مشاور عزیز،

من برای یک شرکت مشاوره کار می‌‌‌کنم. پس از رئیسم که موسس شرکت هم بوده، من ارشدترین فرد تیم هستم. طی سه سالی که اینجا بوده‌‌‌ام حساب افرادی که استخدام شده و در کمتر از یک سال، استعفا داده‌‌‌اند از دستم رفته.

انتظارات از کارمندها بسیار بالاست و مهلت‌‌‌ها آنقدر کم است که تقریبا ممکن نیست کسی بتواند کارش را سر موعد تحویل دهد. همین باعث شده اغلب کارمندها غروب‌‌‌ها و آخر هفته‌‌‌ها اضافه‌‌‌کاری کنند (بدون حقوق). همه دچار فرسودگی شده‌‌‌اند. پارسال، یکی از کسانی که استعفا داده بود به تمام افراد شرکت ایمیلی فرستاد (بیش از ۶۰ نفر اینجا کار می‌کنند) و نارضایتی خود از حقوق‌‌‌های ناچیز و اخلاقیات داخلی سازمان را اعلام کرد.

دو ماه پیش، دو نفر در یک روز استعفا دادند. این تنها یک چشمه از کل اتفاقاتی ا‌‌‌ست که ما در طول روز تجربه می‌‌‌کنیم. کار کردن در این فضا، آدم را تحلیل می‌‌‌برد و روی سلامت جسم و روانم تاثیر گذاشته و به مرز استعفا کشاندم، به این نتیجه رسیدم که باید جدی به دنبال یک کار جدید بگردم. پس از چند ماه جست‌وجو، بالاخره کاری پیدا کردم و خیلی هیجان‌‌‌زده‌‌‌ام. دو هفته پیش به شرکت اطلاع دادم که استعفا خواهم داد. در اینجا، قانون این است که دو ماه قبل از استعفا، خبر بدهیم، به همین خاطر، به رئیسم «سالی» گفتم که ۹ هفته اینجا خواهم بود. وقتی استعفا دادم، انتظار بدترین چیزها را داشتم چون دیده بودم که او درخواست کسانی که قصد استعفا داشته‌‌‌اند را رد کرده. اما استعفای من پذیرفته شد. نیروی جایگزین من استخدام شده و دارم او را آموزش می‌‌‌دهم. کارهایم را جمع و جور می‌‌‌کنم و بعضی پروژه‌‌‌ها را تا وقت رفتنم، مدیریت می‌‌‌کنم.

اما این هفته، شاهد تغییر رفتار مشهودی از سمت سالی بودم. کارهایی که طبق توافق‌مان، جزو وظایف من در این دوران نیست را روی سرم تلمبار می‌کند. امروز هم بابت کیفیت کارم سرزنشم کرد و گفت که در ماه‌‌‌های اخیر، حس کرده که یک جای کار می‌‌‌لنگد و حالا می‌‌‌فهمد چرا (چون قصد استعفا داشتم و دنبال کار جدید بودم). و گفت انتظار دارد ۱۰۰‌درصد خودم را وقف کنم و به فکر میراثم در شرکت باشم. اعتراف می‌‌‌کنم که مدتی‌‌‌ است خودم را از گفت‌وگوها درباره تیم‌‌‌سازی و روحیه تیمی کنار کشیده‌‌‌ام، پس احتمالا دلیل صحبت‌‌‌هایش، همین است. اما از سوی دیگر، فکر می‌‌‌کنم اولویتم باید آموزش جانشینم و جمع و جور کردن کارها تا چند هفته آینده باشد. وقتی آن حرف‌‌‌ها را زد، چیزی نگفتم. سپس یک پیام طولانی برایم فرستاد و گفت «درک می‌‌‌کنم. طبیعی ا‌‌‌ست که وقتی یک نفر، کار جدید پیدا می‌کند، تا حدی به کار فعلی خود، دل ندهد اما رفتار تو دارد روی روحیه تیم و حجم کارهای من تاثیر می‌‌‌گذارد». سپس حرف‌‌‌هایی زد که انگار عصبانی است و من و همکارها را به روبات تشبیه کرد. من این بار هم با او وارد بحث نشدم. فقط گفتم که «امیدوارم همکاریمان را با قدرت به پایان برسانیم». اما نمی‌‌‌دانم اگر این برخوردها ادامه پیدا کند، چطور جوابش را بدهم چون حرف‌‌‌هایش آزاردهنده‌‌‌ است. دوست دارم مدت زمان مقرر را به خوبی و مسالمت به پایان برسانم. چطور هفته‌‌‌های آخر را مدیریت کنم؟ اصلا امکانش هست؟

پاسخ: دوست عزیز، با توجه به توصیف‌‌‌هایت درباره مدیریت شرکت و مخصوصا مدیرت، تعجب نمی‌‌‌کنم که سالی دارد استعفای تو را به این شکل خنده‌‌‌دار مدیریت می‌کند. بدرفتاری با کارمند در بازه اعلام استعفا تا ترک شرکت، یکی از ویژگی‌‌‌های اصلی شرکت‌هایی ا‌‌‌ست که مدیریت ضعیف دارند.

