سه ویژگی یک رهبر برای موفقیت در یک تیم
نویسنده: Peter Bregman مترجم:امیر رضایی منبع: HBR سالها پیش، جان، مدیرعامل جدید یکی از شرکتهای فناوری اطلاعات، (با ارزشی معادل ۳۵۰ میلیون دلار) به من گفت: «من به کمک شما برای قویتر کردن رهبران سازمان که به صورت مستقیم به من گزارش میدهند، نیازدارم». به شیوه معمول همه مشاوران، من هم ابتدا سعی کردم مساله را بهتر درک کنم. در ابتدا، از جان دلیل احساس نیازش به کمک را پرسیدم. او به من گفت بهرغم اینکه شیوه کاری آنها نسبت به سالیان قبل تغییر نکرده، اما شرکتش با رکود مواجه شده است و رقیبان شرکت سهم بازار را در دست خود گرفته اند؛ او با بررسی شرایط، به این نتیجه رسیده که موفقیت شرکت در گرو قویتر شدن رهبران سازمان و گزارشدهندگان مستقیم به وی است.
نویسنده: Peter Bregman مترجم:امیر رضایی منبع: HBR سالها پیش، جان، مدیرعامل جدید یکی از شرکتهای فناوری اطلاعات، (با ارزشی معادل 350 میلیون دلار) به من گفت: «من به کمک شما برای قویتر کردن رهبران سازمان که به صورت مستقیم به من گزارش میدهند، نیازدارم». به شیوه معمول همه مشاوران، من هم ابتدا سعی کردم مساله را بهتر درک کنم.
در ابتدا، از جان دلیل احساس نیازش به کمک را پرسیدم. او به من گفت بهرغم اینکه شیوه کاری آنها نسبت به سالیان قبل تغییر نکرده، اما شرکتش با رکود مواجه شده است و رقیبان شرکت سهم بازار را در دست خود گرفته اند؛ او با بررسی شرایط، به این نتیجه رسیده که موفقیت شرکت در گرو قویتر شدن رهبران سازمان و گزارشدهندگان مستقیم به وی است. بنابراین من و جان فهرستی از ویژگیهای یک رهبر بزرگ، مانند تخصص در رشته خود، توانایی تفکر استراتژیک، عقل سلیم، مهارتهای ارتباطی قوی، قابلیت حل مساله و ویژگیهایی از این دست را تعریف کردیم. سپس من زمانی را به مصاحبه با او و کسانی که به طور مستقیم به او گزارش میدادند، اختصاص دادم تا بتوانم درک بهتری از نقاط قوت و ضعف آنان نسبت به ویژگیهای تعریف شده، داشته باشم.
در کتابهای مشاوره، راه ساده مشاوره به این صورت تعریف شده است؛ شناسایی هدف، ارزیابی وضعیت کنونی، درک فاصله بین وضعیت موجود و هدف و سپس از بین بردن این فاصله.
ولی در این مورد خاص، نمیتوان از این راهحل استفاده کرد؛ چون هیچ فاصلهای بین هدف و وضعیت موجود دیده نمیشود.
به طور کلی، رهبران شرکت Fasseni افرادی هوشمند، توانمند، خوشبرخورد و با تفکر استراتژیک بودند؛ حتی چند نفر از آنان ویژگی مدیران کاریزماتیک را داشته و به طور کلی، رهبران خوبی بودند. شاید ما میتوانستیم بهبودهایی ایجاد کنیم، ولی من به جان گفتم که به نظرم این روش مناسبی برای رسیدن به هدف وی در استفاده بهینهتر از منابعش نیست و نمیتواند به اندازه کافی مثمر ثمر باشد.
من از جان خواستم ترتیبی فراهم آورد تا بتوانم جلسهای مشترک با حضور همه افرادی که به طور مستقیم به او گزارش میدهند، داشته باشم، او ابتدا کمی تردید داشت، ولی نهایتا خواسته مرا پذیرفت. یکی از موارد دستور کار جلسه، کم کردن سرعت فروش بود. وقتی این موضوع مطرح شد، رییس فروش شروع به دفاع از واحد خود کرد. او گفت، به دلیل اینکه مدیران عالی شرکت به شدت بر حاشیه فروش تمرکز دارند، قیمتها خیلی بالاست، برای اینکه سرعت فروش کم و درعین حال حاشیه فروش حفظ شود، باید هزینهها کاهش یابد. اگر تولید بتواند هزینهها را کاهش دهد، وضعیت فروش بهبود مییابد. در مقابل، رییس واحد تولید استدلال آورد که ما نمیتوانیم هزینهها را کاهش دهیم، چون روش تولید محصولات، مهندسی شده است. اگر واحد مهندسی، کارها را بیش از اندازه پیچیده نکند، محصولات با قیمت ارزانتری تولید خواهند شد. رییس واحد مهندسی فورا گفت چند دقیقه صبر کنید. ما تنها نسبت به آنچه واحد بازاریابی جهت پاسخگویی به نیاز مشتریان، به ما اعلام میکند، پاسخ میدهیم. اگر لازم نباشد به ازای هر مشتری منحصر به فرد، محصولی خاص وی طراحی کنیم، محصولات را با کارآیی بیشتری مهندسی
خواهیم کرد.
