بزرگان علم مدیریت:  هنری فایول (1925-1841)

هنری فایول یکی از مهم‌ترین نمایندگان مکتب کلاسیک در مدیریت است و عبارت مشهور  «فرمان بده و کنترل کن»  از اوست. هنری فایول درسال ۱۹۱۶ کتابی در زمینه «مدیریت عمومی و صنعتی»  نوشت که سال‌ها پس از مرگش، در سال ۱۹۴۹ به انگلیسی ترجمه شد. ایده‌های فایول در زمینه مدیریت بعد از ۷۰سالگی او مکتوب شد و رواج یافت. برخلاف تیلور که در مطالعات و نظریات خود به بخش‌های پایین سازمان می‌پرداخت، فایول مطالعات و نظریات خود را از منظر و در رابطه با مدیریت رده بالای سازمان انجام داد و در تئوری و عمل مدیریت، انقلابی در فرانسه به وجود آورد. دو مفهوم مهم توسط فایول برای نخستین بار مطرح شد.

اول آنکه او عقیده داشت که برای مدیریت سطح بالای سازمان، اصول عمومی و فراگیری وجود دارد که آنها را در هر نوع سازمانی و اصولا در هر نوع تلاش سازمان‌یافته انسانی می‌توان به کار گرفت و دوم آنکه یک تئوری مدیریت وجود دارد که از یک کالبد و بنیان دانشی (Body Of Knowledge) تشکیل شده است. این تئوری باید آموخته شود و تدریس شود. این تز به تدوین استانداردی مدیریتی منجر شد که می‌توانست در مقطع کالج تدریس شود.

به عقیده فایول عملکرد مدیریت از پنج بخش شامل برنامه‌ریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل تشکیل شده است. او مفهوم «برنامه‌ریزی»  را همراه با مفهوم «پیش‌بینی»  به کار برد و آن را به صورت «آزمون آینده و ترسیم نقشه عملیات»  تعریف کرد. او همچنین «سازماندهی»  را «برقرار کردن ساختار و تامین مواد و نیروی انسانی»،  «فرماندهی»  را به مثابه وسیله‌ای برای «حفظ فعال بودن در میان کارکنان»،  «هماهنگی» را به عنوان «ایجاد اتحاد، یکپارچگی و هارمونی در کلیه فعالیت‌ها و تلاش‌ها»  و بالاخره «کنترل»  را به صورت «حصول اطمینان از اینکه همه‌چیز مطابق با قواعد برقرار شده و فرمان‌های صادره انجام شده است»  تعریف کرد. تعاریف کلیدی فایول از فعالیت‌های پنج‌گانه مدیریتی سنگ بنایی شد که تئوریسین‌های بعدی نظریات خود را بر آن پایه‌گذاری کردند.  فایول همچنین اصول چهارده‌گانه زیر را برای فعالیت مدیریتی تدوین کرد:

۱- تقسیم کار: از نظر فایول به هر کارگر باید فقط یک بخش از کار سپرده شود تا او بتواند با به کارگیری تلاش معینی، آن بخش از کار را بیشتر و بهتر انجام دهد. تخصصی کردن کار، اثربخش‌ترین روش برای به کارگیری تلاش‌های انسان‌ها است.

۲- مسوولیت و اختیار: عبارت است از حق دستوردهی و انجام فعالیت‌ها به تشخیص خود فرد.

۳- انضباط: اطاعت از قواعد سازمانی امری ضروری است. بهترین روش برای داشتن افراد مافوق خوب و قواعد و توافقات واضح و منصفانه، اعمال تحریم و جریمه به صورت خردمندانه است.

۴- وحدت فرماندهی: هر نفر در سازمان تنها باید از یک  مافوق دستور بگیرد.

۵- وحدت مسیر: همه واحدهای سازمانی باید از طریق تلاش‌های هماهنگ شده و متمرکز به سمت اهداف یکسان حرکت کنند.

۶- تمایلات فردی: تمایلات و گرایش‌های سازمانی مقدم بر تمایلات و گرایش‌های فردی است.

۷- پرداخت به کارکنان: پرداخت کل و جبران خدمات کارکنان باید هم برای سازمان و هم برای کارکنان منصفانه باشد.

۸- تمرکز‌گرایی: بین مشارکت زیردستان از طریق عدم تمرکزگرایی و حفظ اختیار نهایی مدیران از طریق تمرکزگرایی باید تعادل وجود داشته باشد.

۹- سلسله مراتب: سازمان باید دارای یک زنجیره اختیار و ارتباط از بالا به پایین باشد که مدیران و زیردستان از آن پیروی می‌کنند.

۱۰- نظم  و ترتیب: برای دستیابی به بیشترین اثربخشی، کارکنان، مواد و محصولات باید در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داشته باشند به عبارت دیگر «یک جا برای هر چیز و هر چیز در جای خود».

۱۱- برابری حقوق: احساس و تجربه خوب نیاز است تا کارکنان احساس عدالت کنند به همین دلیل باید در برخورد با همه کارکنان در حد امکان برابری را رعایت کرد.

۱۲- ثبات پرسنل: به‌منظور حفظ اثربخشی سازمان، مجموع تعداد افرادی که سازمان را ترک می‌کنند و افرادی که جایگزین آنها می‌شوند، باید به حداقل برسد.

۱۳- پیشگامی: کارگران را باید تشویق کرد که برای بهبود کارها، طرح‌هایی بدهند و آنها را اجرا کنند.

۱۴- روحیه تیمی: مدیریت باید یک روحیه یگانگی تیمی و هماهنگی را در میان کارکنان ترویج کند.

اگرچه عبارت « فرمان بده و کنترل کن»، با تاکیدی که امروزه درباره مشارکت کارکنان می‌شود بیگانه به نظر می‌رسد، (اما) فایول هنوز هم در بین تئوریسین‌های امروزه مدیریت طرفدارنی دارد.

الیوت ژاک (Elliott Jaques) نظریه‌پرداز مشهور کانادایی عقیده دارد که سلسله مراتب سازمانی هنوز برای سازمان‌ها لازم است و به دلیل آنکه مدیران پاسخگو هستند باید صاحب اختیار هم باشند. درعمل، وجود سلسله مراتب سازمانی لزوما به معنای مدیریت دیکتاتور‌مآبانه نیست.

به باور ژاک مفاهیمی از قبیل لایه‌زدایی، اهداف گروه و تفویض قدرت، به سبب آنکه فهم و درک ناقصی از پاسخگویی ایجاد می‌کنند ممکن است به گیجی و بروز مشکلاتی در سازمان منجر شوند.

عقاید و افکار هنری فایول در زمینه برقراری ارتباط بین استراتژی و تئوری سازمانی و نیز تاکید بر توسعه کیفیت رهبری کسب‌و‌کار و مدیریت، سال‌ها از زمان خودش جلوتر بود.

ایگور انسوف (Igor Ansoff) درسال ۱۹۶۵ در کتاب خود تحت عنوان ‌Corporate Strategy می‌نویسد که «فایول با قوه تخیل و به درستی قسمت اعظم تجزیه و تحلیل عملیات کسب و کار مدرن را پیش‌بینی کرده بود.» اما از سوی دیگر پیتر دراکر در سال ۱۹۷۳، استفاده از نگرش فایول در سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ‌تر از آنچه فایول تجربه کرده بود را مورد انتقاد قرار داده است. نظرات و دیدگاه‌های هنری فایول تا سال ۱۹۶۰ یعنی زمانی که هنری مینتزبرگ نتیجه مطالعات خود را علنی کرد همچنان در سطح وسیعی مورد پذیرش بود.