اول بیا درباره طول بازه صحبت کنیم. به نظرم ۹ هفته خیلی زیاد است. در اغلب شغل‌‌‌ها، ۲ هفته است. البته شغل‌‌‌ها و حوزه‌‌‌هایی هستند که در آنها، عرف این است که خیلی زودتر، اعلام استعفا کنی و شاید شرکت شما نیز جزء آنها باشد اما از سوی دیگر، بعید نمی‌‌‌دانم که این هم یکی دیگر از انتظارات عجیب و غریب شرکتتان باشد که بی‌هیچ دلیلی، از کارمندان دارد. البته تقریبا همه کارفرماها دوست دارند این بازه، طولانی باشد اما کسی آن را اجرا نمی‌‌‌کند مگر در شرایطی خاص (مثلا در قرارداد ذکر شده باشد که حتی اگر مورد تو، چنین باشد، فکر می‌‌‌کنم کارفرما با تاخیر در پرداخت حقوق‌‌‌ها، آن را نقض کرده باشد و تو کاملا حق داری که حتی بدون معطلی و به محض اعلام استعفا، شرکت را ترک کنی).

پس اولین توصیه من این است که ببینی آیا واقعا لازم است ۹ هفته بمانی. شاید با خودت بگویی «چون خودم پیشنهادش را دادم، مجبورم بمانم» اما این طور نیست. در هر زمانی می‌توانی بگویی «متاسفانه شرایط عوض شده و لازم است که روز آخرم، جلو بیفتد». همچنین اگر دوست داری، می‌توانی مستقیما بگویی که دلیلت، رفتار مدیرت است و با اینکه دوست داری کارها را جمع و جور کنی، اما دوست نداری مورد آن رفتارها قرار بگیری.

اما اگر ترجیح می‌‌‌دهی که تمام ۹ هفته را بمانی، می‌توانی آن را طبق شروط خودت پیش ببری. می‌توانی حد و مرزهایی در رابطه با حجم کارها مشخص کنی و بگویی: «من فقط وقت دارم که کارهای X و Y را تمام کنم. کدام را ترجیح می‌‌‌دهید؟» اگر رئیست، باز هم کار روی سرت ریخت، می‌توانی (و باید) از اضافه‌‌‌کاری بدون حقوق خودداری کنی و بگویی:«این حجم کار، بسیار بیشتر از چیزی است که می‌توانم در این بازه تمام کنم. در ساعات عادی، هر کاری از دستم بربیاید انجام می‌‌‌دهم اما دوست دارم بدانید که برای همه‌‌‌شان وقت کافی ندارم». اگر درخواست کرد که تا آخر وقت بمانی، با آرامش درخواستش را رد کن و در ادامه بگو «اما به شما اطلاع می‌‌‌دهم که طی ساعات عادی، چقدر کار از دستم برمی‌آید». به هر حال تو داری می‌‌‌روی و آنها روی تو سلطه زیادی ندارند.

همچنین، اگر او هرگونه اتهام جدیدی به تو زد یا نامه‌‌‌هایی با آن محتواها فرستاد، جواب نده. اگر گفت: «تو ۱۰۰‌درصد خودت را برای کار نمی‌‌‌گذاری»، پیامش را نادیده بگیر اما اگر باید جواب دهی، به آرامی بگو «من این طور فکر نمی‌‌‌کنم. من متعهد به جمع‌‌‌آوری کارها در زمان باقیمانده‌‌‌ام» و سپس یک سوال کاری بپرس. اگر پیامی درباره روحیه تیم و حجم کارهای خودش فرستاد، می‌توانی جواب ندهی. فکر می‌‌‌کنم تو بیش از حد ذهن خود را درگیر حرف‌‌‌های سالی کرده‌‌‌ای. این قابل درک است چون او کسی ‌‌‌است که چند سال، نقش مهمی در حال بد تو در محیط حرفه‌‌‌ای داشته. اما به این فکر کن که داری می‌‌‌روی. قدرت و تسلط او بر تو در حال اتمام است. دیگر لازم نیست خودت را درگیر این کنی که او درباره‌‌‌ات چه فکر می‌کند یا چه می‌‌‌گوید. به رفتار او، به عنوان مهر تاییدی بر تصمیمت برای استعفا نگاه کن. هر بار با چنین برخوردهایی از سمت او مواجه شدی، به خودت بگو: «به خاطر همین چیزهاست که دارم می‌‌‌روم». به نظرم این کمک می‌کند دیگر به او اهمیت ندهی چون دیگر لازم نیست اهمیت دهی.