دستگاه به نظرم استاندارد که نبود هیچ لق میخورد و گاهی ضربههای ناگهانی داشت. با خودم گفتم بیخود نیست این باشگاهها اینقدر شلوغ میشود و البته فکر میکردم که آیا بودنشان بهتر از نبودنشان نیست. این یک امکان عمومی است برای همه افراد. یاد سال گذشته افتادم که برای مستندی ۱۲ ساعت روی صندلی چرخ دار نشستیم با یکی از دوستان تا ببینیم امکانات شهری برای فردی که معلولیت حرکتی دارد چقدر مناسب است. آن روز بعضی از پارکها را دیدم که کلی رمپ مناسب برای افراد دارای معلولیت داشت و البته کلی کوچهها و پیادهروهای غیرهمسطح و بدون رمپ. کلی تابلو برچسب ویژه افراد دارای معلولیت که سایر افراد از آن استفاده میکردند. اما نکته مهمتر رمپها و گذرگاههایی بود که وجود داشتند اما واقعا و به راحتی قابل استفاده نبودند. داخل اتوبوس محلی برای افراد دارای معلولیت بود که با فرض اینکه این فرد میتوانست سوار اتوبوس شود قبل از او سایر مردم آنجا نشسته بودند. آن روز بود که به خودم گفتم شاید همه ما مردم و حتی مسوولان بد نباشد از امکاناتی که برای اعضای جامعه فراهم شده است یک بار دقیقا و با شرایط یک فرد متقاضی این امکانات استفاده کنیم. ببینیم واقعا کارآیی امکانی که برای ما در نظر گرفتهاند یا ما برای دیگران در نظر گرفتهایم، چقدر است؟
برش آخر
pic۳
بعد از اندکی به اصطلاح ورزش کردن نشستم روی یکی از نیمکتهای پارک. مردی با موهای پرپشت و سفید روی یکی از دستگاهها حرکت پا را انجام میداد. لبخندی زد و گفت: خسته نباشی جوون. گفتم جوون شمایی ماشالله. از دستگاه پایین آمد و گفت: نشین! عرق کردی و باید راه بروی. باهم شروع به قدم زدن کردیم. گفتم شما همیشه اینجا ورزش میکنید؟ در حالیکه تنفسش را تنظیم میکرد، گفت: آره! حرف نزن صبر کن ریتم تنفست به حالت عادی برگرده. احساس کردم یه مربی دارم. بعد از چند دقیقه خودش شروع کرد به گفتن. من هر روز میام اینجا 15 دقیقه میدوم 02دقیقه هم با این دستگاهها کار میکنم و نیم ساعت هم پیادهروی سریع میکنم. پرسیدم این دستگاهها استاندارد است؟! خندید و گفت یکی دوتاش خیلی خوبه و من فقط از اونا استفاده میکنم. گفتم فکر میکنم باید برم باشگاه با این دستگاهها نمیشود. گفت از این باشگاهها که بعدش هیکلت گنده میشه؟! هدفت از باشگاه رفتن چیه؟ نمیدونم چه مون شده ما مردم؟ همه چیزمون ظاهری شده. میریم باشگاه تا انداممون خوشگل بشه. نمی ریم که سلامت باشیم. گفتم خب سلامتی و زیبایی باهم. دستش رو بالا گرفت به حالت خداحافظی در حالی که مسیرش رو جدا میکرد و گفت: حالا برای هرچی میری و هر ورزشی میکنی یادت نره روزی حداقل نیم ساعت باید پیادهروی کنی!
