سازمانها میتوانند به روشهای گوناگون، کارکنان را تشویق کنند برای انجام کارها سراغ گزینههای جذابتر بروند
تله «پافشاری بر گزینه ناخوشایند» چیست؟
پژوهشها نشان میدهند که هرچند هیچکدام از ما نمیخواهیم بیش از حد روی رویکردهای نامطلوب پافشاری کنیم، اما این اتفاق به دلایل مشخصی به کرات رخ میدهد. ممکن است وقتی فرد راهحلی را یاد میگیرد و چم و خمش دستش میآید، بیش از حد از آن استفاده کند و حتی برای رفع مشکلات آینده هم به آن متوسل شود؛ هرچند که روشهای خلاقانهتر و بهتری به وجود آمده باشد. هر روشی که به آن مسلط میشوید، معمولا اولین چیزی است که به ذهنتان میآید و مانع از در نظر گرفتن رویکردهای دیگر میشود. یکی از دلایلی که گاهی متخصصان نمیتوانند خارج از چارچوب فکر کنند هم همین است. وقتی فرصتی دست میدهد که بتوان از راه لذتبخشتری به هدفی رسید، باید آن را مغتنم شمرد. همه ما دلمان میخواهد وقتمان را صرف انجام کارهای مورد علاقهمان کنیم و از راههای کوتاه و لذتبخشی به اهدافمان برسیم. در جایگاه یک مدیر، برای کارکنانمان هم شرایط مشابهی را میخواهیم، چون کارکنان خوشحالتر کارآیی بیشتری دارند. این روزها بسیاری از شرکتها به مزایای داشتن کارکنانی سالمتر و خوشحالتر پی میبرند و درصدد هستند تا محیط کاری را طراحی کنند که این موضوع را ممکن میسازد.
در دنیای کسب و کار امروز معمولا توجهها روی کشف روشهایی است که پافشاری در انجام کار را افزایش میدهد؛ اما تمرکز پژوهش ما بر افزایش رفاه و سلامتی از طریق محدودسازی پافشاری بیش از حد است. بهویژه به بررسی موقعیتهایی میپردازیم که فرد در دام پافشاری بر انجام کارهای ناخوشایند اسیر میشود و نمیتواند سراغ گزینههای جذابتری برود که به همان هدف منجر میشوند. به عنوان نمونه تصور کنید که شما پول گرفتهاید تا یک نظرسنجی ترتیب دهید. بعد از شروع کار متوجه میشوید که وظیفه بسیار سختی است. در میان راه این فرصت پیش میآید که ادامه نظرسنجی را با بازی سرگرمکنندهای پیش ببرید - مبلغ دریافتی و زمان انجام پروژه یکسان است که یعنی هدف یکسان است. عقل سلیم میگوید روش را تغییر دهید. اما طبق برآورد ما، همیشه این اتفاق نمیافتد. ما در مجموعه آزمایشهایی که با بیش از ۴هزار شرکتکننده ترتیب دادیم، دریافتیم که افراد معمولا بیش از اندازه برای انجام کارهای طاقتفرسا تلاش میکنند؛ حتی زمانی که فرصت تغییر مسیر و انتخاب کارهای مورد علاقه خود را داشته باشند. دلیلش هم این است که هر چه کاری بیشتر انجام شده باشد، ذهن با سرعت بیشتری مراحل انجام آن را درک میکند. به همین دلیل، آشنایی با سازوکارها و تسلط بر آنها که به «جاافتادگی» موسوم است، باعث میشود که فرد، حتی با وجود دشواری طاقتفرسای آن روش، باز هم آن را با کار لذتبخشی جایگزین نکند.
البته یافتههای ما نشان داده است که راههای مختلفی برای اجتناب از جاافتادگی و اصرار بر روشهای آشنا وجود دارد. از جمله: کاهش تکرار و تقسیم توجه فرد یا صرفا تقسیم زمان بین چند وظیفه. به عبارت دیگر، در برخی مواقع ممکن است محدودسازی یا مختلسازی توجهی که فرد به یک وظیفه معطوف میکند، باعث شود که او فرصتهایی را غنیمت بشمرد که از راه لذتبخشتری به همان هدف برسد.
