پیدا کردن فرصت پنهان

حتما چیزی بزرگ‌تر از مشکل شریک شما هم وجود دارد. در مرحله سوم از «فرآیند چهار اقدام برای تغییر دیگران» (شکل)، متوجه می‌‌‌شوید این مشکل بزرگ‌تر چیست. بن مکالمه‌‌‌اش را با شکایت از رامونا شروع کرد. در ذهن او، مشکل رامونا بود. دارا با پرس‌‌‌وجو در مورد دستاورد نیرو‌‌‌بخش بن، به او کمک کرد آنچه واقعا می‌‌‌خواهد را شناسایی کند: یعنی یک تیم با عملکرد قوی.

حالا دارا به بن کمک می‌‌‌کند که رفتار رامونا را نه صرفا به عنوان یک مانع، بلکه به عنوان فرصتی که بتواند به او کمک کند به دستاوردی که می‌‌‌خواهد برسد، ببیند.

وقتی با شریکتان در مرحله سوم قرار می‌‌‌گیرید، می‌‌‌خواهید او را به نقطه‌‌‌ای برسانید که بتواند صادقانه بگوید «خداروشکر بابت این مشکل! من آن را مثل یک دیوار آجری می‌‌‌دیدم، اما در واقع یک در بود.»

چطور به اینجا می‌‌‌رسیم؟ اول، به مشکل اصلی برمی‌‌‌گردیم. ببینید الان چه اتفاقی در حال رخ دادن است و شریک شما چه تلاش‌‌‌هایی برای حل مشکل انجام داده است. در اینجا دو هدف دارید. یکی اینکه می‌‌‌خواهید همچنان همدلی و ارتباط ایجاد کنید و دیگر اینکه می‌‌‌خواهید داستان‌‌‌ها و تفسیرهای آنها را بشکافید تا به یکسری داده و جزئیات برسید.

سپس به دنبال فرصت‌‌‌های پنهان می‌‌‌گردید. نکات مثبت احتمالی در مورد مشکل و اینکه چطور می‌تواند مفید یا ارزشمند باشد را پیدا می‌‌‌کنید. و بعد شکاف بین دستاورد نیرو‌‌‌بخش و آنچه در حال حاضر رخ می‌‌‌دهد را کشف می‌‌‌کنید تا بفهمید چه چیزهایی نادیده گرفته شده و چه موانعی سر راهند. چیزی که شما به دنبالش هستید، این است که چگونه آنچه را که آنها یک مشکل می‌‌‌دانستند، به بخشی کلیدی از راه‌حل آن مشکل تبدیل کنید.

مهارت تبدیل یک مشکل به فرصت، هنری است که با یک ذهنیت روشن و باز عملی می‌شود. ابتدا باید بپذیریم که در چنین موقعیتی هستیم و بعد در جست‌وجوی چیزهایی باشیم که می‌توانیم تغییر دهیم و آنها را به منبع فرصت‌های جدید تبدیل کنیم. ما نمی‌توانیم هر چیزی را که در اطرافمان اتفاق می‌افتد کنترل کنیم. بنابراین نیازی نیست وقتی مشکلات  غیرمنتظره سر راهمان قرار می‌گیرند، احساس بدی داشته باشیم. کلید کار این است که بر راه حل متمرکز باشیم، نه خود مشکل. مشکلی که با آن مواجهیم، هیچ چیز به ما نمی‌دهد، به جز مسیر پیدا کردن راه حل که فرصت‌های جدید زیادی را در اختیارمان قرار می‌دهد.

از آنجا که این فرآیند غیرعادی است، اگر بخواهید مسیرتان را از مشکل به سمت فرصت هموار کنید، با ریسک ایجاد مقاومت مواجهید. باید به شریکتان زمان کافی بدهید تا در مورد مشکل صحبت کند و برای اینکه مطمئن شوید تجربه و چشم‌‌‌انداز او را به خوبی درک کرده‌‌‌اید، زمان بگذارید. اگر به این بخش از مکالمه با کنجکاوی وارد شوید، بسیار به موفقیت نزدیک می‌‌‌شوید.

چهار اقدام برای تغییر دیگران copy

مفیدترین ذهنیتی که می‌توانید در این بخش از فرآیند داشته باشید، تمایل به «ندانستن» است و پی بردن به این موضوع که هر راه‌حل آنی و بدون تاملی مناسب نیست. این موضوع می‌تواند خیلی پرچالش باشد، چون ما ندانستن را دوست نداریم. ندانستن باعث می‌شود حس خوب، شایسته بودن یا حتی مفید بودن نداشته باشیم.

اگر مدیر یا رهبر یک سازمان هستید (یا والد یا هر نقش دارای مسوولیت دیگری دارید)، هویتتان را در دانستن پاسخ همه سوال‌‌‌ها تعریف می‌‌‌کنید. ممکن است با خودتان فکر کنید «اگر من پاسخ این سوال را نمی‌‌‌دانم، پس به چه دردی می‌‌‌خورم؟»

پاسخ این است: به‌هزار درد. در این مرحله، ندانستن بهترین چیز است. چون ندانستن فضا را برای یادگیری باز می‌‌‌کند. و نیازی نیست شما همه چیز را بدانید، چون (این موضوع واقعا مهم است):

قرار نیست دیگران از شما چیزی یاد بگیرند، بلکه قرار است با شما یاد بگیرند.

شما یک شریک فکری اثرگذار هستید، چون همه با هم در حال اکتشافید. شما معلم نیستید تا برای دانش‌‌‌آموزانتان سخنرانی کنید و دانش بیشتر خودتان را در اختیارشان بگذارید. قرار نیست سوالات ادبیات یا ریاضی بپرسید تا طرف مقابلتان حس کند بچه مدرسه‌‌‌ای است و سعی کند به معلم جواب «درست» بدهد.

شما با هم دوست و متحدید. باید با هم به مشکل رسیدگی کنید.

 فرصت در عمل

مرحله فرصت، حول سه پرسش اصلی ایجاد می‌شود:

1-در حال حاضر چه اتفاقی در حال وقوع است؟

(نگاهی جزئی‌‌‌شده به مشکل داشته باشید)

2-چه کارهایی را امتحان کرده‌‌‌اید؟

(لیست جامعی از راه‌حل‌‌‌های امتحان‌‌‌شده ایجاد کنید)

3-چطور می‌توانید از مشکل استفاده کنید تا به دستاورد نیروبخش خود برسید؟

(فرصتی را که در دل این مشکل است پیدا کنید)

در بخش بعدی، با ادامه مکالمه بن و دارا، به هر کدام از این سه سوال، به تفصیل می‌‌‌پردازیم.