وظیفه «انتخاب» را با پرسیدن این سوال از طرف گفت‌‌‌وگویتان که برای رسیدن به دستاورد نیروبخش می‌‌‌خواهد چه کار کند، شروع کنید. من معمولا می‌‌‌پرسم «می‌‌‌خواهی چه کار کنی که حس هیجان داشته باشی؟» به‌‌‌ویژه وقتی برای نشان دادن جسارت احساسی فرصت ایجاد شده است.‌ به محض اینکه طرف گفت‌‌‌وگویتان یک گزینه یا ترکیبی از گزینه‌‌‌ها را انتخاب کرد، از او بخواهید وارد جزئیات شود:

- دارا: حالا مجموعه گزینه‌‌‌‌‌‌های زیادی داری و می‌‌‌توانی انتخاب کنی چطور پیش بروی. یا هر کدام را جدا جدا بررسی کن یا به شیوه‌‌‌‌‌‌های متفاوت آنها را ترکیب کن. با توجه به همه گزینه‌‌‌‌‌‌های روی میز، می‌‌‌‌‌‌خواهی چکار کنی که هیجان‌‌‌‌‌‌انگیز باشد؟

- بن: فکر می‌‌‌‌‌‌کنم برگزاری یک جلسه تیمی که بتوانیم همه چیز را در آن مطرح کنیم، یک اقدام مهم باشد.

- دارا: عالیه! من را (به صورت فرضی) به چنین جلسه‌‌‌‌‌‌ای ببر. چطور صحبت را شروع می‌‌‌‌‌‌کنی؟ بیا آن را بازی کنیم.

- بن: خب مثل روال سه‌‌‌‌‌‌شنبه صبح‌‌‌‌‌‌ها در اتاق کنفرانس جلسه را برگزار می‌‌‌‌‌‌کنیم. کل اعضای تیم حضور دارند. من جلسه را با این جمله شروع می‌‌‌‌‌‌کنم: «همگی خوش‌‌‌‌‌‌آمدید. امروز می‌‌‌‌‌‌خواهم خودمان را در قالب یک تیم با عملکرد عالی درآورم.» [سکوت می‌‌‌کند] اوه، نه. این خیلی کلیشه‌‌‌‌‌‌ای است. چشمشان از تعجب گرد می‌‌‌شود.

تا وقتی بن برنامه مبهمی دارد، نمی‌‌‌تواند آن را به طور دقیق ارزیابی کند. وقتی دارا از او می‌‌‌‌‌‌خواهد که به صورت فرضی او را به جلسه ببرد، کمکش می‌‌‌کند خیلی سریع نقص رویکردش را پیدا کند و به یک رویکرد جایگزین برسد.

 بازسازی مکالمه برای کاهش ریسک‌‌‌ها

وقتی یکی از گزینه‌‌‌هایتان این است که طرف گفت‌‌‌وگویتان باید با شخص دیگری مکالمه داشته باشد، بازسازی آن مکالمه همیشه می‌‌‌تواند برای شناسایی و به حداقل رساندن ریسک‌‌‌های احتمالی، مفید باشد.

- دارا: می‌‌‌خواهی صحنه عذرخواهی‌‌‌ات از رامونا را بازسازی کنیم؟ من جای تو هستم و تو هم به جای رامونا جواب بده.

- بن: باشه.

- دارا: [به جای بن] «رامونا، ممنونم از اینکه حاضر شدی با هم صحبت کنیم. من به تعاملاتمان در چند ماه گذشته فکر کردم و متوجه شدم در خیلی از موارد، سعی کرده‌‌‌ام تو را ساکت کنم یا نگرانی‌‌‌هایت را به حاشیه برانم. و می‌‌‌خواهم بابت این موضوع از تو عذرخواهی کنم.»

- بن [به جای رامونا]: «بله، این کار را کرده‌‌‌ای. من احساس انزوا کردم و می‌‌‌دانم وقتی در جلسه نیستم، همه شما پشت سرم حرف می‌‌‌زنید.»

- دارا: در پاسخ به چنین چیزی، چه می‌‌‌گویی؟

- بن: مطمئن نیستم. شاید فقط عذرخواهی‌‌‌ام را تکرار کنم. منظورم این است که نمی‌‌‌توانم انتظار داشته باشم من را ببخشد و ظرف چند ثانیه همه چیز را فراموش کند.

