زنان و عرصه کسب و کار
منبع: اکونومیست
در دهههای اخیر حضور زنان در عرصههای اقتصادی بسیار پررنگ بوده است. آمارها نشان میدهند که زنان پیشرفتی عظیمی در عرصه کسبوکار داشتهاند و رفتهرفته به مهمترین بدنه آن تبدیل خواهند شد. اما هنوز جای یک پرسش در این میان باقی است: چرا هنوز میانگین دستمزد زنان کمتر از میانگین دستمزد مردان است؟ چرا مردان هنوز بر شرایط و محیط کاری مسلط هستند؟ اما پیش از بررسی این مسائل اجازه دهید به بخشی از وقایع مهم زندگی دو زن موفق نگاهی بیندازیم.
مترجم: سیمین راد
منبع: اکونومیست
در دهههای اخیر حضور زنان در عرصههای اقتصادی بسیار پررنگ بوده است. آمارها نشان میدهند که زنان پیشرفتی عظیمی در عرصه کسبوکار داشتهاند و رفتهرفته به مهمترین بدنه آن تبدیل خواهند شد. اما هنوز جای یک پرسش در این میان باقی است: چرا هنوز میانگین دستمزد زنان کمتر از میانگین دستمزد مردان است؟ چرا مردان هنوز بر شرایط و محیط کاری مسلط هستند؟ اما پیش از بررسی این مسائل اجازه دهید به بخشی از وقایع مهم زندگی دو زن موفق نگاهی بیندازیم. ***
نمونه اول خانم هیلدا سولیس است. وقتی هیلدا در دبیرستان درس میآموخت به او پیشنهاد منشیگری داده میشود. کسی به مادر او میگوید که هیلدا به درد مدرسه و تحصیل نمیخورد و بهتر است محیطکاری را مد نظر قرار دهد. هیلدا در آن زمان مقاومت میکند. او از این بابت بسیار عصبانی میشود، چون دوست داشت به تحصیلاتش ادامه بدهد. او یکی از هفت فرزند خانوادهای فقیر، مهاجر و کارگر بود. او آرزوهای بزرگی در سر داشت. با پافشاری بر تحصیل، هیلدا سولیس خیلی سریع به دانشگاه رفت، به درجه قانونگذار دست یافت و به جایگاه وزیر کار در حکومت فدرال آمریکا نائل آمد. هیلدا سولیس نخستین زن لاتینزبانی محسوب میشود که در کابینه آمریکا به چنین مقام خطیر و با اهمیتی رسیده است.
نمونه دوم خانم تارجا هالونن است. او نخستین روز کاریاش را در اداره حقوقی یک واحد تجاری تجربه میکند. ماجرا از این قرار است: مردی با دفتر تماس میگیرد. خانم هالونن گوشی را برمیدارد. مرد که صدای زنانه را شنیده است میخواهد با یکی از حقوقدانهای دفتر صحبت کرد. خانم هالونن میگوید او مدیر حقوقدانهای این دفتر است و حقوقدان ارشد این واحد تجاری محسوب میشود. اما مرد باورش نمیشود که یک زن میتواند دبیر بخش حقوقی یک واحد تجاری باشد. اما اوضاع و احوال دفتر از آن روز به بعد بهتر میشود. خانم تارجا هالونن بعدتر به مدت ۲۰ سال در پارلمان رسمی فنلاند به عنوان یکی از حقوقدانهای برجسته به فعالیت خود ادامه میدهد. از سال ۲۰۰۰ به بعد او رییس قوه حقوقی فنلاند بوده است. این اولین بار است که یک زن به چنین مقام بسیار حساس و مهمی منصوب شده است.
هر دوی این ماجراها در دهه ۷۰ روی دادند. امروزه اوضاع به این منوال پیش نمیرود. شاید به این خاطر که جو سیاسی دیگر به کسی اجازه نمیدهد نسبت به زنان بیملاحظه برخورد کند. اما دلیل اصلی تغییر شرایط برای زنان را باید در تغییر نگرش جامعه نسبت به آنها جستوجو کرد. آقای ژوزف آکرمن مدیر اجرایی بانک ملی آلمان است. او یکی از کسانی است که هنوز نسبت به این موضوع بیتوجه و بیاحتیاط برخورد میکند. چندی پیش او در اظهار نظری عجیب گفته بود که استخدام خانمهای زیباتر و خوش رنگ و خوشپوشتر باعث زیبایی محیط کار میشود. او گفت که این امر سبب میشود حتی مشتریان بانک نیز با حوصلهبیشتری به کارشان بپردازند. اندکی از این سخنان نگذشته بود که ایلس آینر، یکی از وزرای دولت آلمان، به آقای آکرمن اخطار داد. آینر به آکرمن هشدار داد که «بهتر است حواسشان را بیشتر جمع کند، فکرهایش را ابتدا در مغزش بجود و نگرشش را نسبت به زنان و نیز نسبت به جامعه تغییر دهد».
این وزیر مصمم دولت آلمان در مصاحبهای با مجله اشپیگل اظهار کرد که «بهتر است آقای آکرمن برای یافتن چیزهای زیبا و خوشرنگ به موزهها یا گلفروشیها سری بزند و نه به زنان». ایلس آینر نسبت به بیمبالاتی آکرمن اظهار تاسف شدید کرد. او در کابینه دولت اظهار امیدواری کرد که بتواند در آینده برنامههای ارتقای نگرش فکری را در سراسر جامعه عملی کند.
