تجلی دوباره مشارکت جمعی
میتوان گفت فرهنگ پدیدهای است که سبب شباهت ما با برخی از افراد در جهان میشود و در عین حال ما را از اغلب آنها متفاوت میسازد. دایرهالمعارف بریتانیکا، فرهنگ را «رفتار ویژه انسان هوشمند با ابژههای مادی مورد استفاده بهعنوان بخش لازم این رفتار» تعریف میکند. بنابراین در میان عناصر موجود، فرهنگ، شامل زبان، ایدهها، اعتقادات، آداب و رسوم، رمزگان، نهادها، ابزارها، تکنیکها، آثار هنری و مراسمها است» (Britannica Concise Encyclopedia: ۲۰۰۸). میتوان فرهنگ را با آثار هنری، میراث فرهنگی، تولیدات، فرآیندهای فنی، ایدهها، عادات و ارزشهای یک جامعه مرتبط دانست. نگرشهای زیادی در این باره وجود دارد. مثلا از نظراستوارتهال، فرهنگ، تولید و تبادل معنا است؛ احساس، درک و مفهومی است که بین اعضای یک جامعه داد و ستد میشود(Hall, ۱۹۹۷).
جان تامپسون تعریفهای ارائه شده در عرصه فرهنگ را به ۴ دسته کلی تقسیم میکند:
الف. تعریفهای سنتی و کلاسیک: فرهنگ را نشانه رشد و تعالی معنوی یک جامعه میدانند.
ب. تعریفهای توصیفی یا تشریحی: به دنبال توصیف فرهنگ و مشخص کردن نهادها و عناصر تشکیلدهنده فرهنگ هستند.
ج. تعریفهای نمادگرایانه: فرهنگ را کلیتی میدانند که از طریق نمادهای متجلی در جامعه شناخته میشوند.
د. تعریفهای نمادگرایانه ساختگرا: ارتباطی ناگسستنی میان نهاد و ساختار جامعه برقرار میکند (Thamson, ۱۹۹۰: ۱۲۲-۱۲۴).
دو دسته از تعاریف فوق ارتباط مستقیمی با موضوع مورد بحث دارد که بسیار مختصر به آنها پرداخته شده است.
فرهنگ به مثابه رشد و تعالی یک جامعه
ریشه شکلگیری کلمه فرهنگ، در زبانهای اروپایی واژه لاتین
«culture» است که به معنای پرورش گیاه یا حیوانات و همچنین به معنای کشت و کار مورد استفاده بوده و حتی گاه نیز به مفهوم پرورش خانوادگی بهکار میرفته است. ادوارد ب. تایلور نخستین کسی بود در سال ۱۸۷۱ کلمه فرهنگ (Culture) را در زبان انگلیسی به معنایی که امروز مردم شناسان و جامعهشناسان به کار میبرند مورد استفاده قرار داد (Taylor, ۱۸۷۱: ۱). ریموند ویلیامز معتقد است از رنسانس به بعد مفهوم «culture» در زبان انگلیسی و «Kulture» در زبان آلمانی به معنای پیشرفت و تعالی یک جامعه و نشانه دستیابی آن به تمدن بهکار رفته است. بنابراین مفاهیم فرهنگ و تمدن در کاربرد سنتی آن در زبانهای اروپایی در هم تنیده است و به شکل مترادف و جایگزین مورد استفاده قرار گرفتهاند (Williams, ۱۹۷۶: ۱۹).
