گونه اول، (موعظه‌گران):  عمده مشاوره‌های آنها در موضوعات عامی مانند رهبری سازمانی، موفقیت کسب و کار و سایر موضوعاتی است که به‌رغم اسم‌های پر طمطراق، «وجه‌انضمامی»کمی دارند. این دسته از افراد از «روانشناسی پاپ و عامه پسند»، بسیار کمک گرفته و با طرح موضوعاتی «ذهنی و غیر‌ابطال‌گرا»، همچون موعظه‌گران صرف، با ادبیاتی انگیزشی، گزاره‌هایی را به مخاطب منتقل می‌کنند که«جهان شمول، قطعی و عامه فهم» بوده، ولی در عین حال فاقد راهکارها و چارچوب‌های تحلیلی‌اند. لذت مخاطبت و مجالست با آنها نیز، تنها تا ساعتی پس از برگزاری جلسه ادامه‌دار خواهد بود.

گونه دوم، (جلاسان گردگو):  همان‌طور که از اسمشان پیداست علاقه وافری به جلسات متعدد سازمانی دارند. فاقد «مهارت‌های تفکر تحلیلی و انتقادی»‌اند. با «گردگویی»، سعی در جلب نظر همه متنفذین سازمانی و به‌خصوص مدیران عامل شرکت دارند. برای استمرار نقش خود، وارد معادلات سیاسی حاکم بر سازمان و جناح‌بندی‌های درونی آن می‌شوند. خیلی از مدیران عامل هم بیشتر از آنکه به مهارت‌های شناختی و رهنمودهای مشورتی آنها دل‌بسته باشند، انتصاب آنها را به جهت بده بستان‌های خارج از سازمان، برای خود قابل قبول دانسته‌اند. در عین حال از وجود آنها برای ترویج بی‌کم و کاست گفتمان مدنظر خود از زبان یک شخص سوم، که به ظاهر مستقل و علمی، تحت نام مشاور است بهره می‌برند.

گونه سوم، (کاربلدنماهای ضددانشگاهی):   رابطه آنها با دانشگاه و مدارک دانشگاهی از جنس «عشق و نفرت» است. از طرفی نامناسب نمی‌بینند که پیشینه خود را به نحوی به دانشگاه و مدارکش مرتبط سازند و در عین حال برچسب دانشگاهی بودن را برای تخفیف رقبای دانشگاهی خود به کار می‌گیرند. از تکنیک‌های «برندینگ شخصی و کاری»به نحو استادانه‌ای برای حرفه‌ای نشان دادن خود استفاده می‌کنند. از لحاظ شکلی و ظاهری، ارائه‌های مطلوبی را ساخته و پرداخته می‌کنند که ویژگی‌های زیبایی شناسانه ظواهر آنها به‌شدت ملموس است. در واقع به مهارت‌های «ارائه دانش»، بسیار بیشتر از غنای«خود دانش» مسلطند. نمایش دفاتر کاری مجلل و کاربرد افراطی از واژگان انگلیسی در ساده‌ترین جملات که معادل‌های فارسی متداولی دارند بخشی از راهبرد «حرفه‌ای نمایی»آن‌هاست. از آن جا که به صورت میانگین، فعالان بازار و صنعت در تهران با ترفندهای حرفه‌ای نمایی از جانب ایشان بیشتر آشنایی دارند، این گروه از مشاوران، مجبور می‌شوند عمده بازار و مخاطبان هدف خود را به دور از مرکز و در شهرستان‌ها یا در میان اقشار و شرکت‌های کوچک و کم تجربه‌تری که البته سوداهای بزرگی در سر دارند جست و جو کنند.