اما همه میدانیم که از آلمان تا آمریکا، از آسیا تا آفریقا، از بانکها تا واحدهای تجاری هنوز توجه به زنان به عنوان یکی از نیروهای ارزانقیمت و مفید کاری ادامه دارد. هنوز هم بسیاری از بانکها، دفاتر تجاری، رییسان برجسته کسبوکار، صنایع و حتی امور سیاسی و اجتماعی توجه بیش از اندازهای به استفاده ابزاری از زنان دارند. حتی جالب است که در این زمینه هر ساله کنفرانسهایی نیز برگزار میشود. عده بسیاری از سرتاسر جهان جمع میشوند و درباره بهترین راهحل برای بیشترین استفاده از تواناییهای زنان در کسبوکار هماندیشی میکنند. در واقع، نقش زنان در بسیاری از کسبوکارهای نوظهور هنوز فرعی محسوب میشود.
زنان از حقوق پایه و مزایای کمتری نسبت به مردان برخوردار هستند و همهمان دیگر از خشونتها و تعدیهای اخلاقی نسبت به زنان در سرتاسر جهان آگاه هستیم. زنان از کمبود مزایای زیادی رنج میبرند و حتی با شرایط کاری یکسان تقریبا به اندازه نصف میانگین مردان درآمد دارند. باید اذعان کرد که زنان در سرتاسر دنیا شهروند درجه دو محسوب میشود. اما چطور باید به این ملغمهها خاتمه داد؟ چگونه میتوان نشان داد که نقش زنان مهمتر میشود، اما بیتوجهی نسبت به آنان نیز روزبهروز افزایش مییابد؟
در کشورهای ثروتمند و متمدن جهان اکثر نبردهای سیاسی و قانونی بر سر حقوق زنان به نتایج مطلوب خویش دست یافتهاند. اما هنوز اتفاق چشمگیری در عمل، زندگی و برخورد انسانهای این کشورها رخ نداده است. میتوان بیان کرد که تغییر نگرش افراد بسیار ناچیز بوده است. همه میدانند که زنان نقش بسیار زیادی در اعطای آزادیهای مدنی، سیاسی و اجتماعی به کل جامعه ایفا کردهاند. زنان پیشروان مسیرهای اقتصادی بودهاند. اما در عین حال سویههای تاریک قضیه نیز بر همه ما روشن شده است. استفاده ابزاری از زنان به عنوان نیروی کار ارزانقیمت دغدغه کوچکی نیست. از دهه ۷۰ به بعد این سوءاستفاده و مالکیت بر کار و ذهن زنان افزایش قابل توجهی داشته است. از دهه ۸۰ به این سو درصد مشارکت زنان در کسبوکار از ۴۸ درصد به ۶۴ درصد رسیده است. از هر کشور به کشور دیگر این آمار میتواند تفاوت داشته باشد. مثلا در جنوب و شرق اروپا کمتر از ۵۰ درصد از زنان سر کار میروند. در حالی که در شمال اروپا بیش از ۷۰ درصد از زنان صاحب شغل و موقعیت کاری مناسب هستند. در شرق و جنوب اروپا تبعیض کاری نسبت به زنان رواج بیشتری دارد، اما در شمال اروپا زنان همپای مردان پیش میروند و حتی از آنها جلو زدهاند. آمارها نشان میدهند که در سال گذشته در آمریکا فرصتها و موقعیتهای شغلی برای زنان بیش از مردان فراهم بوده است.
پروفسور کلودیا گولدین استاد اقتصاد در دانشگاه هاروارد است. او درباره تاریخچه زنان در کسبوکار آمریکا تدریس میکند. پژوهشهای او نشان میدهند که آمریکا در دهه ۷۰ شاهد یک انقلاب زنانه در عرصه کسب و کار بود. یقینا زنان خانهدار زیادی هم وجود دارند. تا دهه ۲۰ زنان کارگر اکثرا جوان و مجرد بودند. آنها در کارخانهها، مزارع، کافهها و مشاغل خدماتی کار میکردند. از دهه ۳۰ به بعد بسیاری از زنان جوان به جای کار به دانشگاه میرفتند و صاحب شغلهای دفتری میشدند. به نظر میرسد زنان به دنبال موقعیتهای بهتری برای کار و زندگی هستند. این چرخش عظیم، خود را در دهه ۵۰ نشان داد. نزدیک به نیمی از مشاغل حقوقی، تدریسی، اجتماعی، پرستاری، پزشکی، مهندسی و دفتری را زنان تشکیل میدادند. با این حال کارفرماهای دهه ۵۰ و ۶۰ هنوز به زنان به چشم نیروهای پارهوقت نگاه میکردند. اما دهه ۷۰ پایان رویای مردانه بود. زنان به موفقیت چشمگیری در سرتاسر آمریکا دست یافته بودند. زنان آن زمان میگفتند که «ما اکنون همپای مردان پیش میرویم، ما رویای جدید یک جامعه سالم هستیم. اما دهههای آینده به دختران ما تعلق دارد. آنها باید مهمترین نقشهای جامعه را بر دوش بکشند و به موتور مولد و محرک آن بدل شوند». بله؛ همانطور که پیشتر نشان دادیم این اتفاق اکنون در آمریکا افتاده است.
ارسال نظر