مدیر خودمحور

مترجم:رویا مرسلی

مدیران خودخواه آنقدر رایج هستند که جای شکی باقی نمی‌گذارد. عواقب خودخواهی مدیریتی می‌تواند برای سازمان گران تمام شود. یک مدیر خودخواه کیست؟

بیایید کمی‌منطقی باشیم.

بسیاری از انسان‌ها خودخواه هستند. مدیران هم انسانند. بنابراین احتمال دارد بعضی مدیران خودخواه باشند. انسان‌ها خودخواه هستند؛

چرا که در درجه اول به نیازهای خودشان توجه می‌کنند نه دیگران. یکی از تعاریف عبارت خودخواه (صفت) چنین است «در نظر گرفتن منافع شخصی خود به عنوان استاندارد تصمیم‌گیری».

برخی تفاوت‌ها در شیوه مدیریت قابل قبول است و حتی لازم است مورد تشویق قرار گیرد. مشکل زمانی است که سبک یا اهداف مدیر در تقابل با ماموریت یا اهداف سازمان قرار می‌گیرد. مدیران خودخواه بر این باور هستند که رویکردشان درست است و ایجاد تغییر در آن توسط دیگران می‌تواند غیرممکن باشد.

تعارض با مدیریت

بنابر یک تعریف، مدیر کسی است که «کارها را از طریق دیگران انجام می‌دهد.»

این مساله در صورتی که مدیر نسبت به دیگران بی توجه باشد پیچیده خواهد شد. شما چگونه در افراد انگیزه ایجاد می‌کنید اگر توجهی به کمک به آنها در رفع نیازهایشان ندارید؟ جواب آشکار این است که در این صورت کارها بسیار پیچیده‌تر خواهد شد. تئوری نیاز می‌پذیرد که افراد برای مرتفع ساختن نیازهای برآورده نشده خودشان انگیزه دارند (نه الزاما نیازهای مدیران). البته شما می‌توانید دستور بدهید و افراد را برای انجام کارها اداره کنید، ولی باید آمادگی مواجه شدن با مقاومت و تمرد را هم داشته باشید. در بهترین حالت، نتایج کمی ‌به دست خواهید آورد که معمولا با بی‌میلی حاصل می‌شود.

وظایف مدیران در برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل‌، همگی نیازمند مشارکت و تعهد دیگران است تا به صورت موثری انجام پذیرد. به‌علاوه، همه ما دارای نقاط قوت فردی هستیم که می‌تواند تا حد زیادی برای حصول نتایج کارآمد و موثر کمک کند.

مشکلات سازمانی

یک سازمان ترکیبی است از انسان‌ها و سایر منابع که گرد هم آمده‌اند تا ماموریت خاصی را به انجام رسانند. در این راه، روش‌های گوناگونی وجود دارد که انرژی و زمان را روی اهداف محدودی متمرکز می‌کنند که به پشتیبانی آن ماموریت مهم می‌پردازد.

اگر اهداف مدیران با ماموریت شرکت همگام نباشد، مجموعه دچار نقصان می‌شود. رده‌های پایین تر ناراضی، بی‌انگیزه یا غیرفعال می‌شوند، یا از آن بدتر، روی فعالیت‌هایی کار می‌کنند که منافع شرکت در آن نیست.

مهارت‌های فردی

انگیزه‌ای و الهام بخش

نیاز مدیران امروز به صورت رو به رشدی به «مهارت افراد» است. روزگاری که در آن مدیران می‌توانستند با انسان‌ها مثل ماشین رفتار کنند مدت‌ها است به سر رسیده است. به صورت تئوری،همه ما از این امر آگاهیم. اما در عمل، بسیاری از افراد این مفاهیم را به کار نمی‌گیرند. اغلب بین دانستن یک چیز در سطح عقلانی و پیاده‌سازی و تمرین همان فلسفه در سطح واقعی تفاوت وجود دارد. برای یک مدیر خودخواه بقای خودش در اولویت قرار دارد.

برای یک مدیر موفق بودن باید سازش وجود داشته باشد. نیازهای همگان همیشه برآورده نمی‌شود که این شامل روسا نیز هست. یک مدیر خودخواه سعی می‌کند بیشترین نیازهای خود را مرتفع سازد بدون اینکه به دیگران توجه داشته باشد.

مدیری که خودخواه نیست برای رده‌های پایین‌تر الهام بخش است، حمایت می‌کند و در آنها انگیزه ایجاد می‌نماید. این کار با لطف و دعوت به آرامش همراه است. صرف رفتار توام با احترام، ملاحظه و انسانیت در این راه کمک‌کننده است. سازمان متعلق به مدیرانی که خودخواه نیستند کارآیی بالاتری دارد؛ چرا که کارمندان رضایت، به رسمیت شناخته شدن و انجام کارها را به صورت جمعی و فردی تجربه می‌کنند. آنها می‌فهمند که برای نتیجه کار می‌کنند نه فقط برای شخص مدیر، کارهای بی‌ثبات و اهداف

نامشخص.

چند توصیه

افرادی را استخدام و حفظ کنید که دارای مهارت‌های بین فردی و رفتاری بالایی هستند (الزاما کارمندانی را که بیشترین تجربه یا بهترین مهارت‌های فنی را دارند، ارتقا ندهید.)

یک سبک مدیریتی و شناخت ایجاد نمایید تا مشخص شود در حال حاضر چه چیز در جریان است.

ارتباط بین مهارت افراد و کارآیی سازمان را تشخیص دهید.

مدیرانی را (ممکن است شامل خود شما هم باشد) که عدم توانایی رفتاری دارند بشناسید. سپس، آن مدیران را آموزش دهید.

مدیران را مرتبا ، درباره فلسفه شرکت، ماموریت و اهداف آن مطلع کنید. از درک و پذیرش این موارد اطمینان حاصل کنید.

مشخص کنید که مدیران همواره و از صمیم قلب اهداف سازمان را می‌پذیرند و حمایت می‌کنند، نه اهداف شخصی خودشان را.

مطمئن شوید که مدیران «اعتبار» کافی به رده‌های پایین تر می‌دهند. آن مدیران را به خاطر کارآیی تیمی‌شان مورد تشویق و پاداش قرار دهید.

درک کنید مدیرانی که خودخواه نیستند، معمولا بهترین نتایج را به دست می‌آورند.

همیشه از مدیران رده‌های پایین تر و کارمندان رده بالا بازخورد دریافت کنید.

در حالت ایده آل، باید بین اهداف مدیران و اهداف شرکت مطابقت وجود داشته باشد. با این وجود، ما در یک دنیای ایده‌آل زندگی نمی‌کنیم. هر چه یک مدیر خودخواه‌تر باشد کمتر حاضر خواهد بود نیازها، اهداف و تمایلات خود را تابع سازمان قرار دهد.

جهت دستیابی به سود، رشد و اهداف استراتژیک سازمان شما، باید بین اجزا همسویی وجود داشته باشد.

اولین قدم تشخیص این موضوع است که ممکن است مشکلی وجود داشته باشد.