گرچه واژه «فرهنگ» در ادبیات فارسی ریشه لغوی متفاوتی دارد و به عقیده برخی متفکران، کاربرد آن بهجای واژه «culture» خالی از اشکال نیست، اما در آنهم معنای رشد و تعالی و بهتر شدن نهفته است. «فرهنگ» مرکب از پیشوند «فر» به معنی پیش و ریشه باستانی «تنگ» به معنی کشیدن است. کلمات فرهختن و فرهختن در ادبیات فارسی از همین ریشه است که به معنی تربیت کردن، ادب آموختن و تادیب کردن است. اصطلاح فرهنگ در فرهنگنامههای مختلف به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، هنر، علم و معرفت آمده است (آشوری، ۱۳۵۷: ۳۰-۳۱). در زبان عربی نیز اصطلاح «ثقافه» برای فرهنگ بهکار رفته که به معنای یاد گرفتن، آموختن و پیدا کردن است. از اینرو در زبان عربی ثقافه مفهوم رشد، دانش، معرفت و هنر را شامل میشود (بندربیگی، ۱۳۶۱: ۵۲). بنابراین در زبانهای مختلف، بهرغم وجود ریشههای متفاوت لغوی برای واژههایی که امروزه در مقابل فرهنگ بهکار گرفته میشوند، نوعی اشتراک معنایی نیز وجود دارد و در تمامی آنها عناصری چون رشد و کمال و هنر و فضیلت نهفته است.
ابوالحسن بیهقی نیز در «تاریخ بیهقی» مینویسد: «هر ولایتی را علمی خاص است، رومیان را علم طب،... و هند را تنجیم و حساب و پارسیان را علوم و آداب نفس و فرهنگ، و این علم اخلاق است.» بیهقی فرهنگ را با علم اخلاق یعنی روشهای بالا بردن شأن وجودی انسان و اعتلای فردی و اجتماعی او یکی میداند و آن را مختص و از ویژگیهای بارز ایرانیان محسوب میکند . هرچند این معنی تا حدی با معانی ارائهشده قبلی متفاوت است، اما در نهایت با مفهوم کمال و اعتلا پیوند میخورد؛ کمال و اعتلایی که به پشتوانه خرد، عقل و فضیلت حاصل میشود (آشوری، ۱۳۵۷: ۲۱). در «تحفهالملوک» نیز چنین برداشتی آورده شده است: «حکمای پارس گفتهاند که خرد رهنمونی بزرگ و پشتی قوی است و کلید دانشهاست و دانش و فرهنگ انبازان خردند» (همان).
اینکه فرهنگ متجلی و نشانگر کمال و تعالی یک جامعه است، میتواند این معنا را به دنبال داشته باشد که قدرت و ماندگاری جوامع به فرهنگ وابسته است. اگر فرهنگ نمایانگر ورود یک ملت یا یک جامعه به مرتبت وجودی بالاتر است، پس ملتهای بافرهنگ، ملتهای قدرتمند و با هویتی هستند که به مراحل تمدنی قابل قبولی دست یافتهاند و میتوانند حیات بینالمللی باثباتتر و قدرتمندتری داشته باشند. برای دور نشدن از موضوع به اتفاقهایی که در دوران کرونا در ایران حادث شد اشاره میشود.
مشارکت خوب مردم، نتایج مناسب اجرای طرح تحول سلامت اداری و ایثار و فداکاری مدافعان سلامت، بهداشت و درمان یادآور روزهای ۸ سال دفاع مقدس و اخلاص و ایثار رزمندگان است. دانشجویان دانشگاهها در شرایطی که قرنطینه تداوم پیدا کرده و بسیاری از کارگران و اقشار کمدرآمد آسیب دیدهاند، به همراه کانونهای خیریه برای جمعآوری کمکهای نقدی جهت تهیه و توزیع بستههای ارزاق برای مردم کمبهره دست بهکار شدند. در مقابل بسیاری از مساجد ایستگاههای عرضه محصولات بهداشتی بهصورت صلواتی برقرار شد. برخی از مساجد خودروهای عبوری از منطقه خود را صلواتی ضدعفونی کردند. در دوران شیوع کرونا صدها و میلیونها ماسک و لباس مورد نیاز کادر درمان در مساجد تولید شد. بسیاری از مساجد غذاهای گرم تهیه میکردند و برای کادر درمانی و بیمارستانها و خانوادههای محروم میفرستادند. مساجد بستههای معیشتی متعددی را تهیه کردند و بین مستمندان محلات پخش کردند. در دورانی که در برخی کشورها هرکس به فکر خودش است و بسیاری از افرادی که شغل خود را از دست دادهاند در شرایط نامناسبی زندگی میکنند، ملت ایران برای کمک به یکدیگر بسیج شدهاند. این امر نیز ریشه در فرهنگ ایرانی دارد. هافستد پنج بعد اجتماعی برای فرهنگ قائل میشود که عبارتند از: فاصله قدرت، فردگرایی در مقابل جمعگرایی، مونثگرایی در مقابل مذکرگرایی، اجتناب از عدم قطعیت و بلاتکلیفی (Bryan, ۲۰۱۴: ۲۵۸). در این قسمت به یکی از این ابعاد اشاره خواهد شد.
