حلقه مفقوده در مدیریت ایرانی
پس با افزایش نقدینگی در جامعه بهجای اینکه شرکتها به نقدینگی بیشتر دسترسی یابند به دلایل گفته شده، با کمال تعجب به نقدینگی بیشتر نیاز دارند! بهنظر میرسد ما نیاز به برنامهریزی و مدیریت استراتژیک و هوشمند منابع مالی داریم تا از نابسامانی محیطی تکرار شونده که همان افزایش مداوم نقدینگی است در درجه اول زیان نکنیم و در صورت امکان سود هم ببریم و به راهکارهای عملی برای رویارویی با رشد پایهپولی و افزایش نقدینگی برسیم. در این مقاله مایلم به مطلبی بپردازم که شاید در مدیریت شرکتها در ایران کمتر به آن پرداخته شده و بهنظر میرسد بسیاری از مدیران در شرکتهای کوچک و متوسط کمتر بدان توجه دارند ولی با بنچمارک از صنایع کوچک و متوسط در کلاس جهانی این موضوع نقش تعیینکنندهای به خود میگیرد و نهتنها یک نیاز است بلکه بهنظر میرسد به یک «باید» تبدیل شده است؛ این مهم، مدیریت سرمایهگذاری است. اما چاره چیست؟ بهنظر میرسد ما باید بهصورت هوشمندانه و دائمی متغیرهای بازار و شرایط بیرونی را پایش و منابع مالی داخل شرکت را بهینه کنیم. در شرکت برای برنامهریزی و مدیریت نقدینگی ما سه ابزار در دست داریم؛ اول مدیریت وجوه نقد، دوم مدیریت مواد اولیه و سوم مدیریت سرمایهگذاری.
اما چگونه محیط بیرون را تحلیل کنیم و چه استراتژی و برنامه درونسازمانی داشته باشیم؟ در بیرون باید بهدنبال رصد دائمی پارامترهای تاثیرگذار بر روی منابع مالیمان و ریسکهای سیستماتیک مانند تحریم، تورم مواداولیه، تورم کالا و خدمات، همچنین توجه به برابری نرخ ارز باشیم و در درون شرکت با رصد مستمر مدیریت نقدینگی توسط ابزارهایی که در اختیار داریم مانند گزارشهای مالی نظیر ترازنامه، صورت گردش وجوه نقد، صورت سود و زیان و بهروز نگهداشتن آنها تصمیمات بهنگام و صحیحی بگیریم.
در اولین قدم با برونداد این صورتهای مالی باید نسبت جاری و مهمتر از آن نسبت آنی را بهصورت دائمی رصد کنیم. نسبت آنی شرکت یعنی نسبت داراییهایی که به سرعت نقد میشوند (مثل وجوه نقد، مطالبات با نقدشوندگی کمتر از یکسال و در کل داراییهایی که بهصورت آنی میتوان آنها را نقد کرد) به بدهیهای جاری (یعنی بدهیهای با سررسید کمتر از یکسال).
