شروع کن، رشد کن، تغییرش بده
گردونه نوآوری و تصمیمگیری در مورد محصول
۴- فرضیهسازی. بر اساس آنچه در مورد احساسات و ناامیدیهای مشتری، کارهایی که باید انجام شود و رنجها و گنجهایی که باید مورد رسیدگی قرار بگیرد، حالا میتوانید در جریان فرضیهسازی شروع کنید ایدههایی را برای پیدا کردن راهحل بررسی کنید. درست کردن فرضیه برای راهحلهای ممکن، میتواند دهها تکنیک تفکر طراحی را در بربگیرد؛ مثل توفان فکری، نگارش جمعی ایدهها، و تولید «بدترین ایده ممکن» (worst possible idea : متدی در ایدهپردازی که طی آن اعضای تیم در جلسه ایدهپردازی بهصورت هدفمند بدترین راهکارهای ممکن را میجویند و این فرآیند جستوجوی برعکس، فکر آنها را آرام میکند، به آنها اعتماد به نفس میدهد و خلاقیت را شکوفا میکند. به این ترتیب، آنها میتوانند با به چالش کشیدن فرضیات، دیدگاههایی برای بهترین ایدهها بهدست آورند).
بنیادیترین روشها برای رسیدگی کردن به ناامیدیهای کاربران شما کدام است؟ اصلیترین مسیرهای جایگزین به سوی یک راهحل چیست؟ به کمک تیمتان میتوانید تا جایی که ممکن است به ایدههای مختلف دست یابید و سپس آنها را غربال کنید تا بهترین گزینه برای نمونهسازی و تست کردن در جریانهای بعدی بهدست آید.
یک جنبه مهم از تفکر طراحی، که اغلب بهطور خاص به آن پرداخته نمیشود، امکان رسیدگی کردن به نیازهای بیان نشده مشتری است. صرفا با مشاهده افراد در محیطهایشان، این امکان وجود دارد که مشکلاتی را که خود آنها به آن آگاهی ندارند را ببینیم. آنها از وجود یک مشکل خبر ندارند، تا اینکه یک طراح با چشماندازی بیرونی، نیازهای برآورده نشده را پیدا و راهحلی برای آن تجویز میکند. اما رسیدن به راهحلهای بالقوه برای نیازهای بیان نشده، فقط در صورتی امکانپذیر است که این نیازها با همدلی شناسایی شوند.
هدف طراحی این نیست که یکسری ویژگیها را تعریف کند، بلکه هدف این است که بر رفتارهای مشتری اثر بگذارد و به بهتر شدن چیزی منجر شود. هدف اثر گذاشتن است. به همین دلیل است که شما وارد این جریان میشوید: تولید فرضیههایی در مورد چگونگی رسیدن بهدستاوردهای قطعی و اینکه کل تیم شما باید درگیر آن شود.
۵- بیرونیسازی. در این جریان، شما چیزی را خلق میکنید و آن را با انجام آزمایشهای ناب، برای مشتری دسترسپذیر میکنید. چیزی که خلق میکنید، باید نمونه بسیار کوچکی باشد که بتواند اثبات کند آیا با راهحل خود، مسیر درستی را میروید یا نه. در این مرحله، باید یک نمونه ارزان و کوچک مقیاس که سریع آماده میشود، مشابه محصول واقعی بسازید. در اصطلاح استارتآپ ناب، به آن «حداقل محصول قابل عرضه» (Minimum Viable Product) میگویند. این حداقل محصول قابل عرضه باید یک آزمایش تلقی و هدف این است که صحت و کارآیی آن تایید شود.
کارشناسان تفکر طراحی، معمولا از اصطلاح «الگوی اولیه» استفاده میکنند، اما عملا هر دو اصطلاح یک معنی دارند. MVPها نوع خاصی از یک الگوی اولیه هستند که قرار است فرضیات مختلف روی آن تست شوند و مشخص شود آیا مشتری با آن ارتباط برقرار میکند یا نه، سپس باید منتظر نتیجه بمانیم. الگوهای اولیه معمولا با درجه اعتبار پایین شروع میشوند تا بتوان مشکل آن را بهتر شناسایی و برای آن بهترین راهحل را پیدا کرد. الگوهای اولیه با درجه اعتبار پایین، میتوانند به سادگی یک ویدئوی آنلاین باشند تا تست کنند آیا مشتری میخواهد ارزش پیشنهادی شما را خریداری کند یا نه.
هر چقدر زمان بگذرد، MPV با درجه اعتبار پایین، میتواند تکامل یابد و به MPV با درجه اعتبار بالا تبدیل شود و هر چه بیشتر به محصول نهایی شما نزدیک شود.
۶- ایجاد حساسیت. بعد از اینکه یک یا چند نمونه اولیه برای کاربران تهیه کردید، باید به جمعآوری داده در مورد اثربخشی آنها اقدام کنید. باید سیستمهای خود را به شیوهای تنظیم کنید که تیم شما نسبت هر کاری که مشتری انجام میدهد، حساس باشد. میتوانید از مصاحبه با مشتری، نظارت بر کار مشتری، تجزیه و تحلیل مشتری و تکنیکهای متعدد دیگر در این زمینه استفاده کنید. در اینجا تمرکز باید روی انتخاب کارآمدترین، عملیترین و موثرترین ایده، از میان الگوهای اولیه متعددی که در اختیار دارید، قرار گیرد.
۷- سیستمی کردن. در این جریان، باید در مورد هر اطلاعاتی که بهدست آوردهاید و هر چه فراگرفتهاید، تصمیمگیری کنید. بعد از اینکه مشتری را با استفاده از الگوهای اولیه بهطور دقیق زیر نظر گرفتید، باید اطلاعات کافی در اختیار داشته باشید تا ببینید نتایج بهدست آمده، چقدر با تصویر کلیتر محصول نهایی همخوانی دارد. آیا راهحل شما آنطور که مد نظرتان بود موثر بوده است؟ آیا پیشرفتهای بیشتری مورد نیاز است؟ با آنچه حالا میدانید، آیا میتوانید تصمیم بگیرید که توجه خود را در کجای گردونه نوآوری بیشتر کنید؟ شاید لازم باشد به ابتدای گردونه برگردید و فضاسازی و همدلی بیشتری داشته باشید. فراموش نکنید که گردونه نوآوری یک مدل تکرارشونده است. یا شاید آنقدر داده بهدست آورده باشید که بخواهید تغییر محور دهید، اصلاحات انجام دهید یا جلسات با اعضای تیم را ادامه دهید و به نتایج مهمی در مورد مدل کسبوکارتان برسید.