فردگرایی در مقابل جمعگرایی: بزرگترین تفاوت بین یک جامعه فردگرا و جمعگرا، در تعریف نقش «فرد» یا «گروه» در جامعه است. در یک فرهنگ فردگرا، منافع افراد بر منافع گروههای اجتماعی ترجیح داده میشود. اما در یک فرهنگ جمعگرا، منافع گروههای اجتماعی نسبت به منافع افراد در اولویت است. در این جوامع خانواده، فامیل، قبیله و قوم اهمیت دارد و اجزای مهم جامعه تلقی میشوند و افراد جامعه، برای حفظ آنها تلاش میکنند درحالیکه در فرهنگهای فردگرا «فرد» اهمیت دارد و هویت یک شخص با توجه به وضعیت فردی او تعریف میشود. در فرهنگهای جمعگرا، منبع اصلی هویت فرد، جمعی است که فرد به آن وابسته است یا به آن تعلق دارد. هویت او به هویت اجتماع وابسته است و از طریق گروه اجتماعی که به آن تعلق دارد، تعریف میشود. افراد در یک جامعه فردگرا، سخت کار میکنند تا خود را در میان همسالان و همکاران خود مشخص و متمایز کنند.(Hofstede, et al, ۲۰۱۰: ۷۴-۷۹). فرهنگهای آسیایی (جمعگرایانه) اعتقاد دارند که یک شخص (یا یک واحد فردی) توسط اطرافیانش شکل میگیرد و معنی مییابد. در مقابل، فرهنگهای (فردگرایانه) غربی معتقدند معنای یک شیء، کاملا از محیط اطراف آن مجزا است. در این فرهنگ، تمرکز بر خود فرد است نه روی زمینه و جامعهای که فرد در آن زیست میکند. (Norenzayan, & Nisbett, ۲۰۰۰: ۱۳۴). اینکه یک مادر شهید منزل خود را برای تولید ماسک قرار میدهد و همسایهها و اقوام چرخهای خیاطی خود را میآورند و صبح تا شب به تولید ماسک مشغول میشوند، یا هنرجویان برخی از هنرستانها کارگاه واحد درسی خود را بهکارگاه تولید ماسک و گان برای کادر درمان تبدیل میکنند ناشی از فرهنگ جمعگرای ایرانی است. از سوی دیگر همه این موارد نشانه رشد و تعالی ملت ایران، یعنی فرهنگ ایرانی است.
تعریفهای توصیفی فرهنگ: این دسته از تعاریف، فرهنگ جوامع مختلف را وجه مشخصه آنها میداند. هرسکو ویتس (۱۹۴۸) فرهنگ را این چنین تعریف میکند: «فرهنگ ساختمانی است که بیانگر تمامی باورها، رفتارها، دانشها، ارزشها و مقاصدی است که شیوه زندگی هر ملت را مشخص میکند... و عبارت است از هر آنچه یک ملت دارد، هر آنچه میکند و هرآنچه میاندیشد» (International Encyclopedia of Social Science, ۵۲۵). به گفته مالینوسکی فرهنگ مهمترین عامل تفاوت و تمایز میان جوامع مختلف است و بنابراین برای یافتن تفاوتهای موجود میان اجتماعات گوناگون لازم است به مطالعه انسانشناختی فرهنگ آنها بپردازیم. او بعد از مطالعه مردمشناسانه فرهنگهای متعدد، از فرهنگ جوامع ابتدایی گرفته تا اجتماعات مدرن، به این نتیجه میرسد که اصلیترین کارویژه فرهنگ، برآورده کردن نیازهای زندگی اجتماعی انسان و نیاز بنیادین او برای انطباق با محیط اطراف خود است. از دیدگاه مالینوسکی انسانها به دو دلیل با یکدیگر متفاوتند. نخست بهدلیل تفاوتهای فیزیولوژیک و بدنی و دوم بهدلیل تفاوت در چگونگی انطباق با محیط اطراف و میراث فرهنگی اجتماعی.
