مشاور عزیز،

طی شش سال اخیر، برای دو سازمان کار کرده‌‌ام. ابتدا، همکارها هر کاری داشتند سراغ من می‌‌آمدند چون من آدم سخت‌‌کوش و دقیقی هستم. وقتی کارم را شروع کردم، جوان بودم و چیزی درباره تعیین حد و مرزها نمی‌‌دانستم. سال‌ها گذشته و حالا یک شغل نیمه‌‌وقت دارم که یک جورهایی موقتی است تا آمادگی پیدا کنم برای یک شغل تمام‌‌وقت. مشکلم این است که به سختی می‌توانم با آدم‌‌هایی که بی‌‌نظمی و بی‌‌کفایتی‌شان، کارها را مختل می‌کند، کنار بیایم. مثلا آنهایی که همیشه از من می‌خواهند در جریان کارها قرارشان دهم اما یادشان می‌‌رود به آنها چه گفته‌‌ام، یا کسانی که سعی می‌کنند کارهایی را که جزو وظایف من نیست، به دوشم بیندازند، یا کسانی که هیچ کاری را تا آخرش انجام نمی‌دهند، یا بدون هیچ ملاحظه‌‌ای، ماهیت پروژه‌‌ام را در میانه راه، تغییر می‌دهند. هر جایی که توانسته‌‌ام، در مقابلشان ایستاده‌‌ام اما رویه تغییری نکرده. همیشه تلاش کرده‌‌ام با همه گفت‌وگو کنم و حتی اعصاب‌‌ خردکن‌‌ترین همکارها و بالادستی‌‌هایم را درک کنم. اما از یک جایی به بعد، خودم را زیر سوال بردم چون ظاهرا بقیه، فقط کار خودشان را انجام می‌دهند و نسبت به یکدیگر بی‌‌تفاوتند. من همیشه در محیط کار به دنبال ایجاد «اتحاد»  با همکارهایی بوده‌ام که مشکلاتی مشابه با من داشته‌‌اند و با افرادی که با من، درد مشترک داشتند، رابطه صمیمانه برقرار می‌کردم. حالا از این روال هم خسته شده‌‌ام. نمی‌دانم چطور این سیکل را متوقف کنم و در محیط کار بعدی، دوباره دچار این رویه سمی نشوم. من قابلیت‌‌هایی دارم که بعضی‌‌ها می‌‌بینند و قدردانم هستند اما حس می‌کنم بارها از انگیزه و مهارت‌‌هایم سوءاستفاده شده. این الگو آنقدر تکرار شده که امیدی ندارم و می‌‌ترسم نتوانم محیط کاری پیدا کنم که واقعا به من احترام بگذارند چون تا زمانی که وارد محیط کار نشدی، نمی‌‌دانی قرار است چه اتفاقی بیفتد. نگرانم که در این بازار کار رقابتی، مجبور شوم برای یافتن شغل، کلی جست‌وجو کنم و خودم را به کارفرماها ثابت کنم. در حال حاضر، دوست دارم کلا کار نکنم و کمی به خودم استراحت دهم چون یک مقدار پس‌‌انداز دارم. اما می‌دانم بالاخره باید منبع درآمدی پیدا کنم.

پاسخ: دوست عزیز، کار کردن در محیطی که حس کنی هر روز باید بجنگی، واقعا طاقت‌‌فرساست. بارها دیده‌‌ام که کارمندهای موفق، در مدیریت همکارها با شخصیت‌های مختلف و مدیران با سبک‌‌های مختلف با مشکل مواجهند. من برای جایگاه این افراد، یک اسم انتخاب کرده‌‌ام: «میان‌‌رده جادویی». این کارمندها، در میانه مسیر حرفه‌‌ای خود هستند و در شرایطی‌‌اند که یا باید شنا کنند یا غرق شوند. درست مثل تو. تو کاملا قابلیت انجام کارهایت به صورت مستقل را داری اما آنقدر ارشد نیستی که در برابر مدیران سمی بایستی. همین افراد می‌توانند مسیر حرفه‌‌ای تو را نابود کنند. پروژه‌هایی به تو محول می‌شود که از حیطه تخصص کاری‌‌ات خارجند. به‌علاوه، در حالی که تو در فرهنگ سازمان، سهم ایفا می‌‌کنی اما نمی‌توانی آن را بدون حمایت سایر کارکنان میان‌‌رده و مدیران ارشد تغییر دهی.