این مکالمه و بحث همچنان ادامه داشت و همه سعی میکردند تقصیر را به گردن دیگری بیندازند. من آن روز به جان گفتم ما مساله را به اشتباه شناسایی کردیم. تو از من خواسته بودی که مدیرانی که به طور مستقیم به تو پاسخ میدهند را تبدیل به رهبرانی قوی کنم. درحالی که آنها رهبرانی قوی هستند، اما به صورت فردی، قوی هستند نه به طور جمعی و در کنارهم. هر یک از آنان، واحد تحت نظارت خود را با موفقیت تمام اداره میکنند و حتی به شدت به دنبال منافع بخش خود هستند. اگر بخواهیم به بخشهای سازمان به طور جداگانه بنگریم، با توجه به اینکه هرکس تنها در مقابل عملکرد واحد خود مسوول است، هر یک از آنان به تنهایی عملکرد بهتری از بودجه خود داشتهاند. اما آنها فقط مراقب بخش خود هستند. آنها به عنوان یک رهبر، تاثیرگذار هستند ولی به صورت یک تیم رهبری ویرانگر
هستند.
گاهی اوقات یک تیم رهبری به معنی یک رابطه بلندمدت است و اگر میخواهید به صورت فردی و حرفهای عضو خوبی برای تیم باشید باید ویژگیهای زیر را داشته باشید:
• خوشقریحه باشید: به عبارت ساده، رهبران باید کاری را که به عهده دارند، به خوبی انجام دهند. آنها باید زیرک، مستعد و آگاه باشند و با کنجکاوی و انگیزه در بحثها مشارکت کنند. ولی برای بودن در یک تیم، اینها کافی نیست. آنها باید بتوانند ارتباط برقرار کنند و به صورت پویا در حال آموختن باشند، بدون توهین به افراد بر آنان مدیریت کرده و همراستا با رشد سازمان بتوانند نقش خود را به همان تناسب، تطبیق دهند.
• سرحال و سرزنده باشید: رهبران باید شجاعت ریسکپذیری داشته باشند. برای اینکه آمادگی سختیها را داشته و پذیرای چالشها و انتقادها باشند، باید نسبت به همه مسائل آگاه باشند. این امر مستلزم اعتماد به نفس بالایی است. نوعی اعتماد به نفس که به آنها اجازه میدهد مورد سوال قرار گیرند، سرزنش شوند یا حتی تهدید شوند بدون آنکه جبهه بگیرند.
• بخشنده باشید: رهبران باید پیشرفت شرکت را فراتر از پیشرفت بخش یا گروه خود بدانند. آنها باید خوش قلب، مورد احترام، بخشنده باشند و در برابر جاهطلبی، دست بالا گرفتن خود و پیشرفت به بهای تخریب دیگران مقاوم باشند. بخشی از رفتار سخاوتمندانه با دیگران به معنی درنظر گرفتن منافع آنان است.
این ویژگیها، فوقالعاده سخت است؛ چرا که باعث میشود تا ما احساس آسیبپذیری کنیم. به همین دلیل تدریس احساس شجاعت در دورههای آموزش رهبری بسیار مهم است. رهبران برای برقراری ارتباط با دیگران به این شجاعت نیاز دارند.
من و جان دورههای پرورش افراد را شروع کردیم؛ شرط بقا در این دورهها سه ویژگی ذکر شده بود. به مرور زمان، فروش شرکت از ۳۵۰ میلیون دلار به یک میلیارد دلار و قیمت سهام از ۱۰ دلار به ۸۰ دلار رسید.
بدون شک، چنین رشدی حاصل عوامل زیادی بود، اما از بین همه این عوامل آنچه در هر شرایطی ایستا بوده و در مقایسه با سایر شاخصهای رقیب، مزایای غیرقابل انکاری داشته، فقط و فقط خوش ذوقی، سرحالی و سخاوتمندی بود.
ارسال نظر