- دارا: [به جای بن] «حق با توست. ما بیشتر از اینکه بخواهیم با واقعیت‌‌‌های سخت روبه‌‌‌رو شویم، بر ایجاد صلح بین خودمان تمرکز کرده بودیم.»

- بن: [به جای رامونا] «حالا چی می‌‌‌خواهی؟ باید ببخشمت و بعد همه چیز به روال سابق برگردد؟»

- دارا: [به جای بن] «نه چنین چیزی را نمی‌‌‌خواهم. اما می‌‌‌خواهم بدانی این یک خیابان دوطرفه است. من از نحوه ارتباط برقرار کردنت با بقیه احساس بدی گرفتم، با اینکه می‌‌‌دانم نکاتی که در کار یادآوری می‌‌‌کنی، خوب هستند.»

اما اغلب اوقات، وقتی پیشنهاد بازسازی یک مکالمه را می‌‌‌دهید، پس زده می‌‌‌شوید؛ چون این کار برای افراد ناراحت‌‌‌کننده است. از آنجا که افراد نمی‌‌‌خواهند احمق به نظر برسند، معمولا چنین درخواستی را رد می‌‌‌کنند.

وقتی مرحله بعدی یک مکالمه چالش‌‌‌برانگیز باشد، تمرین کردن از طریق بازسازی مکالمه، می‌‌‌تواند بسیار هدایتگر باشد. باید اشاره کنم که وقتی افراد تمایل ندارند در یک مکالمه ساختگی و تمرینی شرکت کنند، بعید است که جسارت ورود به یک مکالمه واقعی را داشته باشند.

گاهی اوقات، به جای استدلال در این مورد، از مکالمات بازسازی‌‌‌شده به عنوان روشی مفید دفاع می‌‌‌کنم تا آنها بتوانند حس واقعی و دقیقی از آنچه انتخاب کرده‌‌‌اند داشته باشند. اصرار نکنید، فقط تشویقشان کنید که امتحانش کنند.

 بن‌‌‌بست تصمیم‌‌‌گیری

بعضی افراد حتی وقتی به چند گزینه معقول می‌‌‌رسند، نمی‌‌‌دانند چه کار باید کنند. وقتی کسی این را می‌‌‌گوید، یک سوال ساده می‌‌‌پرسم که تقریبا می‌‌‌توانم بگویم ۱۰۰ درصد مواقع جواب می‌‌‌دهد: «اگر می‌‌‌دانستی چه کار باید بکنی، آن کار چه بود؟» سپس منتظر می‌‌‌مانم.

می‌‌‌دانم، این سوال عجیب است و نباید جوابی داشته باشد، اما دارد.

چرا؟ چون بار مسوولیت طرف گفت‌‌‌وگوی شما را کم می‌‌‌کند. او دیگر به دادن یک پاسخ «درست» متعهد نیست و در عوض، به یک فرضیه کم‌‌‌خطر پاسخ می‌‌‌دهد.

یک روش دیگر برای عبور از بن‌‌‌بست تصمیم‌‌‌گیری این است که پیشنهاد دهید شیر یا خط بیندازند. وقتی سکه پایین می‌‌‌آید، طرف شما نسبت به نتیجه آن یک واکنش نشان می‌‌‌دهد. نظرش را در این مورد بپرسید. بیشتر مواقع افراد می‌‌‌دانند واقعا چه می‌‌‌خواهند و فقط کافی است که منبع خارجی آن را به آنها دیکته کند.

فرض کنید بن سکه می‌‌‌اندازد و خط می‌‌‌افتد که بر اساس آن، بن باید یک مربی برای رامونا استخدام کند. او به سکه نگاه می‌‌‌کند و سرش را تکان می‌‌‌دهد.

- بن: فکر نمی‌‌‌کنم این ایده خوبی باشد.

- دارا: چرا فکر می‌‌‌کنی این جواب نمی‌‌‌دهد؟

سوال «چرا فکر می‌‌‌کنی این جواب نمی‌‌‌دهد؟» طرف گفت‌‌‌وگوی شما را در معرض ریسک‌‌‌ها و مشکلات خاصی قرار می‌‌‌دهد. اغلب اوقات، همین کافی است که به او کمک کند یک گزینه را انتخاب کند و ریسک‌‌‌ها و مشکلات را به حداقل برساند.

در بخش بعدی، توضیح می‌‌‌دهیم که اگر شما مطمئن باشید طرف مقابل اشتباه می‌‌‌کند، باید چه کار کنید.

منبع: کتاب می‌‌‌توانی دیگران را تغییر دهی