این شرایط سختی است. اما چطور باید این افراد را مدیریت کنی؟ درباره مدیران، ابتدا باید نیازهایشان را شناسایی کنی تا بتوانی جلوی این روند را بگیری. مثلا وقتی یکی از مدیرها، دائما از تو درباره روند پروژه‌ها سوال می‌کند اما اطلاعاتی که به او دادی را فراموش می‌کند، به دنبال علت بگرد تا از تکرار این اتفاق جلوگیری کنی. از خودت بپرس «بهتر است از چه روشی برای انتقال اطلاعات استفاده کنم؟ چند وقت یک بار به او اطلاعات دهم؟»  شاید تو اطلاعات را به صورت شفاهی توضیح می‌‌دهی اما او چون عجله دارد، وقت نمی‌کند یادداشت بردارد. در این مورد، می‌توانی اطلاعات را به صورت ایمیل و هفته‌‌ای یک بار، قبل از جلسه با مدیران، برایش بفرستی. اگر دوباره از تو اطلاعات خواست، به راحتی او را به ایمیلی که برایش فرستادی، ارجاع بده. باید مداومت داشته باشی تا او به مرور به این رویه عادت کند.

واقعیت این است که ما در هر رابطه‌‌ای که هستیم، کاری یا غیرکاری، باید نحوه برخوردی که از طرف مقابل انتظار داریم را دائما به او گوشزد کنیم. اخیرا در یکی از شبکه‌های اجتماعی، پستی از «ندرا گلاور تواب»  دیدم. او تراپیست و نویسنده کتابی است تحت عنوان «حد و مرزهایت را تعیین کن تا به آرامش برسی». او در پستش نوشته بود که ما باید در رابطه‌هایمان، خود را دائما تکرار کنیم. اگر نیاز، میل یا حد و مرزی داریم و می‌خواهیم طرف مقابل به آن توجه کند، یک بار مطرح کردن آن کافی نیست. باید بارها تکرارش کنیم. به مرور زمان، دیگران به حد و مرزها و ترجیحات ما احترام خواهند گذاشت (امیدوارم)، اما ما صرف نظر از آن، باید بتوانیم نیازهایمان را توضیح دهیم.

درباره «متحدان»  باید بگویم که ایجاد اتحاد در محیط کار، یکی از لازمه‌های موفقیت است. ملاک اتحاد می‌تواند پروژه‌ها، علایق، حوزه تخصص یا تجربیات خوب و بد مشترک در محیط کار باشد. وقتی به سابقه تحصیل و کارم در شرکت‌‌های آمریکا فکر می‌کنم، می‌‌بینم که بسیاری از اتحادهای مستحکمی که با همکارها داشته‌‌ام، حول محور تجربیات بد در محیط کار بوده. مثل یک پروژه جدید و استرس‌‌آور، فقدان منابع یا انتظارات غیرواقع‌‌بینانه. این تجربیات مشترک، باعث پیوند میان ما به شکلی منحصر به فرد شد و این کاملا نرمال است. همچنان به ارتباط و گفت‌وگوی شفاف ادامه بده. به مرور می‌توانی متحدانی را جذب کنی که با مسیر و هدف تو همسو هستند.

حق با توست. تا زمانی که در یک محیط کار قرار نگیری، نخواهی فهمید که کار کردن با مدیران و تیم‌‌ها به چه شکل خواهد بود. اما می‌توانی از طریق شبکه ارتباطی‌‌ات با همکارها و هم‌‌کلاسی‌‌های سابق و ...، اطلاعاتی درباره آن شرکت بگیری. به‌علاوه، می‌توانی در طول مصاحبه، سوالات عمقی بپرسی تا تصویر شفاف‌‌تری از آن فرصت شغلی به دست بیاوری. کارجوها به ندرت از این روش استفاده می‌کنند. مهم است که پیش از پذیرش هر شغلی، این سوالات را جواب دهی:

  سبک رهبری مدیر آینده‌‌ام به چه شکل است؟

  زنگ خطرها یا بدقلقی‌‌های احتمالی او چیست؟

  شرکت، تیم و مدیر، چه شیوه ارتباطی‌‌ای را ترجیح می‌دهند؟

  آیا مدیر آینده، از آن افرادی است که دوست دارد نتیجه پروژه را کامل ببیند یا ترجیح می‌دهد طی فاز ایده‌‌پردازی پروژه، وارد شود و دائم اطلاعات دریافت کند؟

  نقش‌‌ها و مسوولیت‌های سایر کارکنان تیم چیست و نقاط هم‌‌پوشانی، کجاها هستند؟

اگر احساس خستگی می‌‌کنی و به اندازه کافی پس‌‌انداز داری که کمی به خودت استراحت بدهی، شاید این بهترین راه برای «سم‌‌زدایی» باشد تا اثرات محیط‌های کار سمی و فشارهایی  را که متحمل شدی جبران کنی. در همین حین، از تو می‌خواهم که انتظاراتت از مدیر و محیط کار آینده‌‌ات را مشخص کنی، و همین‌طور حد و مرزهایی که در محیط کار جدید اعمال خواهی کرد.