چرا کارآفرینان نمیتوانند یا نمیخواهند از شرکتهایی که بنیانگذارشان بودهاند کنارهگیری کنند؟
خداحافظی با شرکتی که خودتان ساختهاید
وقوع بحرانها و چالشهای جدی و خطرساز برای شرکت و حساسیت بالای شرایط و موقعیت شرکت
ترس از ناتوانی رهبرسازمانی جدید شرکت برای هدایت درست فعالیتها و کارکنان
نگرانی از واکنش منفی کارکنان و خروج احتمالی آنها از شرکت
وضعیت بد اقتصادی شرکت یا وقوع بحران اقتصادی در کشور
خودداری مالکان شرکتهای رقیب از انجام این کار (خروج از رهبری مستقیم شرکت)
محدودیتهای ناشی از قوانین و مقررات
نگرانی از کاهش شهرت و موقعیت اجتماعی شخص مالک
مخالفت اعضای هیاتمدیره و کارکنان شرکت با خروج مالک از رهبری سازمان
نبود یکجانشین لایق و مطمئن
بههرحال شما بهعنوان یک کارآفرین و مالک یک شرکت که توانایی بقا و حفظ روند روبهرشد خود را مستقل از مالک خود دارد، باید همیشه و هر روز از خود بپرسید که چرا تا پیشازاین و زمانی که میتوانستید شرکتتان را ترک کنید و آن را به حال خود بگذارید از انجام این کار مهم و ضروری خودداری کردهاید. یا چرا آن را به تاخیر انداختهاید و در نتیجه این تصمیم اشتباه هنوز نتوانستهاید به زندگی و خانواده خود آنچنان که باید و شاید برسید و برای خودتان زندگی کنید نه برای کارتان. در این میان بسیاری از کارآفرینان و مالکان شرکتها یکسری توجیهات و استدلالها برای توضیح اینکه چرا از انجام این کار درست و ضروری خودداری کردهاند بیان میکنند. چهار مورد از رایجترین توجیهاتی که مالکان کسبوکارها برای ترکنکردن بهموقع شرکتهایشان ارائه میکنند، در ادامه خواهد آمد و توضیح داده میشود که چرا این توجیهات و استدلالها درست و پذیرفتنی نیست.
بهانه شماره ۱: من نمیتوانم شرکتم را دست هرکسی بسپارم
اغلب مالکان کسبوکارهای موفق افرادی سختکوش و زحمتکش هستند که شرکتهایشان را از هیچ به همه چیز رساندهاند و مانند پدر و مادری هستند که فرزندشان را از نوزادی بزرگ کردهاند و به بالندگی و توانمندی بالایی رساندهاند و برای آنها شاید خیلی سخت باشد که سکان شرکتی را که با خوندل ساخته و پرداختهاند به فرد دیگری بسپارند و تا زمان پیداشدن چنین فردی ترجیح میدهند همچنان خودشان سکان رهبری شرکتشان را در دست داشته باشند. اگرچه این توجیه از نظر احساسی و انسانی قابلپذیرش باشد و مالکان کسب و کارهای موفق نتوانند بهراحتی از رهبری و کنترل شرکتهایشان دست بکشند و خانهنشین شوند؛ اما باید دانست که یکی از ویژگیهای کسبوکارهای موفق و آیندهدار این است که بهصورت خودکار و مستقل از مالکان خود عمل میکنند و به جلو میروند
چرا که در این نوع کسبوکارها، این، سیستمها و فرآیندها و ساختار شرکت است که باعث نظم گرفتن کارها و اتخاذ تصمیمهای درست و اجرای موفق استراتژیها و برنامهها میشود و نه صرفا شخص مالک و رهبر شرکت. بنابراین، در چنین وضعیتی که سیستمهای مستحکم و موثری شرکت را بهپیش میبرند و قائم به فرد یا افراد خاصی نیستند توجیهی ندارد که یک فرد حتی اگر مالک و بنیانگذار شرکت هم باشد برای همیشه در آنجا نقشآفرین و تصمیمگیرنده اصلی باشد.
