کمال‌گرایی علیه   نوآوری

«جیسون مک‌لنان» دقیقا در همان مسیر آشفته کار می‌کند. این معمار، نویسنده و پیشگام چالش «ساختمان زنده» (Living Building) که سخت‌گیرانه‌ترین استاندارد پایداری برای ساختمان‌سازی در جهان است، مدت‌هاست که می‌گوید یکی از بزرگ‌ترین موانع پیشرفت، وسواس ما نسبت به کمال است. 

مک‌لنان در کتاب جدیدش با عنوان «جادوی فقدان کمال» فلسفه‌ای را شرح می‌دهد که ریشه در این باور دارد که تعالی از تکرار و اصلاح، همکاری و پذیرش استراتژیک ناتمام بودن نشأت می‌گیرد. او در صحبتی که با هم داشتیم، با صراحت و رویکردی چالش‌برانگیز، از رهبران سازمانی خواست در چگونگی ایجاد و خلق و سنجش موفقیت، تجدید نظر کنند.

وقتی از مک‌لنان خواستم لحظه‌ای را به یاد آورد که کمال‌گرایی موجب کندی پیشرفت شده باشد، او به دینامیک آشنایی در حرفه خود اشاره کرد و گفت: «ما به‌عنوان معمار باید بناهای بسیار پیچیده‌ای را طراحی کنیم که از هزاران تصمیم مجزا تشکیل می‌شوند.  با این حال، باید به ضرب‌الاجل‌های سفت و سختی هم برسیم، چون در ساخت‌وساز، زمان به معنای واقعی کلمه طلاست. از طرف دیگر اغلب محدودیت بودجه بسیار شدیدی هم داریم. پس خیلی سریع یاد می‌گیریم که چه زمانی باید دست از تکرار و اصلاح و تلاش برای کامل کردن جزئیات برداریم!»

 تبدیل شدن به یک «تریم‌تب»

یکی از ایده‌های اصلی کتاب مک‌لنان، استعاره «تریم‌تب» (Trim tab) است؛ همان صفحه بسیار کوچکی که به انتهای سکان یک کشتی بزرگ یا باله‌های هواپیما متصل می‌شود و آن سیستم عظیم را می‌چرخاند. «باکمیلستر فولر»، دانشمند و معمار مشهور، این اصطلاح را به یک مفهوم فلسفی تبدیل کرد که می‌گفت لازم نیست برای تغییر دنیا یا یک سازمان بزرگ به بدنه اصلی فشار بیاورید. کافی است روی یک نقطه حساس و کوچک - یک نقطه اهرمی - اثر بگذارید تا کل سیستم تغییر جهت دهد. او معتقد بود که هر فردی می‌تواند در جامعه مانند یک تریم‌تب عمل کند.

مک‌لنان می‌گوید: «فولر همیشه داستان قدرت تریم‌تب کوچک را تعریف می‌کرد که به سکان بزرگ نیرو وارد می‌کند و باعث می‌شود کشتی اقیانوس‌پیمای غول‌پیکر بدون زحمت بچرخد. این استعاره‌ای است از اینکه چگونه می‌توان در دنیا عامل تغییر بود. فرق بین افراد بسیار تاثیرگذار و افراد نه چندان موثر، در یادگیری این نکته است که نیروی اهرمی را باید کجای سیستم وارد کرد. جای درست آن را هم فقط از طریق آزمون و خطا یاد می‌گیرید.»  مک‌لنان می‌گوید متاسفانه فرهنگ مدرن چنان بی‌رحمانه شکست را مجازات می‌کند که مردم از ریسک‌های لازم برای نوآوری اجتناب می‌کنند.  او می‌گوید: «فرهنگ ما چنان ریسک‌گریز شده که نوآوری را همان ابتدای کار از بین می‌برد. نوآوری زمانی رخ می‌دهد که ریسک‌های حساب‌شده بکنید و احتمال اشتباه بودن را هم در نظر بگیرید.» اما او راه گریزی از این چرخه معیوب می‌بیند و توضیح می‌دهد: «افراد باید منیت خود را از کاری که انجام می‌دهند جدا کنند تا بتوانند واقع‌بین‌تر باشند و ایده‌ها و فرآیندها را با هویت خود یکی تلقی نکنند. به این ترتیب در نهایت می‌توانند شکست را به عنوان بزرگ‌ترین ابزار آموزشی زندگی بپذیرند، نه مایه ننگ و عار شخصی.»

