مترجم: زهره همتیان

من «رنه شیمادا»، موسس شرکت High Tech Connect هستم. ممکن است ذاتا آدمی قانونمندی باشم، ‌اما زمانی که پای شرکتم به میان می‌آید خوب می‌دانم که چه وقت از قوانین سرپیچی کنم. من اهل ریسک کردن نیستم. حتی زمانی که بچه بودم، اکثر اوقات هرچه معلم‌ها می‌گفتند، انجام می‌دادم و به حرف والدینم گوش می‌کردم. در دانشکده و اوایل کارم در شرکت‌های فناوری، برای رسیدن به سطح بعدی از مدیریت و ارتقا از یک مسیر خطی و قابل پیش‌بینی‌ پیروی می‌کردم.

اما زمانی که کسب و کار خود را راه اندازی کردم، همه چیز تغییر کرد. عدم ریسک به معنی عدم دستیابی به سود و موفقیت بود. من متوجه شدم که گاهی اوقات قوانین استاندارد کاربردی ندارند، به خصوص قوانین زیر:

۱. «هرگز با خانواده و دوستان خود کار نکنید.» اولین کسانی که من استخدام کردم، خواهرم و بهترین دوستش بود. خواهر من لوری بسیار به جزئیات اهمیت می‌دهد و همسر او نیز در قسمت خدمات پس از فروش در فروشگاه زنجیره‌ای Nordstrom سابقه کار داشت. از آن زمان ۱۵ سال گذشته و آنها هنوز در شرکت من کار می‌کنند و بسیار کمک حال من هستند. مطمئنا ما اختلاف نظرهایی داشته‌ایم، ‌اما لوری و مایکل همواره به موفقیت شرکت متعهد بوده‌اند و برای من به عنوان مدیر شرکت احترام قائلند. ما به یکدیگر اعتماد داریم و در مورد مسائل مهم شرکت با هم بحث و گفت‌وگو می‌کنیم.

۲. «مدرک کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار (MBA) بگیرید.» همان طور که از استیو جابز، والت دیزنی و مارک زوکربرگ آموخته‌ایم، داشتن مدرک عالی تحصیلی کسب و کار برای کارآفرینی موفق لازم نیست. از افراد هوشمند بهره بگیرید، به داشته‌های خود اعتماد کنید و تنها کافی است که به جلو حرکت کنید. من با پیوستن به گروه فرشتگان نجات سرمایه‌گذاری به بینش و درک فوق العاده‌ای رسیده‌ام و دیده‌ام که چطور کارفرمایان شرکت شان را می‌گردانند و بازاریابی می‌کنند. فرشتگان کسب‌وکار، افراد توانمندی هستند که به طور غیررسمی‌ و غیرشرکتی فعالیت می‌کنند و علاقه‌مند به سرمایه‌گذاری یا مشارکت باشرکت‌های کوچک نوپایی هستند که در مرحله اولیه باشند. سازمان‌های تخصصی و حرفه‌ای در صنعت مربوط به حرفه‌ام، مرا به کارفرمای موفقی تبدیل کرده‌اند. سازمانی به نام ویستیج که ارائه‌دهنده مشاوره به شرکت‌ها است، امکان دسترسی به متخصصان در هر زمینه‌ای از کسب و کار را برای من فراهم کرد.

۳. «فروش، کلید موفقیت است.» من به عنوان صاحب یک کسب‌و‌‌کار، سال‌ها موفق بودم. متاسفانه در قسمت فروش با مشکل مواجه بودم. از درخواست کردن برای پول متنفرم. بنابراین کارمندان فروش حرفه‌ای را استخدام کردم‌؛ اما همه آنها ناموفق بودند. حالا می‌فهمم به همان اندازه که من از فروختن متنفرم، مشتریانم هم از‌اینکه در معرض فروش قرار بگیرند متنفرند. آنها حقیقتا نیاز به همفکری کسی دارند که ناراحتی شان را درک کند و راه حلی را بیابد که حتی نیاز به کار بیشتر هم نباشد.