بیرون قاب
pic4
ما مردم چقدر اهل خواندن دستورالعملها هستیم؟! وقتی دارویی را باز میکنیم بروشور داخلش را میخوانیم؟ دستگاه جدیدی میخریم نحوه استفادهاش را مطالعه میکنیم؟! فرهنگ استفاده از دستورالعمل خیلی در فرهنگ عادی ما مردم وجود ندارد و به تبع آن گاه خیلی دستورالعملهای خوبی هم در دسترس نداریم. اما به جایش خیلی سریع از اینترنت استفاده میکنیم حتی در موارد پزشکی حاد! اولین و به اشتباه مطمئنترین راه گوگل است بدون آنکه چقدر این منبع که از روی آن میخوانیم مطمئن است. این فرهنگ گوگل بسیار جا افتاده است. حالا که از سلامت حرف زدیم باید بگوییم قهرمان این روزهای سلامت کشور وزیر بهداشت است. دلیلش هم ساده است. او در جایگاه یک چشم پزشک متخصص هنوز مشغول است و حرفه خود را دارد اما در جایگاه متولی اول سلامت جامعه فعالیت خود را نه فقط در حوزه اجرایی و تصمیمگیری بلکه با آگاهی رسانی عمومی نسبت به مواردی که اکثریت جامعه درگیر آن هستند نقش دیگری را برعهده گرفته است. نقشی که وزرای پیشین کمتر به آن توجه میکردند. وزیر تقریبا ماهی یک مورد مهم سلامت عموم را به رسانهها میآورد و مستقیما بهگونهای معلم سلامت کل جامعه میشود. هرچند گاه رفتار ما مردم نسبت به آن هشدارها یا توصیهها بسیار هیجانی است مانند قضیه پالم اما در جامعه مواردی است که نمیتواند قانون باشد مانند استفاده از بعضی خوراکیها اما هشدار لازم آن هم از طرف وزیر کاری است که دکتر قاضیزادههاشمی به خوبی آن را انجام میدهد. به امید اصلاح الگوی تغذیه و سلامت ما مردمی که در بسیاری از موارد دستورالعمل سالم بودن را نمیدانیم.
برش اول
pic۱
بد نیست بعضی وقتها شال و کلاه کنیم و محله خودمان را اندکی بگردیم. همین چند روز پیش بود جایی میخواندم که با توجه به پشت میزنشینی و استفاده زیاد از خودرو و زندگی شهری تحرک مردم به شدت کم شده و این عدم تحرک بلای جان خیلیها خواهد بود. به خودم گفتم باید باشگاه ورزشی مناسبی پیدا کنم و یک رشته؛ بدرد بخور که تحرک کافی را داشته باشد. اولی شاید انتخاب سادهتری باشد؛ اما دومی خیلی سخت بود. بچه که بودیم یک باشگاه نسبتا دوری بود که یکی دو سبک کاراته را آموزش میداد. قهرمان همه هم بروسلی بود. خلاصه تکلیف معلوم بود اما حالا اوضاع فرق کرده است. بله اولین و راحتترین و شاید درستترین کار گوگل کردن موضوع مورد سوال بود. اتفاق جالبی که معمولا در هنگام جستوجو رخ میدهد پیشنهادهایی است که گوگل براساس پرمخاطبترین موضوعات که قبلا جستوجو شده است میدهد. تک تک حروف را که تایپ میکنید نتایج جالب است و نشاندهنده اینکه مردم واقعا چه چیزهایی برایشان جالب یا سوال برانگیز بوده است. «چه ورزش» که تایپ کردم نتیجه برایم عجیب بود. واقعا دغدغه سلامتی و روزش اکثر ما چربی دور شکم است یا اینکه کدام ورزش قد ما را بلند میکند؟!
برش دوم
خیلی از جستوجویی که کردم نتیجهای دستگیرم نشد؛ هرچند یک ساعتی درگیر خواندن مطالبی با همین مضامین شده بودم. لباس پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. باخودم گفتم که بالاخره باشگاه سرکوچه یک مربی، مشاوری راهنمایی چیزی دارد. همین فاصله منزل تا سرخیابان را به این فکر میکردم ورزش وتحرک در زندگی ما کجاست؟ و واقعا ما ایرانیان چقدر به سلامت جسم و روانمان اهمیت میدهیم. با خودم فکر کردم زیاد شدن تعداد باشگاهها و انواع رشتههای ورزشی احتمالا نشاندهنده توجه مردم به ورزش منظم و منسجم و اهمیت به سلامتیشان است. دیگر تقریبا به در باشگاه رسیده بودم. روی در ورودی لیستی بود توجهم را جلب کرد. فیت نس و پاور لیفتینگ و یوگا خیلی عجیب نبود. پیلاتس و ایروبیک و چند اسم عجیب دیگر هم بود که خواندنش برایم سخت بود و اصلا مطمئن نبودم که آنچه خواندم درست بوده یا نه. با خودم فکر میکردم زومبا ورزش است یا رقص که جملهای همه ذهنم را ری استارت کرد! «برای کلاس (شطرنج بوکس) پیش ثبت نام لازم است.» این دیگر چیست؟ یعنی دوتا مشت بهم میزنیم و بعد چهارتا حرکت شطرنج و بعد دوباره مشت و... ؟! گفتم برم داخل بپرسم. اگر اینطور باشد خیلی شبیه دنیای امروز ما است. کافی است کمی به مسابقات، سمینارها و مذاکراتی که هر روز در همه جای دنیا برگزار میشود، توجه کنید. جلسهها با کت و شلوار به شکل رسمی و محترمانه برگزار میشود و بعد از اتمام جلسات دو یا چند طرف به رینگ رفته به صورت هم مشت میکوبند و بعد دوباره خیلی شیک به سر میز برمیگردند و همین ماجرا!