 جادو و استراتژی بازخورد

رویکرد «سه‌چهارم پخته‌»‌ (The &frac۳۴; baked) که مک‌لنان در کتابش از آن حرف می‌زند، به دریافت نظر در لحظه درست اشاره دارد، نه خیلی زود و نه خیلی دیر. او می‌گوید: «مردم باید به طور جدی یاد بگیرند که صداهای مزاحم را نادیده بگیرند. همهمه رسانه‌های اجتماعی، بازخوردواقعی نیست.» 

طبق مشاهدات مک‌لنان، بسیاری از شرکت‌ها در دام احتیاط گرفتار می‌شوند. او می‌گوید: «بیشتر فرهنگ‌ها از شکست می‌ترسند و بیش از حد ریسک‌گریزند.  به همین دلیل است که هر چه شرکت‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، راکدتر می‌شوند. 

عبارت کنایی «بزرگ‌تر از آن‌ که شکست بخورد» اغلب به سازمانی اشاره دارد که باد کرده و دیگر چابک نیست و دست بر قضا با احتمال بیشتری محکوم به شکست است.

 پرهیز از شلختگی و بی‌دقتی

برخلاف آنچه افراد بدبین فکر می‌کنند، مفهوم «سه‌چهارم پخته» مجوزی برای ارائه کار معمولی و ضعیف نیست. مک‌لنان می‌گوید: «یک کمال‌گرا را به من نشان دهید تا به شما نشان دهم احتمالا یا بسیار بی‌اعتماد‌به‌نفس و متزلزل است یا از آن سوی بام افتاده و اعتمادبه‌نفس کاذب دارد. کار شلخته و سرسری هرگز قابل قبول نیست. 

فلسفه سه‌چهارم پخته کاملا متفاوت است.» این فلسفه به زبان ساده می‌گوید منتظر کامل شدن ۱۰۰ درصدی ایده‌ها نمانید و زمانی که به ۷۵ درصد پختگی رسید آن را با دنیا به اشتراک بگذارید.

مدیرانی که احساس می‌کنند گیر افتاده‌اند، اغلب با این فلسفه آرام می‌گیرند. او می‌گوید: «فلسفه سه‌چهارم پخته فشار را از روی دوش رهبران سازمان‌ها برمی‌دارد و کمک می‌کند کارهای بسیار بیشتری انجام دهند.» 

این فلسفه تکاپو را جایگزین بیش ‌از حد فکر کردن می‌کند و شکست‌ها را به‌منزله فرصت‌هایی برای اصلاح بازتعریف می‌‌کند. از نظر مک‌لنان حتی در محیط‌های بسیار حساسی مثل هوافضا یا پزشکی هم، عدم کمال حساب‌شده ارزشمند است. به گفته او این رویکرد، رویکردی غیرخطی و غیرمعمول برای دستیابی به استانداردهای حتی بالاتر و کسب موفقیت بیشتر است، در حالی که نیاز به تلاش کمتری دارد و امور با کارآمدی بیشتری انجام می‌شوند.

در نهایت، استدلال مک‌لنان این است که هر پیشرفت شگرفی مثل اختراع خودرو، تلفن، کامپیوتر و اینترنت که اکنون برایمان بدیهی شده، در ابتدا به شکلی ناقص عرضه شده است. پرسش مک‌لنان این است که اگر هرکدام از این مخترعان صبر می‌کردند کارشان به حد کمال برسد تا آن را با دنیا به اشتراک بگذارند چه اتفاقی می‌افتاد؟ جامعه‌مان چه شکلی می‌شد؟ به اعتقاد او فقدان کمال دشمن عظمت نیست، بلکه دروازه ورود به آن است.

منبع: Forbes