جاافتادگی احتمال تغییر مسیر را کاهش میدهد
ابتدا آزمایشی انجام دادیم تا دریابیم شرکتکنندگانی که به صورت خودکار وظیفه خوشایندتری دریافت کردند از این آزمایش راضیتر بودند یا نه. شرکتکنندگان این آزمایش ۱۰بار یک وظیفه را انجام دادند. برای برخی از آنها وظیفه دشوار و خستهکنندهای تعیین شده بود. آنها باید ۱۰ بار متنی را رونویسی میکردند که ۹۰ درجه چرخیده بود. گروه دوم همین کار دشوار را هفت بار انجام میدادند و ۳ بار آخر را به یک بازی با کلمات جذاب میپرداختند. دسته دوم که وظایفشان تغییر کرده بود، آزمایش ما را سرگرمکننده، جذابتر و راحتتر دیدند. گروه نخست که تغییر وظیفه نداشتند، با اینکه خودشان این فرصت را رد کرده بودند، از آزمایش رضایت چندانی نداشتند.
در مرحله بعد معلوم کردیم که در مواجهه با فرصت جابهجایی به وظیفه مطلوبتر، بخش قابلتوجهی از شرکتکنندگان از این فرصت استفاده نکردند. فرضیه ما این بود که صفردرصد از شرکتکنندگان چنین فرصتی را رد میکنند. یعنی انتظار میرفت در فرآیند تکمیل این نظرسنجی در برابر شانس تغییر وظیفهای خستهکننده به وظیفهای جذابتر با هزینه تقریبا صفر، هیچ شرکتکنندهای ادامه آن کار خستهکننده را انتخاب نکند. با این حال، دیدیم که وقتی شرکتکنندگان روی غلتک میافتادند و بعد فرصتش پیش میآمد که این رونویسی طاقتفرسا را با بازی مورد علاقهشان عوض کنند، تقریبا یک چهارمشان حاضر به انجام این کار نمیشدند. در مرحله بعد نشان دادیم که جاافتادگی به مرور افزایش پیدا میکند: هرچه تکرار و تمرین فرد در انجام وظیفهای بیشتر باشد، احتمال تغییر روش انجامش - حتی زمانی که این تغییر بسیار ساده باشد - کمتر میشود. در آزمایش رونویسی و فرصت تبدیلش به بازی کلمات، این فرصت برای عدهای همان اوایل و پیش از آنکه جاگیر شوند، در اختیارشان قرار گرفت. برای عده دیگری زمانی پیش آمد که نسبتا درگیر کار شده بودند و برای آخرین گروه زمانی که حسابی روی غلتک افتاده بودند. یافتهها نشان داد که هرچه مدت زمان انجام وظیفه بیشتر میشد، رغبت به تغییر آن کمتر میشد. به طوری که، ۲۸درصد از شرکتکنندگانی که حسابی در انجام وظیفهشان پیش رفته بودند تصمیم گرفتند که فرصت تغییر را رها کنند، در حالی که این رقم برای شرکتکنندگانی که فرصت تغییر زودتر در اختیارشان قرار گرفت تنها ۱۶درصد بود.