شناخت تفاوتهای نخست به عهده انسانشناسی مادی و تفاوتهای دوم وظیفه انسانشناسی فرهنگی است. انسانها از طریق نخست، نیازهای صرفا مادی خود را برآورده میسازند اما از طریق فرهنگ امکان بقای اجتماعی خویش را فراهم میسازند. (Malinowski, ۱۹۴۷: ۹۰). به اعتقاد او فرهنگ شامل دستساختها، محصولات و فرآوردههای تکنیکی، اندیشهها، عادات و ارزشهای یک جامعه است که البته این عناصر مجزا همگی با یکدیگر ارتباط متقابل دارند. مالینوسکی میگوید نیازها، ارزشها و استانداردها با توجه به میزان پیشرفتگی فرهنگی هر جامعه متفاوت است و از روشهای لباس پوشیدن، نحوه تامین و تزئین مسکن، شیوه و ابزار غذا خوردن، تا هنرهای رایج و اندیشههای متداول را دربرمیگیرد. ممکن است استانداردهای زندگی مثلا بومیان استرالیایی با مردم فرانسه متفاوت باشد و حتی نیازهای آنها و نحوه انطباق آنها با محیط به میزان شگفتانگیزی مغایر باشند، اما به هرحال نظام فرهنگی در هر دو بهگونهای است که نیازهای پدیدآمده را مرتفع سازد
(Malinowski, ۱۹۳۱: ۶۲۱-۶۲۲). رادکلیف براون بر آن است که کارکرد عمده فرهنگ، حفظ و استمرار ساختار یک جامعه و یکپارچگی و وحدت اجتماعی آن است. از نظر براون فرهنگ کلیتی است که افراد گوناگون و متفاوت را با یکدیگر مجتمع ساخته و هویتی وحدتبخش به آنها میدهد. مهمترین ویژگی و مشخصه فرهنگ نیز «رفتار تکرارشده» و «احساسات و ارزشهای مشترک» است. رفتارهایی قابل تکرار که باعث ایجاد نوعی وحدت و یگانگی میان افراد جامعه میشوند، پدیدآورنده پدیده فرهنگ هستند. فرهنگ، علاوه بر رفتارهای تکرارشونده و وحدتبخش، شامل احساسات و ارزشهای مشترک و یگانهساز نیز میشود. از دیدگاه رادکلیف براون، میتوان از طریق شناسایی رفتارها، احساسات و ارزشهای مشترک در میان افراد یک جامعه، فرهنگ آن جامعه را شناخت. فرهنگی که در عمل هویتساز و یکپارچهکننده هر جامعه است (Brown, ۱۹۵۲: ۷-۱۱). اگر رئیس سازمان داوطلبان هلالاحمر از تجمیع ۳۰۰ میلیارد ریال کمکهای نقدی، ۵۱۳ میلیارد ریال کمکهای غیرنقدی، تهیه و توزیع ۱۷۱ هزار پک و بسته بهداشتی، اهدای ۱۰۰ هزار بسته، سبد حمایتی، ۵۰۰ هزار پک و بسته بهداشتی، برپایی ۸۸۴ کارگاه تولید ماسک و لباس سرهمی بیمارستان، تولید یک میلیون و ۴۳۳ هزار و ۳۵۳ عدد ماسک، ۱۴۷ هزار و ۳۵۴ جفت دستکش و ۴۲ هزار و ۶۲۴ لباس سرهمی خبر میدهد، یا به ارائه خدمات پزشکی و پیراپزشکی از سوی ۵۷۹ پزشک و پیراپزشک داوطلب در ۶۱ نقاهتگاه اشاره میکند همه برخاسته از ویژگیهای فرهنگی ملت ایران و وجه تمایز آن با دیگر ملتهای جهان است.