۴. «شما نیاز به طرح و برنامه دارید.» به مدت چند سال، گروه ما هیچ طرح کسب و کار رسمی‌ای نداشت. البته بدون نقشه ، ممکن است وقت و منابع را هدر دهید. حتی ممکن است متوجه نشوید چه زمان به اهدافتان دست می‌یابید. ‌اما گذراندن هفته‌ها به بحث و مذاکره برای نوشتن طرحی جامع که تازه قسمت کوچکی از آن اجرا می‌شود، سودآور و مفید نیست.

ما شروع ساده‌ای داشتیم و همان شیوه را ادامه دادیم؛ یک صفحه به منظور درآمد سالانه و یک موضوع اصلی که مورد توافق کل تیم بود، همچنین هر سه ماه، یک یا دو طرح برای هر نفر درنظر گرفته می‌شد. با ‌این طرح‌های ساده زمانی که بازار تکنولوژی در سال ۲۰۰۹ دچار رکود شد، روش ما‌ این ‌امکان را به ما داد که سریع تغییر موضع دهیم. ما حساب فروش خود را کاهش دادیم و سرمایه‌گذاری بزرگی را در رسانه‌های اجتماعی انجام دادیم. در نهایت، ‌این آن چیزی بود که ما را به سمت بهبودی سوق داد.

۵. «گستره مشتریان خود را متنوع کنید.» حقیقتا ما سال‌ها تلاش کردیم. ‌اما زمانی که یک غول صنعتی، بزرگ‌ترین مشتری شماست و مدیران با همکارانشان در بخش‌های دیگر در مورد شما حرف می‌زنند، چه جای شکایت باقی می‌ماند؟ بازاریابی دهان به دهان همیشه یک هدیه و مزیت محسوب می‌شود.‌ این نوع بازاریابی به گونه‌ای است که آوازه سرویس‌ها و خدمات خوب از طریق مردم دهان به دهان می‌گردد و باعث می‌شود که یک سرویس یا شرکت از این طریق بر تعداد مشتریان خود بیفزاید. مطمئنا، ما با سایرشرکت‌های بزرگ و همچنین با بسیاری از شرکت‌های کوچک نیز کار کرده‌ایم؛ ‌اما بزرگ‌ترین مشتری ما آن شرکتی است که باعث حفظ و پایداری کسب و کار ما می‌شود. بنابراین ما سخت کار می‌کنیم، تا بتوانیم تداوم همکاری خود را با‌این شرکت‌ها حفظ کنیم.

۶. «هرگز رایگان کار نکنید.» هنوز هم گاهی اوقات پیش می‌آید که ما خدمات خود را به صورت رایگان ارائه می‌دهیم. در حقیقت، ‌این شیوه‌ای بود که ما کسب و کار خود را آغاز کردیم. ما با دوستانی که نیاز به تبلیغات داشتند همکاری می‌کردیم و آنها هم تخصص مربوطه را در اختیار ما می‌گذاشتند.

بعد از دو سال متوجه شدیم که موقعیت کسب و کار واقعی نیز در ‌این حوزه وجود دارد و حالا ما به جایی رسیده‌ایم که هزینه‌های بیمه، مالیات، اجاره، حقوق کارمندان و سایر هزینه‌ها را پرداخت می‌کنیم، البته زمان‌هایی هم هست که نمی‌توانیم در برابر حمایت سازمان‌های غیرانتفاعی و به ویژه دوستان نزدیک مقاومت کنیم.

ممکن است من ذاتا پیرو قانون باشم. من همیشه چراغ راهنما می‌زنم و صبورانه در صف منتظر می‌شوم. ‌اما یکی از مهیج ترین چیزها در مورد یک کارآفرین و کارفرما، خلاقیت و نوآوری است و‌اینکه کشف کند چه چیزی بهترین است، حتی اگر برخلاف آن چیزی باشد که دیگران توصیه می‌کنند.‌ این است زیبایی رییس خود بودن.