برای درک بهتر دلیل این انتخاب مطالعه مشابهی انجام دادیم و در آن از شرکتکنندگان کمتجربه، میانه و کارکشته پرسیدیم نظرشان درباره تغییر مسیر چیست. شرکتکنندگان کارکشته گفتند تغییر برایشان دشوار است. به بیان دیگر، هرچه عملی را بیشتر تکرار کنید، تغییر سازوکار آن و انتخاب مسیر جایگزین دشوارتر به نظر میرسد؛ حتی وقتی که مسیر جدید همان خروجی را با مناظر دلپذیرتری در اختیار قرار دهد. پژوهشهای دیگر ما دلایل جاافتادگی و نحوه جلوگیری از آن را بررسی کردند. جاافتادگی با تکرار و تمرین بیشتر میشود. پس محدود کردنشان هم باعث کاهش جاافتادگی میشود. به عنوان مثال، اگر افراد مرتب بین وظایف مختلف جابهجا شوند و به این ترتیب تداوم وظیفه را از بین ببرند، جاافتادگی را کاهش داده و احتمال تغییر رویه خود را افزایش میدهند. شرکتکنندگانی که تمرکز خود را از یک وظیفه طاقتفرسا میگرفتند و روی وظیفهای جذاب معطوف میکردند، نسبت به افرادی که وظیفه خستهکننده خود را ادامه میدادند، جاافتادگی کمتری داشتند و ذهنشان برای استفاده از فرصتهای تغییر وظیفه بازتر بود. به طور مشابه متوجه شدیم که اگر شرکتکنندگان چند وظیفه مختلف داشته باشند، احتمال تغییر رویه آنها افزایش مییابد.
استرا تژیهای جلوگیری از جاافتادگی در زندگی روزمره
با توجه به فراگیر بودن جاافتادگی و احتمال بالای اسیر شدن در دام آن، باید برای اجتناب از آن، چه در سطح فردی، مدیریتی یا سازمانی، راههایی یافت. خوشبختانه راههای مختلفی برای طراحی روتین شخصی و حرفهای وجود دارد که مانع از جاافتادگی میشوند. چه در محل کار و چه در خانه، وظایف مختلفی وجود دارند که به راحتی میتوانیم در آنها جا بیفتیم و ذهنمان را به روی فرصتهای تغییر رویه ببندیم. افراد و مدیران میتوانند با استفاده از ابزارهایی، اجازه ندهند دیگران در دام وظایفی خاص اسیر شوند. به عنوان مثال، میتوان از زمانبندی خاصی برای انجام وظایف دشوار در خانه یا محل کار استفاده کرد. راهکارش این است که انجام وظیفه را به فواصل زمانی کوتاهتری تقسیم کنید و استراحتهای کوتاه داشته باشید. یا اینکه میزان صرف وقت روی یک وظیفه طاقتفرسا مشخص باشد و پس از آن به کار دیگری بپردازید. چنین راهکارهایی نه تنها مانع از افت بهرهوری میشوند بلکه از سختی روانی کار نیز میکاهند. شاید یک استراحت کوتاه حین نوشتن یک ایمیل طولانی در موبایل، به یادتان بیاورد که اتمام آن روی کامپیوتر چه مزایایی دارد. سازمانها میتوانند به روشهای گوناگونی کارکنان خود را تشویق کنند که در حین وظایف طاقتفرسا، استراحتهای کوتاهی داشته باشند و به فعالیتهای سالم و مفیدی همچون پیادهروی کوتاه صبحگاهی بپردازند. در این صورت، ضمن کاهش احتمال جاافتادگی، سلامت و بهروزی ارتقا مییابد. سازمانها همچنین میتوانند دسترسی رایگان به اپلیکیشنهایی را برای کارکنانشان فراهم کنند که به منظور ارتقای تمرکز، در ساعات کاری برخی وبسایتها و رسانههای اجتماعی (و همچنین وظایف درگیرکننده) را محدود سازد. این کار میتواند به افراد در کنترل وسوسههایشان کمک کند و در خانه نیز چنین روشی موثر است. بسیاری از افرادی که از پتانسیل رایج شدن جاافتادگی آگاه هستند، از فرصتها و ابزارهای مقابله با آن استقبال میکنند.
گرفتار شدن در دامهای ذهنی، بسیار فراگیر است. پژوهشهای ما نشان میدهد که چنین اتفاقی برای همه ما میافتد و به طور کامل نمیشود از آن مصون ماند.
با این حال، آگاهی ما از گرایش خود به جاافتادگی (و پیامدهای آن روی لذت کار، بهرهوری و سلامت) نخستین گام برای اجتناب از آن است.
منبع: HBR