شاید در اینجا این سوال مطرح شود که اگر در چنین شرایطی و با وجود فراهم بودن زمینه برای خروج مالک از شرکت، او به هر دلیلی بخواهد به حضورش بهعنوان رهبر شرکت ادامه دهد، آیا مشکلی برای شرکت پیش خواهد آمد؟ پاسخ این سوال مهم و منطقی در بسیاری موارد مثبت است چرا که چه بخواهیم و چه نخواهیم، حضور یک فرد بهعنوان بنیانگذار و مالک یک شرکت در کادر رهبری شرکت (با هر عنوان و مقامی از جمله مدیرعامل، رئیس هیاتمدیره، عضو هیاتمدیره، مشاور یا عناوینی ازایندست) یک نوع «امتیاز ویژه» و «حق وتو» به او میدهد و در نتیجه یک نوع تمایز و به عبارت بهتر «تبعیض» به وجود میآید که باعث میشود سایر رهبران سازمانی و مدیران شرکت در برابر مالکی که از امتیاز و جایگاه ویژهای برخوردار است با محافظهکاری و ملاحظهگری بیشتری برخورد کنند و در برابر او کوتاه بیایند و تداوم چنین وضعیتی بهویژه زمانی که سیستمها و فرآیندهای مناسبی بر شرکت حکمرانی میکنند نمیتواند قابلقبول و منطقی باشد و چهبهتر که مالک شرکت در چنین حالتی برای همیشه از شرکت خارج شود و اجازه بدهد تا کارها مسیر درست خود را طی کنند و روال درست کارها و تصمیمگیریها بهخاطر حضور او دچار اختلال و انحراف نشوند.
در اینجا کارآفرینان و مالکان شرکتها باید بدانند که وجود سیستمها و ساختار سازمانی درست و مستحکم به طور حتم موفقیت و پیشرفت ادامهدار شرکت در دوران پس از خروجشان را تضمین خواهد کرد و سکان رهبری سازمان و هدایت شرکت پس از خروج مالک به دست هر کسی بیفتد او باید در چارچوب سیستم و ساختار موجود حرکت کند و از این بابت خطری متوجه شرکت نخواهد شد.
بهانه شماره ۲: من وقت کافی برای اندیشیدن و برنامهریزی برای انجام این کار را ندارم
اکثریتقریببهاتفاق مالکان کسب و کارهای موفق در سراسر دنیا افراد توانمند و بااستعداد و در همین حال، پرمشغلهای هستند که به دلایل مختلفی سرشان بیش از حد شلوغ است و بسیاری از آنها مجبورند تا پاسی از شب و روزهای آخر هفته در محل کارشان حضور داشته باشند و برای انجام بسیاری از کارها وقت نداشته باشند. در نتیجه یکی از توجیهاتی که بارهاوبارها از مالکان کسبوکارها در خصوص دلایل عدمبرنامهریزی جدی برای خروجشان از شرکت شنیده میشود حول این محور متمرکز شده است که آنها آنقدر سرشان شلوغ است و اولویتهای کاری دیگری دارند که دیگر فرصتی برای اندیشیدن و برنامهریزی برای خروج دائمی خود از شرکت پیدا نمیکنند.
این توجیه ازآنجهت غیرقابلپذیرش و مردود است که اتفاقا همان عاملی که باعث شلوغشدن سر مالکان کسب و کارها شده و میشود و خواهد شد بهترین دلیل برای متقاعدسازی آنها برای خروج هم محسوب میشود. واقعیت این است که وقت همه انسانها از جمله مالکان کسبوکارها محدود است و شبانهروز برای همه ۲۴ ساعت است و یک فرد حتی اگر تمام ۲۴ ساعت شبانهروز را کار کند (که چنین چیزی در عمل غیرممکن است) باز هم نخواهد توانست از حد مشخصی فراتر رود و فقط قادر به انجام یکسری کارها خواهد بود حالآنکه سیستمهای قدرتمند و موثر میتوانند بدون محدودیت کار کنند و با صرف کمترین وقت و انرژی بیشترین کارها را انجام دهند.