برش سوم
چند قدم که داخل رفتم پردهای کشیده شده بود و روی آن نوشته بود؛ «ورود آقایان ممنوع!» بله گویا ساعت تمرین خانمها بوده و من که بالاخره عزمم را جزم کرده بودم این بار وقت شناس خوبی نبودم. ساعت زده بودند که (آقایان از 5 بعدازظهر) و تا 5 دو ساعت مانده بود. تصمیم گرفتم بروم پارک و اندکی قدم بزنم. این حداقل کاری بود که بدون هزینه میتوانستم در راستای کم تحرکی این روزها انجام بدهم. پارک پر بود از افراد میان سالی که یا با لباس ورزشی یا با لباس معمولی مشغول قدم زدن و دویدن بودند. من هم قدمهایم را تند کردم و زمان گرفتم که حداقل نیم ساعت پیادهروی کنم. همینطور که سریع راه میرفتم چشمم افتاد به این وسایل ورزشی زرد و نارنجی داخل پارک و گفتم چرا تا به حال به این دستگاهها فکر نکرده بودم. به جای ماهی 80-70 هزار تومان میآیم همینجا ورزش میکنم. دستورالعمل هم که دارد و خدا پدر اینترنت را بیامرزد. چند نفر مشغول کار با دستگاه بودند و من سراغ دستگاهی رفتم که به نظرم میآمد میدانم باید چطور از آن استفاده کنم. دستگاه دوچرخه را همه بلدند دیگر. به نظرم دستگاه خیلی سفت بود و برای انجام حرکات مشکل داشتم. سراغ دستگاه دیگری رفتم و از روی بدنه آن نحوه انجامش را خواندم. حدودا فهمیدم چه نوشته اما کنجکاو شدم تمام دستورالعملهای آن را بخوانم. چندتایشان که اصلا دستورالعمل نداشت. بعضی خیلی واضح و خوب و بعضی گنگ و پیچیده بود.
برش بازگشت
pic2
همانهایی را که از روی توضیحشان فهمیده بودم به نظرم کافی بود شروع کردم و سراغ اولی رفتم. باز هم دستگاه به نظرم استاندارد که نبود هیچ لق میخورد و گاهی ضربههای ناگهانی داشت. با خودم گفتم بیخود نیست این باشگاهها اینقدر شلوغ میشود و البته فکر میکردم که آیا بودنشان بهتر از نبودنشان نیست. این یک امکان عمومی است برای همه افراد. یاد سال گذشته افتادم که برای مستندی ۱۲ ساعت روی صندلی چرخ دار نشستیم با یکی از دوستان تا ببینیم امکانات شهری برای فردی که معلولیت حرکتی دارد چقدر مناسب است. آن روز بعضی از پارکها را دیدم که کلی رمپ مناسب برای افراد دارای معلولیت داشت و البته کلی کوچهها و پیادهروهای غیرهمسطح و بدون رمپ. کلی تابلو برچسب ویژه افراد دارای معلولیت که سایر افراد از آن استفاده میکردند. اما نکته مهمتر رمپها و گذرگاههایی بود که وجود داشتند اما واقعا و به راحتی قابل استفاده نبودند. داخل اتوبوس محلی برای افراد دارای معلولیت بود که با فرض اینکه این فرد میتوانست سوار اتوبوس شود قبل از او سایر مردم آنجا نشسته بودند. آن روز بود که به خودم گفتم شاید همه ما مردم و حتی مسوولان بد نباشد از امکاناتی که برای اعضای جامعه فراهم شده است یک بار دقیقا و با شرایط یک فرد متقاضی این امکانات استفاده کنیم. ببینیم واقعا کارآیی امکانی که برای ما در نظر گرفتهاند یا ما برای دیگران در نظر گرفتهایم، چقدر است؟
برش آخر
pic۳
