چه کارهایی را امتحان کردهای؟
شما باید لیستی جامع از استراتژیهای گذشته داشته باشید تا شریکتان بتواند بفهمد چه چیزی میتواند کاربرد داشته باشد و چه چیزی نه. مرور این لیست، به شریکتان کمک میکند، ارزش رسیدن به راهحلهای جدید را بفهمد. چطور میتوانید بفهمید استراتژی قبلی شما موثر بوده؟ از آنها بپرسید و پایانش را باز بگذارید. سوالی که پایانش بسته باشد، با «بله» یا «خیر» تمام میشود که اطلاعات کمی به شما میدهد.
گفتوگوی اشتباه:
- دارا: چه چیزهای دیگری را امتحان کردهای؟
- بن: خب، عادت کرده بودم از دو روز قبل از هر جلسه، دادهها را با وسواس بارها و بارها چک کنم.
- دارا: کمکی کرد؟
- بن: نه
به جای این مکالمه، سوالی بپرسید که به یک پاسخ متفکرانهتر نیاز داشته باشد.
گفتوگوی درست:
- بن: خب، عادت کرده بودم از دو روز قبل از هر جلسه، دادهها را با وسواس بارها و بارها چک کنم.
- دارا: بعد چه اتفاقی افتاد؟
سوالتان را خنثی نگه دارید. در مورد کاری که فرد انجام داده قضاوت نکنید یا نتیجه آن را پیشبینی نکنید. مثل یک بچه، کنجکاو بمانید.
گفتوگوی اشتباه:
- بن: خب، عادت کرده بودم از دو روز قبل از هر جلسه، دادهها را با وسواس بارها و بارها چک کنم.
- دارا: شرط میبندم به هیچجا نرسیدی.
تا جایی که طرف مقابل شما به استراتژیهای جدید برسد، مکالمه را ادامه دهید. نکته: «و دیگر چه؟» خیلی بیشتر از «چیز دیگری هم هست؟» اثر دارد، چون دومی سوالی است که پایان بستهای دارد و به راحتی میتوان در جواب گفت «نه.»
گفتوگوی اشتباه:
- دارا: خب، چیز دیگری هم هست؟
- بن: نه، همینها بود.
گفتوگوی درست:
- دارا: خب، و دیگر چه؟
- بن: پارسال از منابع انسانی خواستم «حساسیتآموزی» (آموزش شناخت کنشها و واکنشها در گروه) را در مورد او اجرا کند.
این «دیگر چه» را آنقدر ادامه دهید تا به یک نتیجه برسید.
- دارا: دیگر چه چیزهایی را امتحان کردهای؟
- بن: فکر میکنم همه کارهایی که کردم همین بود.
اوضاع چطور بود؟
وقتی طرف مکالمه شما به یک استراتژی اشاره میکند که کارآیی داشته - حداقل تا حدی - باید این استراتژی را عمیقتر و با جزئیات بیشتری کندوکاو کنید و از تکنیک «پروانه روی دیوار» استفاده کنید.
- دارا: و دیگر چه چیزهایی را امتحان کردی؟
- بن: یک بار قبل از جلسه به رامونا ایمیل زدم و از او خواستم در درست کردن اسلایدها به من کمک کند. یک ساعتی با هم کار کردیم و جلسه عالی پیش رفت.
- دارا: خیلی جالب است. وقتی با هم کار میکردید، اوضاع چطور بود؟ اگر من پروانهای روی دیوار بودم، چه چیزهایی میدیدم؟
- بن: رامونا به دفتر کارم آمد و از او خواستم مهمترین نکاتی را که باید در اسلایدم بیاورم، به من بگوید.
یک بار دیگر، میتوانید از هر یک از محرکهای توصیفکننده جزئیات که قبلا داشتیم استفاده کنید: «اوضاع چطور پیش رفت؟» «من را به آنجا ببر تا ببینم وقتی این را امتحان کردی چه شد؟» «وقتی این را امتحان کردی، چه اتفاقی افتاد؟ بگذار من پروانهای روی دیوار آنجا باشم.»
در برابر اصرار ذهنتان به آنچه که برای شما بدیهی به نظر میرسد، مقاومت کنید: اینکه آنها راهحلی دارند که از آن استفاده نمیکنند.
گفتوگوی اشتباه:
- دارا: به نظر میرسد خودت مشکلت را حل کردهای. چرا دفعه بعد هم رامونا را دعوت نمیکنی که با هم کار کنید؟
- بن: (در حالی که فکر میکند «ترجیح میدهم درمان ریشه دندان بدون بیحسی داشته باشم تا اینکه یک ساعت تظاهر کنم برای نظرات رامونا ارزش قائلم») درست است، میتوانم این کار را کنم.
در عوض، همچنان سوال پرسیدن در مورد اینکه چه اتفاقی افتاد را ادامه دهید. به سوالات «الان چه اتفاقی میافتد؟» برگردید تا تصویری با جزئیات از موفقیت قبلی فرد (چه کامل، چه نسبی) به دست آورید. هدف شما این است که به طرف مکالمه اجازه دهید خودش رویکردهای موثری که توصیف میکند را بشنود، نه اینکه منتظر باشد شما نسخهای برایش تجویز کنید. آنها به زودی به لیستی از این توصیفها میرسند. در این اثنا، شما کمک میکنید عوامل خاص رویکردی که باعث شده به موفقیت برسند، درک کنند.
گفتوگوی درست:
- بن: رامونا به دفتر کارم آمد و از او خواستم مهمترین نکاتی را که باید در اسلایدم بیاورم، به من بگوید.
- دارا: و بعد چه شد؟
- بن: او یک نمودار گردش کار با تحلیلهایی که مشخص میکنند آیا پروژه باید به مرحله بعد برود یا نه درست کرده بود و آن را به من نشان داد و نظرم را در مورد معیارهایی که میخواهم در هر یک از این تحلیلها ببینم تا توجیهی باشد برای سرمایهگذاری زمانی و پولی بعدی، بگویم.