بنابراین، کاملا منطقی است که مالکان کسبوکارها که بر طبل پرمشغلهبودن و گرفتاریهای کاری متعدد خود میکوبند بهجای اصرار برای ادامه دادن به این مسیر اشتباه و ناکارآمد روی ایجاد و تقویت سیستمها و فرآیندها تمرکز کنند و کسبوکارهایی را شکل دهند که متکی به آن سیستمها و فرآیندها باشد و نه وابسته به فرد. علاوه بر این، وقتگذاشتن مالکان کسبوکارها برای برنامهریزی و اقدام در جهت مستقل ساختن آن کسبوکارها از مالکانشان مزیت بزرگ دیگری نیز دارد و آن اینکه آنها پس از جداشدن از شرکت خود و فراغبال بیشتر میتوانند به سراغ ماجراجوییهای کاری بعدیشان بروند و بهعنوانمثال، شعبه جدید شرکت خود را در مکانی دیگر راهاندازی کنند یا کسبوکار جدید دیگری راه بیندازند و برای رشد و توسعه آنها برنامهریزی کنند.
بهانه شماره ۳: هیچکس بهاندازه من دلسوز شرکت نیست
بعضی از مالکان کسبوکارها فقط به این دلیل از ترک شرکتشان خودداری میکنند و با وجود مشغلههای کاری بسیار و زجرآور که آنها را به ستوه آورده است همچنان بر حضور دائمیشان در آنجا اصرار دارند که معتقدند هیچکس بهاندازه خود آنها دلسوز شرکتشان نیست و نمیتواند مثل آنها شرکت را اداره کند و تصمیمهای درست و موثری بگیرد. این توجیه اگرچه معقول و پذیرفتنی به نظر میرسد و میتواند بسیاری از مالکان کسبوکارها را برای تداوم حضورشان در شرکت متقاعد سازد؛ اما به این واقعیت توجه ندارد که قرار نیست مالکان کسبوکارها تا ابد بالای سر شرکتهایشان بمانند و دیریازود به دلایلی همچون بیماری و ازکارافتادگی و مرگ مجبور به ترک شرکت خواهند شد و چنانچه تا قبل از این اتفاق بسترسازی و زمینهچینی درستی برای ایجاد و تقویت سیستمها و تربیت تیم رهبری لایق و توانمند و مستقل صورت نگرفته باشد آن کسبوکارها دچار بحرانهای جدی و خطرناکی خواهند شد که میتوانند موجودیت آنها را بر باد دهند و همه چیز را به هم بریزند.
بنابراین، باید دانست که این توجیه هم نمیتواند در بلندمدت قابلقبول باشد و مالکان کسبوکارها میتوانند و باید با ایجاد تیمهای رهبری سازمانی قوی و مسلط به امور و با طراحی و اجرای سیستمها و فرآیندهای مستحکم زمینه مستقل شدن کسبوکارها از خود را فراهم آورند و با ایجاد استقلال سیستمها و فرآیندها از افراد شرایطی را به وجود آورند که شرکتها بتوانند خودشان روی پای خودشان بایستند و وابسته به فرد نباشند.
