رشد به مثابه یک مدل فکری
بدون شک قسمت عمدهای از جواب به این سوال، اقدامات فنی و اجرایی مناسب در قالب چارچوب زمانبندی مناسب است. اینکه شرکت با تکیه بر شایستگیهایش بتواند اهرمهای رشد و مقیاسپذیر کردن خدماتش را کشف کند و از آن بهره گیرد. این جواب مرسوم و ضروری اما یک نقص اساسی دارد و نقش نظام فکری و نگرش افراد را دخیل نمیکند. افرادی که در این پارادایم اقتصادی جدید منبع اصلی نوآوری و رشد هستند. برخورد با مساله رشد در بعضی شرکتها، شبیه خرید مواد اولیه است و احساسی ایجاد میشود که فاز فکری رشد به صورت خودکار انجام خواهد شد.
این تلقی صحیح نیست. اگر تاریخ توسعه شرکتها را حتی در بازهای ۲۰۰ ساله نگاه کنیم، خیلی مواقع شرکتهایی با منابع و توان مشابهی وجود داشتهاند که در نهایت یکی از آنها واقعا موفق به مقیاسپذیر کردن محصول خود در سطحی گسترده شده است. پس منابع مالی، داشتن بهترین استعدادها و حتی آمادگی بازار، فرمول کافی برای این پدیده نبوده و با تغییر پارادایم اشاره شده، عدمکفایت جدیتر است. اگر سازمان را به بخشهایی همچون نرمافزار، سختافزار، انسان افزار و فکر افزار تقسیمبندی کنیم، روزبهروز بر اهمیت فکر افزار آن افزوده میشود و در اقتصاد دیجیتال که دسترسیها سادهتر است و این دسترسیها به خودی خود و بدون طراحی صحیح، مزیت رقابتی ایجاد نمیکند، فکر افزار نقش محوری بیشتری بازی میکند.
در واقع هر سازمانی که سودای رشد در سر دارد، قبل از برآورد منابع خود، لازم است سوالات اساسی از خود بپرسد. در صورتی که این سوالات اساسی جوابی قانعکننده از دید یک تفکر نقاد نداشته باشند، تمام منابع مذکور نمیتواند این ضعف را پوشش دهد. همچون خودرویی که آماده حرکت است و تمام زیرساختها مهیای آن است اما راننده آن عزمی برای سفر ندارد، شرکتها بدون داشتن مدل فکری رشد و آمادهسازی برای آن، معمولا در پیچهای اول به ته دره سقوط میکنند و رویای رشد به دردسرهای سکون (بخوانید ورشکستگی)، میانجامد.
این سوالات و مدل فکری چه هستند که تا این حد اهمیت دارند؟ در گام اول فلسفه وجودی خود ما و کسب و کارمان است. اینکه چرا در این نقطه ایستادهایم؟ و با چه هدفی در حال حرکت هستیم؟ سوالات اول هستند که در دامنه پر شیب کوه رشد باید از خودمان بپرسیم. احتمال دارد در شروع کسب و کار، مسائل اقتصادی و معیشتی دلیل شروع باشد یا اینکه ایدهای که به نظرمان جذاب است و مقداری کنجکاوی مان را برمیانگیزد، اما تجربه نشان داده است به محض دریافت درآمدهای اولیه و عرضه محصول به بازار، این عطشها به شدت کم میشود و موتور رشد، نیاز به سوخت از جنس دیگری دارد که دو سوال مذکور نقطه عزیمت به سمت دستیابی به آن است. سوال بعدی بیشتر شخصی است و همگامی بنیانگذاران و افراد اصلی را با رشد مجموعه میسنجد. به قولی آیا همه آماده تکانهای شدید قطار کسب و کار هستند یا نه و چه افرادی لازم است در ایستگاه بعدی از قطار کسب و کار پیاده شوند. در گام بعدی شرکت باید تصمیم بگیرد که آیا آماده است زحمتهای مسیر را به جان بخرد و چرایی آن آمادگی را موشکافی کند؟ تولید سود نتیجه فعالیتهای شرکت است و نمیتواند در اینجا نقش آن چرایی را برای شرکت ایفا کند. اساسا سود در شرکت مانند نفس کشیدن برای انسان است. بدون نفس کشیدن، زندگی انسان ناممکن است اما به جرات میتوان گفت، نفس کشیدن هدف زندگی انسان نیست و مطلوب وی دایرهای گسترده را شامل میشود.
سوالات بعدی بیشتر در امتداد این سوالات است و اینکه به چه چیزی افتخار میکنید؟ بزرگترین ترستان چیست؟ میتواند نقش مکمل برای مدل فکریتان داشته باشد. این لیست میتواند ادامه پیدا کند و مورد بحث قرار گیرد اما چون ظاهری انتزاعی دارد و بحث در موردش قدری مشکل است با سهلانگاری مواجه میشود و بحثهای پیرامون رشد به سرعت حول اقدامات و تکنولوژیهای مورد نیاز برای رشد همگرا میشود. سوالاتی از قبیل مزیت رقابتی ما چیست؟
آیا پایههای رقابتی صنعت را فهمیدهایم؟ طول عمر محصولی که در رویای مقیاسپذیر کردن آن هستیم، چقدر است؟ و موارد مشابه از این دست است که به جای ارائه پاسخهای صرفا فنی، اتکا به درک عمیق از نیاز مشتریان و اینکه چرایی وجود ما از دیدگاه مشتریان چه میتواند باشد، گراهای بهتری از مسیر رشد به ما خواهد داد. بعد از این بحثهاست که برنامهریزی اهمیت پیدا میکند و منابع در دسترس یا موردنیاز شرکت، تخصیص و تامیناش معنی دار خواهد شد.
به نظر تفکر کوتاهمدت در ابتدا و انتهای مسیر شرکت بیشتر معنی دارد و دید بلندمدت در مسیر رشد است که شکل میگیرد. وقتی که نهال کسب و کار جوان است، دسترسی به درآمد اهمیت پیدا میکند و شروع برای هدف مهمی است. در مراحل بلوغ شرکت نیز، اهمیت صورتهای مالی شرکت در بازه کوتاهمدت بیشتر میشود و فراغت یا حتی بودجه رشد را از مدیران سلب میکند. دوره رشد، دوره تلفیق دانش و هنر شرکت برای مقیاسپذیر کردن محصولش است. مقیاسپذیریای که از رگ گردن به مسیر رشد و بلوغ شرکت نزدیکتر بوده و در پارادایم اقتصاد دیجیتال، یک نیاز اجتنابناپذیر در سطوحی بسیار گسترده است.