بعد از اندکی به اصطلاح ورزش کردن نشستم روی یکی از نیمکتهای پارک. مردی با موهای پرپشت و سفید روی یکی از دستگاهها حرکت پا را انجام میداد. لبخندی زد و گفت: خسته نباشی جوون. گفتم جوون شمایی ماشالله. از دستگاه پایین آمد و گفت: نشین! عرق کردی و باید راه بروی. باهم شروع به قدم زدن کردیم. گفتم شما همیشه اینجا ورزش میکنید؟ در حالیکه تنفسش را تنظیم میکرد، گفت: آره! حرف نزن صبر کن ریتم تنفست به حالت عادی برگرده. احساس کردم یه مربی دارم. بعد از چند دقیقه خودش شروع کرد به گفتن. من هر روز میام اینجا 15 دقیقه میدوم 02دقیقه هم با این دستگاهها کار میکنم و نیم ساعت هم پیادهروی سریع میکنم. پرسیدم این دستگاهها استاندارد است؟! خندید و گفت یکی دوتاش خیلی خوبه و من فقط از اونا استفاده میکنم. گفتم فکر میکنم باید برم باشگاه با این دستگاهها نمیشود. گفت از این باشگاهها که بعدش هیکلت گنده میشه؟! هدفت از باشگاه رفتن چیه؟ نمیدونم چه مون شده ما مردم؟ همه چیزمون ظاهری شده. میریم باشگاه تا انداممون خوشگل بشه. نمی ریم که سلامت باشیم. گفتم خب سلامتی و زیبایی باهم. دستش رو بالا گرفت به حالت خداحافظی در حالی که مسیرش رو جدا میکرد و گفت: حالا برای هرچی میری و هر ورزشی میکنی یادت نره روزی حداقل نیم ساعت باید پیادهروی کنی!
بیرون قاب
pic4
ما مردم چقدر اهل خواندن دستورالعملها هستیم؟! وقتی دارویی را باز میکنیم بروشور داخلش را میخوانیم؟ دستگاه جدیدی میخریم نحوه استفادهاش را مطالعه میکنیم؟! فرهنگ استفاده از دستورالعمل خیلی در فرهنگ عادی ما مردم وجود ندارد و به تبع آن گاه خیلی دستورالعملهای خوبی هم در دسترس نداریم. اما به جایش خیلی سریع از اینترنت استفاده میکنیم حتی در موارد پزشکی حاد! اولین و به اشتباه مطمئنترین راه گوگل است بدون آنکه چقدر این منبع که از روی آن میخوانیم مطمئن است. این فرهنگ گوگل بسیار جا افتاده است. حالا که از سلامت حرف زدیم باید بگوییم قهرمان این روزهای سلامت کشور وزیر بهداشت است. دلیلش هم ساده است. او در جایگاه یک چشم پزشک متخصص هنوز مشغول است و حرفه خود را دارد اما در جایگاه متولی اول سلامت جامعه فعالیت خود را نه فقط در حوزه اجرایی و تصمیمگیری بلکه با آگاهی رسانی عمومی نسبت به مواردی که اکثریت جامعه درگیر آن هستند نقش دیگری را برعهده گرفته است. نقشی که وزرای پیشین کمتر به آن توجه میکردند. وزیر تقریبا ماهی یک مورد مهم سلامت عموم را به رسانهها میآورد و مستقیما بهگونهای معلم سلامت کل جامعه میشود. هرچند گاه رفتار ما مردم نسبت به آن هشدارها یا توصیهها بسیار هیجانی است مانند قضیه پالم اما در جامعه مواردی است که نمیتواند قانون باشد مانند استفاده از بعضی خوراکیها اما هشدار لازم آن هم از طرف وزیر کاری است که دکتر قاضیزادههاشمی به خوبی آن را انجام میدهد. به امید اصلاح الگوی تغذیه و سلامت ما مردمی که در بسیاری از موارد دستورالعمل سالم بودن را نمیدانیم.
ارسال نظر