بهانه شماره ۴: الان وقتش نیست
بسیاری از کارآفرینان و مالکان سختکوش کسبوکارها دیریازود متقاعد شدند که مستقل کردن کسب و کارها از مالکانشان کاری درست و ضروری است و باید حتما انجام شود. بااینهمه بسیاری از آنها به دلایل مختلف ترجیح میدادند تا انجام کار را به تعویق بیندازند و میگویند «حق با شماست، اما به نظر ما الان وقتش نیست و الان ما کارهای مهمتری داریم که برای ما اولویت بیشتری دارند و انجام ندادن آنها برای ما هزینههای بیشتری خواهد داشت». در پاسخ به این نوع توجیهات باید گفت که اگر قرار باشد فقط یک اولویت و ضرورت برای هر کسبوکاری تعیین شود و قبل از پرداختن به هر چیزی به سراغ آن رفت، آن اولویت و ضرورت به طور حتم مستقل کردن کسبوکارها از مالکان است و بس. در واقع، اگر ما بدانیم که تعلل و به تاخیرانداختن فرآیند مستقلسازی کسبوکارها از مالکانشان چه پیامدهای منفی و زیانباری برجا خواهد گذاشت و چه هزینههای هنگفتی را بر کسبوکارها تحمیل خواهد کرد و آنها را در معرض چه ریسکهای خطرناکی قرار خواهد داد، آنگاه حتی یک روز را هم برای شروع این فرآیند هدر نخواهیم داد و از همین امروز شروع به مستقلسازی کسبوکارهای خود و زمینهسازی برای خروج خود از آنها خواهیم کرد.
بااینهمه باید دانست که تحقق چنین هدفی یکشبه و بهصورت ضربتی امکانپذیر نیست و نیازمند تلاش و تعهد بلندمدت و دائمی تمام ارکان شرکت است و به همین دلیل هم هست که لازم است به طور دورهای و در فواصل زمانی چندماهه به بازتعریف و بهروزرسانی «چراها»ی مربوط به دلایل و ضرورتهای ایجاد کسبوکارهای مستقل از مالک که در پایان فصل اول کتاب نیز به آنها پرداخته شد، اقدام کرد. در این میان لازم است که به تمام کارکنان و اعضای تیمهای کاری فعال در شرکت گوشزد کرد که هدف اول و اصلی شرکت نه پول بیشتر درآوردن و درآمدزایی بیشتر بلکه ارزشهای عمیقتر و ماندگارتری همچون مستقل کردن کسبوکار از مالک است. در واقع، شما بهعنوان مالک و رهبر شرکت باید بهگونهای در مورد این هدف ارزشمند یعنی مستقلسازی کسبوکار از مالک یعنی خودتان اطلاعرسانی کنید که به بهترین شکل ممکن بتوان به سوالات زیر پاسخهای قانعکننده و محکم داد:
مستقل شدن کسب و کار از مالک آن چگونه بر زندگی تمام کارکنان و مدیران تاثیر مثبت خواهد داشت؟
چرا مستقل شدن کسب و کار از مالک آن بر زندگی تمام کارکنان و مدیران تاثیر مثبت خواهد داشت؟
مستقل شدن کسب و کار از مالک آن چگونه بر افزایش درآمدزایی شرکت تاثیر مثبت خواهد داشت؟
مستقل شدن کسبوکار از مالک آن چگونه به ارتقای کیفیت زندگی تمام کارکنان و مدیران تاثیر مثبت خواهد داشت؟
مستقل شدن کسبوکار از مالک آن چگونه باعث افزایش مزیتهای رقابتی شرکت در برابر رقبا خواهد شد؟
مستقل شدن کسبوکار از مالک آن چگونه امنیت شغلی کارکنان و مدیران ردههای مختلف شرکت را در آینده تضمین خواهد کرد؟
باتوجهبه آنچه در این مقاله بیان شد ایجاد کسبوکارهای مستقل از مالک باید بهعنوان اولویت اصلی و هدف شماره یک تمام شرکتها چه نوپا و نوظهور و چه دیرپا و باسابقه برگزیده شود و دنبالکردن آن برای تمام کارکنان و بخشهای شرکت و رهبران شرکت الزامآور و گریزناپذیر شود. در این میان، هنگامی که اعضای تیمهای کاری و کارکنان شرکتها بدانند و بفهمند که تحقق این هدف تا چه حد برای آینده شرکت حیاتی و تعیینکننده است و امنیت شغلی آنها را در آینده تضمین خواهد کرد و فرصتهای پیشرفت بیشتری را برای همه به ارمغان خواهد آورد، آنگاه همه آنها با جانودل در راستای تحقق این هدف بزرگ و ارزشمند گام خواهند برداشت.