این نسبت همواره باید بالاتر از ۵/ ۱باشد یعنی به ازای هر یک ریال بدهی یک ونیم ریال دارایی جاری به سرعت نقدشونده داشته باشیم، اگر نسبت کمتر از یک باشد یعنی در پرداخت بدهیهای جاری دچار مشکل میشویم و احتمالا باید با وام تامین مالی کنیم و سود آینده را، اگر وجود داشته باشد، پیشخور کنیم و اگر نسبت بالاتر از ۲ داشته باشیم یعنی یا نتوانستهایم مطالباتمان را وصول کنیم یا احتمالا نتوانستهایم نقدینگی موجود را بهصورت پویا مدیریت کنیم و به موجودی کالا یا سرمایهگذاری تبدیل کنیم که هر دو یک مفهوم دارد: مدیریت ناکارآمد. مدیریت باید بهصورت مستمر منابع موجود در سبد داراییهای جاری وسریع نقدشونده خود را بهینه کند، یعنی بررسی و برآورد کند که در داراییهای جاری چه میزان سهم وجوه نقد ریالی، چه میزان سهم وجوه ارزی، چه میزان سهم موجودی کالا و مواداولیه و چه میزان سهم سرمایهگذاری است تا نسبت به تهدیدهای بیرونی بتواند پاسخ مناسب دهد. سازمان باید به سطحی از هوشمندی و پویایی برسد تا بتواند ترکیب بهینهای از این ۳ متغیر، یعنی وجوه نقد، متریال و سرمایهگذاری را بهوجود آورد. این فرآیند باید بهصورت مداوم در فواصل زمانی مشخص، مثلا دوماهه یا حداکثر فصلی، باتوجه به ویژگیهای سازمان و تغییرات بیرونی متغیرهای تاثیرگذار برنامهریزی شود و بهصورت مستمر مورد پایش قرار گیرد و گپها و نکات قوت و ضعف تصمیمها بررسی و مونیتور شود و اصلاح دائمی صورت پذیرد. ما در سازمان برای مخارج روزانه و همچنین پرداخت بدهیها به وجوه نقد ریالی و برای تامین مواداولیه وارداتی، تجهیزات و ... به وجوه ارزی نیاز داریم، که با توجه به گزارشهای مالی و برنامهریزی سالانه باید موجودی وجوه نقد را بهصورت بهینه مابین وجوه ریالی و ارزی تقسیم کرد. در خصوص مدیریت مواد اولیه مدیران باید قبل از فروش محصولات، موجودی مواد اولیه را تهیه کرده باشند یا حداکثر به محض فروش کالا، مواد اولیه را خریداری کنند. در خصوص فرآیند سرمایهگذاری که بهنظر میرسد حلقه مفقوده در مدیریت شرکتهاست باید توجه بیشتری معطوف شود؛ بهنظر میرسد شرکتهای متوسط و کوچک در هر اندازهای برای رشد و توسعه و شاید حتی برای ماندن در وضعیت موجود، ناچارند از حوزه آسایش سنتی خود بیرون آیند و فرآیندهای مستمری از قبیل بینالمللی شدن، سازمان یادگیرندهشدن و الکترونیکشدن را در همه حوزهها بهویژه در مبحث سرمایهگذاری انجام دهند. منظور از بینالمللیشدن فقط این نیست که شرکتی محصولاتش را صادر کند یا واردات مواد اولیه و تجهیزات را مستقیم انجام دهد، بلکه مهمتر این است که مدیران سازمان با ادبیات جهانیشدن آشنا شوند و بهعنوان اولین قدم در این راه باید سرمایهگذاری بینالمللی را فراگیرند. مدیران باید سرمایهگذاری را بیاموزند؛ چه سرمایهگذاری داخلی و چه خارجی، باید فراگیرند که چه سرمایهگذاری بهتر است و چگونه باید آنرا انجام دهند، باید دانش خود را در این زمینه بالا ببرند. سرمایهگذاری از جمله مواردی است که نمیشود آن را برونسپاری کرد، میتوان مشاور مالی و سرمایهگذاری داشت و آموزش دید ولی مسوولیت و حرکت به سمت سرمایهگذاری مشخصا باید توسط خود مدیران شرکتها انجام شود. مدیریت سرمایهگذاری باید بهنحوی انجام گیرد تا در جهت کاهش ریسک، نقدشوندگی بالا و سودآوری بروز کند. برای جمعبندی باید به این نکته اشاره کنم که گاهی فقط با دوراندیشی، برنامهریزی یادگیرندهبودن، میتوانیم معادلات را به سود سازمان خود تغییر دهیم و نیازی به انجام کارهای بزرگ و سناریوهای پیچیده وجود ندارد و تنها مدیران باید به این نکته توجه کنند که یادگیرنده باشند و با تغییرات کوچک اما مستمر همواره خود و سازمان را بهنگام سازند.