گونه چهارم، (مرشد‌های آکادمیک):  رزومه‌های چندین و چند صفحه‌ای آنها مشحون از مقالات و کتاب‌های متعددی است که بسیار دور از ذهن است به صورت انفرادی و بدون حضور دانشجو نوشته شده باشد. حتی همین کتاب‌های نگاشته شده گروهی، عمدتا توسط موسساتی منتشر شده است که فرآیند ممیزی و داوری دقیقی را برای آثار خود طی نمی‌کنند. عمده سمت‌های اجرایی ایشان نیز در محیط‌های غیر‌رقابتی و به دور از مکانیزم‌ها و پویایی‌های صنعت و بازار بوده است.

به علت درگیری‌های متعدد ایشان در وظایف درون و برون دانشگاهی و نقش‌های مشاوره گوناگون، عمدتا درگیر پروژه‌های عمیق و مبتنی بر «روش‌شناسی علمی، تحقیقی و ناظر به حل مساله» نمی‌شوند و به مدد دسترسی به انبوهه‌ای از ادبیات علمی در کارهای تحقیقی، با فروکاست «تحقیق و تحلیل» به «ابزار و خروجی»، رونوشتی از کارهای قبلی را با اندکی دخل و تصرف، تحویل مشتریان پرتعداد بعدی می‌دهند.

گونه پنجم، (مشاوران اصیل):  از« توانایی‌های شناختی» و«مهارت‌های تفکر تحلیلی و انتقادی» به قدر مناسبی برخوردارند. به دور از سیاست‌زدگی سازمانی و تلاش برای خوشامد صرف مدیران، نقش «منتقد مصلح»را بازی کرده و زبانشان در بیان مخالفت و نقد سازنده مدیران سازمان الکن نیست. از «مرشدگری صرف» فاصله گرفته و خود را درگیر پروژه‌ها و مسوولیت نتایج آنها می‌کنند. به درکی پیچیده‌تر و فراتر از «اطلاعات و دانش» رسیده‌اند که جنس آن، از جنس «خِرد و بینش» است و به مدد «بازاندیشی» (reflection) و «باز آفرینیِ»مدام تجارب زیسته شخصی، دانش دانشگاهی و تنفس مستمر در فضای تجربه‌های کاری جدی و فعالیت دانشگاهی اصیل به آن دست یافته‌اند. ادبیاتشان «انضمامی»، « اقتضایی» و «غیر اثبات گراست» و خود را مالک حقیقتی صرف نمی‌پندارند. بلکه معتقد به «راهکارهای اکتشافی» برای حل مساله در «سازوکار جمعی» و «گفت‌وگو محور» امور دنیای کاری هستند. تراز علمی و حرفه‌ای ایشان را می‌توان از شبکه متعاملین‌شان به درستی شناخت.

و در نهایت اینکه در گفتارشان رگه‌هایی از «مفهوم پردازی‌های پیچیده‌تر» و ارجاع به «مفاهیم علمی و نقد تحلیلیِ تجارب»گذشته دیده می‌شود. در واقع تلاش می‌کنند، مخاطب خود را به «دستگاه‌های تحلیلی» و «چارچوب‌های علمی» جدیدتری مجهز و مسلح کنند.

نکته آخر اینکه این گونه‌شناسی، گویای همه تیپ‌های مشاوره در جهان واقع نیست و در عمل، تیپ‌های ترکیبی‌تری مثل«مرشد دانشگاهی- جلاس گردگو» و «کاربلدنماهای ضد دانشگاهی - موعظه گر» هم در این عرصه کم نیستند.

جای تاسف آنجاست که به خاطر ماهیت «پیچیده»، «ادراکی» و «غیر‌ملموس»معیارهای‌های فوق، شناخت سره از ناسره و تمییز «اصل» و «اصل نما» در بازار مکاره مشاوره مدیریت به مراتب سخت‌تر از سایر بازارهاست. البته جای امیدواری نیز آنجاست که با بلوغ کنشگران این بازار در «سمت تقاضای خدمات مشاوره»، به مرور عرصه بیشتری برای رشد و ارتقای بخش اصیل صنعت مشاوره مدیریت نیز در کشورمان فراهم شود.