طبقه متوسط اجتماعی، بازاری با ارزش بالقوه بالا
نیاز، توان و امید این طبقه در بهثمر نشستن برنامهها بسیار تاثیرگذار است. این طبقه است که تلاش میکند، امیدوار میشود، برنامهریزی میکند، سعی در افزایش معلومات و اثربخشی خود دارد و طبیعتا اگر حرکتی صورت گیرد بر شانههای ایشان استوار خواهد شد. ضعف این طبقه، ضعف اقتصاد و حتی گفتمان اجتماعی را در پی دارد و نمیتوان حتی بهوجود جامعهای سالم و پویا در شرایط ضعف این طبقه امیدوار بود.
از طرفی طبقه ضعیف جامعه، بهحدی دچار تنش در تامین معیشت است که عملا زمان، ظرفیت فکر و توانایی برنامهریزی برای رشد را ندارد و فرآیند رشدشان متقارن با صعودشان به طبقه متوسط امکانپذیر خواهد بود. در این طبقه ضعیف، هدف وسیله را توجیه میکند و عمدتا هدف تامین مایحتاج اولیه و اساسی زندگی و البته به هر قیمتی است.
از طرف دیگر، طبقه بالای جامعه عملا خود را در سطح سایر طبقات نمیبیند و کنشی بسیار محدود در جنبههای مختلف دارد. بهخصوص در کشور ما، با وجود دریافت سهم بالایی از کیک اقتصاد، سهم نسبتا کمی در توسعه و اشتغال در بخشهای مولد دارد. به انگیزهها و چالشهای فرهنگی نسبتا بیاعتناست و از نظر اجتماعی نیز فقط با همطبقهایهای خویش در ارتباط است.
در شرایط فعلی کشور و پس از بروز نوسانات قیمتی و ظهور دوباره غول تورم، واقعیت این است که بزرگترین ضربه به همین طبقه متوسط وارد شده و سبک زندگیاش تحتتاثیر قرار گرفته است. بهتبع این تغییرات، محصولاتی که برای این بازار تولید میشود (تقریبا اکثر قریب به اتفاق محصولات)، دچار تغییر خواهند شد. محصولاتی که ضمن حفظ کیفیت خود، بتوانند حضور خود را در سبد خرید خانوار طبقه متوسط تداوم ببخشند.
اگر بخواهیم در مورد آینده پیشبینی داشته باشیم و به نوعی فضای روزهای آتی را ترسیم کنیم؛ هر اندازه که آینده و پیشبینی آن دارای انحراف ذاتی باشد و از انواع خطاهای شناختی رنج ببرد، لازم است که بیشتر منعطف بر این حوزه و نیاز این طبقه باشد و بتواند برای ایشان چشماندازی در نظر داشته باشد.
احتمالا در شرایط فعلی، لازم است که کسبوکارها، بهویژه کسبوکارهای کوچک و متوسط به فکر نیازهای موجود بازار باشند و نیازهای ایجادی را هدف قرار ندهند. نیازهای موجود به نیازهایی گفته میشود که بازار هدف، ضرورت آن را درک کرده است و در پی رفع آن اقداماتی را صورت میدهد. این اقدامات هم از جنس تطبیق کامل نیاز با محصول است و در صورت عدم امکان، هم از جنس جایگزین کردن محصول با محصولی حداقلی در راستای تامین آن نیاز خواهد بود.
نیازهای موجود، اکثرا با حضور رقبای متعدد همراه است و مشتری با انتخابهای گوناگونی مواجه است. حضور در این بازار برای صاحبان کسبوکار، از انواع تولیدی، صنعتی و خدماتی، نیازمند تمهیدات مناسبی است که این حضور در این بخش دارای چالشهای فراوان و همچنین تنشهای قابلتوجه است.
احتمالا تا آیندهای تقریبا قابلتوجه، محصولاتی که در قیمتگذاری موثرتر وارد میشوند، میتوانند در بازارها حضور پیدا کنند و حضور خود را استمرار بخشند. همچنین در شرایط اقتصادی رکود تورمی، همواره تحلیلگران بر محافظهکاری و حفظ جریانهای درآمدی تاکید میکنند و از امید بستن به جذب سرمایه و توسعه کسبوکار، فعالان را بر حذر میدارند.
پس فعالان کسبوکار باید در بازار پررقابت، با استراتژی حداقل قیمتی و همچنین با رویکردی محافظهکارانه حضور داشته باشند. این شرایط و ادامه فعالیت در آن، به تار مویی بسته است و بهشدت امکان برهم خوردن آن، بالا رفتن ریسک و حتی نابودی کسبوکار وجود دارد. بهخصوص در وضعیت فعلی که ریسکهای سیستماتیک نیز بالاست، امکان برهمخوردن این تعادلها اتفاقا بیشتر خواهد بود. این رویکرد تا حدودی برای بخشهای مختلف اقتصاد وجود دارد، اما حوزه خدمات اگر در زمان مناسب اصلاحاتی انجام ندهد، سریعتر حذف شده و مشتریان حتی به قیمت کمکردن سطح رفاه خود، از خدمات مذکور فاصله خواهند گرفت.
بهجای محافظهکاری صرف، بهنظر میرسد مواردی چون انضباط مالی و بودجهبندی در چارچوبی واقعی بیشتر مثمرثمر باشد. بودجهبندی که حتما سهمی برای نوآوری و تحقیق و توسعه داشته باشد. این سهم از بودجه شرکت است که نقش سوپاپ اطمینان را برای حضور در بازار رقابتی فراهم میکند. هرچه بازار رقابتیتر و جنگ قیمتی در جریان باشد، اتفاقا لازم است فعالان در نوآوری سرمایهگذاری منطقیتری بنمایند. همچنین برای عرضه محصول در قیمت رقابتی که طبقه متوسط در شرایط رکود بتواند آن را خریداری کند، فرآیند پیوسته تحقیق و توسعه ضروری است. دور شدن از تحقیقات و عدماستفاده از تکنولوژیهای روز، ریسک فروپاشی کسبوکار را بیشتر خواهد کرد.
برای مدیران و فعالان ناآشنا به نوآوری، به میان آوردن تخصیص بودجه شرکت برای تحقیق و توسعه، نوآوری و سرمایهگذاری در داراییهای معنوی، در این فضای اقتصادی، تا حدودی فانتزی بهنظر میرسد و غیرضروری دیده میشود. اما ارتباط بین طبقه متوسط اجتماعی، نیازها و آرزوهایش، بازاری که برای آنها شکل میگیرد و کنش و واکنشهایی که اتفاق میافتد، هم به ذات دارای سرعت تغییرات بالایی است و هم تفکری راهبردی را طلب میکند. ضرورت حضور دیدگاه مبتنی بر تحقیق و توسعه و نوآوری در این راهبرد جدی است؛ چه آنکه بودجه آن فقط قابلتامین از منابع با ارزش و حیاتی داخل شرکت باشد، و آنکه شرکت و بنگاه در حال و روز خوبی بهسر نبرد.
شرایط اقتصادی نیز همچون پدیدههای اجتماعی که ذاتی غیرخطی دارند، تغییر میکند که همگامی و انطباق با تغییرات آن نیازمند آمادگی است. کسب آن آمادگی بسیار دور از واقعیت است اگر دیدگاه فقط مدیریت اکنون و عدم سرمایهگذاری چندجانبه در آینده و با تمرکز صرف بر طبقه بالا جامعه بهعنوان مصرفکننده باشد.